چه کسی به گردن میگیرد؟
چرا حاضر نیستیم، اشتباهات خود را قبول کنیم؟ چرا نمی پذیریم که هر یک از ما ممکن است اشتباه کنیم؟ به راستی آیا شما تا به حال اشتباه نکرده اید؟ و اگر اشتباه کرده اید به آن اقرار و برای جبرانش، اقدامی کرده اید؟
مقصر پروری، موضوع تازهای نیست و هر کدام از ما حداقل چندین بار در زندگی خودمان با این صحنه مواجه شدیم که حتی دو کودک، بعد از انجام کار خطای یکدیگر را نشانه میگیرند و میگویند:« تقصیر اون بود، یا پیشنهاد او بود!». این موضوع انگار در زوایای پنهان زندگی، بزرگ و کوچک پنهان شده و حتی گاهی خودمان درگیر این قبیل مسائل میشویم. اما ریشه آن کجاست؟
همه ما ممکن الخطا هستیم
یک جوان دانشجو در این رابطه گفت: معتقدم هیچ فردی مصون از خطا و اشتباه نیست، مگر این که معصوم باشد. اما برای فردی مثل من که رفتار، کردار و حتی گفتارم مملو از اشتباه است باید بگویم کمتر زمانی پیش آمده که اشتباهم را قبول کنم. متاسفانه باید اعتراف کنم که غرور کاذب و خودخواهی عامل این موضوع بوده است و نمی دانم چه زمانی این مشکل رفع خواهد شد؟البته باید بگویم که فرد لجبازی نیستم اما در برابر خیلی ها که ادعا دارند و خیلی به خود می بالند سعی می کنم به هیچ وجه به اشتباهم اعتراف نکنم. نمی دانم این کار درست است یا نه؟ ولی یقین دارم که همه اشتباه می کنند.
سعید رجایی فرد افزود: هر کس بگوید اشتباه نمیکنم، دروغ می گوید. البته باید دید که تعبیر و تعریف هر یک از ما از واژه « اشتباه» چیست؟ ممکن است یک نفر کاری انجام دهد ولی به نظر خودش به هیچ وجه اشتباه نباشد، اما خیلی ها، کار او را اشتباه بدانند. بنابراین باید اشتباه را به خوبی و به درستی تعریف و مشخصات آن را بیان کرد. بسیاری از اشتباهات به خوبی مشخص است اما بحث ما این است که چرا مسئولیت اشتباهاتی مثل دوستی با افراد ناباب، سیگار کشیدن، مقصر بودن در یک تصادف، حقه و نیرنگ و… که هر یک کاری اشتباه و حتی آ لوده به گناه است را قبول نمی کنیم؟
در این زمینه گفتوگویی داشتیم با دو تن از کارشناسان جامعه شناسی و مردم شناسی مشهدی.
«آدم» به دنبال مقصر
مدیر بنیاد فرهنگ زندگی و مرکز مطالعات علوم پیشرفته انسانی در خصوص خصلت فرافکنی اینگونه توضیح داد: پدیده مقصرپروری و فرافکنی به اسطوره عالم حضرت آدم برمیگردد که در ماجرا و داستان آدم و حوا شاهد اولین ماجرای مقصرپروری هستیم به این گونه که آدم برای رفع تقصیر خود حوارا خلق کرد.
فرافکنی و مقصر شناختن دیگری گاهی به نظر می آید که به صورت آرامبخش عمل میکند زیرا که از بار این تقصیر مصون ودرامان میمانی و هم قربانی محسوب میشوی و همین حس قربانی بودن نیز لذتی را به همرا دارد که من قربانی شدم و به من ظلم شده و یا من را نادیده گرفتن که تمام این جملات که سبب میشود به سمت و سویی حرکت کنیم که اکر فرد دیگری را مقصر بشناسانیم این مسئله رفع و حل خواهد شد.
