مسافرتهای عید
سفر و سفر کردن همیشه احساس آدمی را نسبت به اطراف و جهان خود عوض کرده و روحیه شاد زیستن را همراه خود میآورد و دیدگاه آدمی را تعالی میبخشد .
میتوان با هر وسیلهای و حتی پای پیاده در رکاب جاده نهاد و با توشه اندکی به سفر پرداخت. در ایران ما همیشه بنا به روزهای تعطیلی و مخصوصا روزهای عید همه قصد سفر میکنند. یکی برای تفریح، یکی برای زیارت، یکی برای ایرانگردی و دیدن ندیدههایی که تا کنون از کشور خود ندیده بوده است .
دوباره با چشمی بسته وارد سالهای دور و کودکی خود میشوم و بر بال خیال پروازی خیال انگیز که زمانی واقیت داشته پر میگشایم!
خوب یادم است انگار همین دیروز بود و ما سه خواهر و دو برادر که بیشتر از هشت سالی نداشتیم و کودکیهایمان را در همان شهر کوچک رقم می زدیم .
سفر برای ما یعنی زندگی دوباره و خوشحالی کودکانه!
سفر حتی به روستایی در نزدیک شهر برایمان قصه و داستانی دل انگیز داشت. تهیه بار و بنه سفر و کرایه بنز قدیمی آبی رنگ گازوییل سوز خودش دنیایی داشت و اینکه همه ما هفت نفر خانواده چگونه در آن جای بگیریم .آقاجان در جلو خواهر کوچک بر بغل و مادر و بقیه بچهها در صندلی عقب جای میگرفتیم و بماند که یکی هم باید روی زانوی دیگری مینشست. بعدها آقاجان دوچرخه قدیمی را فروخت و یک فولکس قورباقهای قدیمی با هزار زحمت خرید. چه شوقی داشتم و من هر روز با دستمالی آن را میشستم و برق میانداختم و انگاری تازه از کارخانه تحویل گرفته باشند .
پانزده روزی مانده به عید بود که آقاجان برای ماشینمان باربندی خرید و نزدیک رفتن به سفر به شمال و دیدن دریا و بیکرانه ایران خودمان شد .
مامان دو دست رختخواب و زیلویی و کیسه برنجی را بر روی باربند میگذاشت و من و آقاجان محکم با طناب میبستیم. حال مانده بود که چگونه وسایل اضافی را در فولکس جای دهیم .
آفتابه پلاستیکی و دم پایی ها و دم کنی مامان و قوری حلبی و وسایل سبکتر را به اطراف باربند در حالی که از کناره ماشین آویزان بود بسته میشد.
حال مانده بود جای گرفتن همه در ماشین. جای آقاجان که پشت فرمان و مامان در جلو و خواهر کوچک در روی زانویش. جای بقیه هم که مشخص بود و باید به هر زوری شده خودمان را جای دهیم .
طلوع آفتاب و راه افتادن در مسیر جاده شمال و خشک شدن پاهای همه و دنده عوض کردن های آقاجان که خود حدیث مفصلی است از تاریخ و سفرنامه کودکی ما .
وقتی برای ناهار در باباامان بجنورد نگاه می داشت انگار به ما دنیایی را داده باشند و از قفسی آزاد شده باشیم .
درست کردن آتش و چای زغالی و آماده کردن قلیان آقاجان خود جزو لاینفک سفر ما محسوب میگشت .
دوباره پای در جاده به سوی جنگل گلستان و حظ وافر بردن از طبیعت زیبا و ترس از اینکه مبادا گرازی با ما برخورد کرده و خود را به یک آبادی رساندن .
و رسیدن به مقصد و خانه معلم و یا اتاقی اجاره کردن نهایت سفر ما از جهان اطراف خودمان بود . همه شاد بودند و کسی از اینکه دیگری ظاهری از دیدگاه او مناسب نداشت نگاهی غریبانه نمی کرد و همه در کنار یکدیگر شادمانی را مزمزه می کردند .
آن سفرها به ما یاد داد که چگونه در کنار هم بودن را و اینکه به عقاید هم و جهان بینی مان احترام بگذاریم .
سفر و سفر کردن انگاری ظرفی برای پخته شدن و کامل شدن و نگرش عمیقتر دیدن را به جهان اطرافمان بوده و خواهد بود .
سعید بابایی
Initially considered largely as an acute resuscitation fluid for its beneficial short term effects on COP and blood volume, recognition of the adverse outcomes associated with hypoalbuminemia and new knowledge about vascular barrier functioning has led to an increased interest in use of albumin solutions as a supplement to correct and maintain albumin levels can i buy priligy over the counter The irregularity of menses in the first group was 65
does priligy work However, much of this fatty acid is converted into ketones in the liver, which can fuel otherwise obligate glucose consumers like neurons, minimizing mobilization of body protein for gluconeogenesis