سهیل رضایی افزود: اما واقعیت ماجرا این است که اصل مسئله حل نشده و در سرجای خود باقی میماند و این خرده را نیز میتوان به نظام آموزشی گرفت که جایی برای حل مسئله وجود دارد و به فرزندان در زمینه حل مسائل زندگی و ارتباطی مهارت آموزی نمیشود که به شکل یک معضل در نظام آموزشی دیده میشود. زمانی ما میتوانیم به فرزندان خود و دیگران بقبولانیم که برای مشکلات و اشتباهات خود دنبال مقصر نباشند که خود نیز به مسئله و مشکلات به شکل و عنوان یک فرصت نگاه کرده و این مشکل و مسئله را در جامعه به عنوان آسیب نشناسیم تا نیز فرزندان ما این شیوه و نگرش را از ما بیاموزند و در زندگی و ارتباطات خود نیز به کار ببرند.
چهکسی به گردن میگیرد؟
وی ادامه داد: درحال حاضر در جامعه ما متاسفانه فعال بودن در ادارات و در کارهای گروهی و انجام وظایف شخصی خود به عنوان یک کارمند در شرکت ها یک حماقت محسوب میشود و ازکار و مسئولیت شانه خالی کردن و از وقت کار به اصطلاح دزدین زرنگی و سیاست شناخته میشود پس نتیجه فرم گرفتن فرهنگ کار و حل مسئله به این شکل نمیتوانیم از افراد و انسان ها توقع داشت که مسئله را دوست داشته باشند و به جای دنبال مقصر رفتن این مسئولیت را خود به عهده بگیرند.
این محقق سبک زندگی افزود: اما اگر در نظام آموزشی کم کم و به بچه ها روش حل مسئله آموزش داده شود و به آن ها یاد بدهند که در قبال حل مسئله پاداش داده شود البته نه مسائل ریاضی و آموزشی بلکه حل مسائلی که در اجتماع و زندگی به آن ها برخورد خواهند کرد در این صورت افراد به زندگی با نگاه یک فرصت نگاه میکردند نه به شکل یک آسیب که از زیر بار مسئولیت آن شانه خالی کنند وبه عبارتی از حل مسئله فرار کنند.
وی در خصوص مسیر تربیتی اشتباه در خانواده ها نیز بیان کرد:که در خانواده ها یک رفتار قدیمی نهادینه شده است بدین صورت که هر زمانی اشتباهی در خانواده سر بزند بیشتر برای یافتن مقصر به دنبال عضوهای کوچک خانواده هستیم و این در افکار و رفتار فرزندان به این صورت شکل میگیرد که برای پیدا کردن حل مسئله به دنبال بزرگ ترها باشند که از آن ها جویای علت این مسئله بشوند و باید در نظام خانواده و اموزشی به این شیوه به فرزندان آموزش داده شود که مسئله یک فرصت است و مسئله حل کن یک قدرت میباشد.
قربانی بودن و مظلوم نمایی لذت بخش!
رضایی در آخر افزود: اگر بتوانیم این روش و مسیر را طی کرده مسلما درخانواده و جامعه شاهد بهبود این گونه مسائل باشیم و در نیجه این مقصرشناختن دیگری شاهد آسیب های بعدی نیز خواهیم بود زیرا که تهمت و افترا به وی صورت گرفته است وحس شیرینی نیست که این روش باید توسط نظام آموزشی و تربیتی انجام پذیرد و آموزش داده شود به این صورت که ما از همان ابتدای کودکی زمانی که فرزندمان در ابتدای آموزش راه رفتن وقتی به زمین میخورد به جای گرفتن دستان کودک و آموزش و تلاش بیشتر وی برای راه رفتن زمین را مقصر میشناسیم و میگوییم ای زمین بد و این شیوه در ناخواد آگاه کودک شکل میگیرد که همیشه برای مسائل دنبال مقصری به غیر از خود باشد. متاسفانه در جامعه شاهد این مسئله هستیم که افراد بر این باور غلط هستند که همه باید به وی خدمات بدهند و در مقابل خدمت کردن به دیگران را وظیفه خود نمیداند که در بستر جامعه نیز روز بروز پررنگ تر میشود به این گونه که تمامی افراد جامعه حتی اشخاص عالی مقام جامعه حس قربانی بودن را دارند.
پای تربیت در میان است
یک کارشناس ارشد مردم شناسی در ادامه گفت: این مقصر پروری به مباحث تربیتی برمیگردد و پدران و مادراند عمده ترین و کلان ترین نقش را بر عهده دارند که در حقیقت زمانی که مباحث تربیتی و الگوهای ذهنی که به فرزندان آموزش داده میشود الگوهای درستی نباشد بدین معنا که چینش منظم و دقیقی از تعریف و معارف مباحث تربیتی به کار برده نشود شاهد جابه جا شدن خیلی از مسایل میشویم.
نسرین شعبان زاده افزود: این جا به جایی گاها سبب سردرگمی خود والد نیز میشود و عموما همه افراد دنبال این موضوع هستند که پذیرای حق باشند اما زمانی که نمیتوانیم یک موضوع را به شکل واضح و خوبی ببینیم که نتیجه این خوب ندیدن عدم تشخیص خوب است که متوجه این جریان نشویم که کجا و چگونه بر اساس معارف درستی و یا بالعکس آن پیش میرویم.
شعبان زاده ادامه داد:درجامعه در مبحث تقصیر و مقصر بودن آدم هایی را داریم که حتی در مسایل روز مره نیز آنچه که نسبت به آن مقصرشناخته میشوند را به خوبی و راحتی میپذیرند چرا که از وجود و احساسات درونی خودآگاهی دارند و نسبت به اعمال و رفتار خود واقف هستند. اگر شخص و فردی به احساسات و تعاریف تربیتی خود کاملا آگاه باشد زمانی که به وی گوشزد کنند که سبب و عامل این موضوع و مشکل مشخصا رفتار تو است وی از به عهده گرفتن مسئولیت اشتباه خود واهمه ای ندارد و این مسئولیت را برعهده میگیرد اما اگر کسی نسبت به چیدمان درونی خود از آگاهی نسبی خوبی برخوردار نباشد در صورت چنین اتفاقی به دنبال مقصرشناختن کسی به غیر از خود است تا به محوی از این مسئولیت شانه خالی کند.
کسی از بیرون
شعبان زاده ادامه داد: این فرد به دنبال یک مقصر بیرونی میگردد چرا که احساس میکند بار این به اصطلاح ناحقی بردوش وی سنگینی میکند که عمده ترین عامل این موضوع این است که این مباحث تربیتی به درستی برای وی تعریف نشده که طبیعتا نمیتوانند جایگاه اجتماعی درست خود را در خانواده و محل کار ویا حتی در اجتماع بزرگتر در مواجهه با جامعه پیدا کنند. این اتفاق مقصرپروری و مقصرشناختن دیگران و نیز عدم به عهده گرفتن موضوعات مختلف در این گونه افراد رواج پیدا میکند و نمیتوانند قبول کنند که ممکن است این اشتباه و خطا حاصل کار آنها بوده و باید مسئولیت حل آن را برعهده بگیرند.
شعبان زاده گفت: اگر والدین تربیت شخصی و وجودی صحیح و درستی را نداشته باشند نمیتوانند فرزندان خود را در زمینه های مختلف تربیتی به درستی تربیت کنند مگر اینکه شخص خود به بلوغ فکری آنالیز فکری برسد که این روش تربیتی اشتباه است و در مقابل روش تربیتی صحیح حل مسائل را را طی کند.
شعبان زاده عدم نظم وجودی و عدم تعاریف صحیح مفاهیم تربیتی را عامل مقصرپروری و فرافکنی دانست و افزود:گاهی معنی نظم با مرتب بودن را اشتباه متوجه میشویم نظم به این معناست که ما نسبت به جایگاه عواطف و احساسات خود آگاهی داشته باشیم و بدانیم هر خصلت و ویژگی تا چه حد در ما ضعیف یا شدید است اما مرتب بودن مرتبه پایین تری از نظم میباشد بدین معنا که فقط با یک چیدمانی مرتب کنار هم چیده شده اند.
گزارشی از عاطفه خوافیان
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.