رهایی از زندان ذهن
مریم اصغری
«من خود زندگی هستم» روایت ریچارد، کودکی است که پس از ازدستدادن پدر و مادرش با عمویش زندگی میکند و درگیر بخشش و درک معنای واقعی زندگی میشود. او در مسیر جستوجوی درونیاش به نقطهای میرسد که با ندایی درونی «ای که مرا خواندهای، راه نشانم بده» روبهرو میشود و نشانههایی دریافت میکند که سرنوشتش را دگرگون میکند.
به گزارش روزنامه «صبح امروز»؛ عصر روز گذشته، مراسم رونمایی از کتاب «من خود زندگی هستم» با حضور مخاطبان علاقهمند و جمعی از اعضای جامعه معلولان، در کارخانه نوآوری برگزار شد. در سالن رونمایی، وقتی محمدصادق وحدتینیا از پشت میز خود درباره «من خود زندگی هستم» سخن گفت، صدای او نه فقط روایت نویسندهای تازهنفس، بلکه پژواک روحی بود که با وجود محدودیتهای جسمی، مرزهای ناتوانی را شکست. کتابش، نخستین اثر از نویسندهای است که نوشتن را نه شغل، بلکه راهی برای زیستن انتخاب کرده است. وحدتینیا با بهرهگیری از تجربه زیسته خود، تصویری از رهایی، امید و بازسازی انسان پس از رنج را بهتصویر کشیده است؛ روایتی که مرز میان درد و بیداری را کمرنگ میکند.
خلق تجربههای تازه با تسلط بر افکار
وحدتینیا با اشاره به فلسفه اصلی کتاب گفت: «در واقع این اثر بر مبنای زیستن در لحظه حال است؛ اینکه اگر تسلیم جریان زندگی شویم، مسیرمان خودبهخود بهدرستی شکل میگیرد و تحول مییابد. ما باید بیاموزیم افکارمان را در اختیار بگیریم تا بتوانیم خالق تجربههای تازه در زندگی باشیم.»
او با نگاهی استعاری به طبیعت افزود: «طبیعت بزرگترین آموزگار ماست؛ همانطور که عنکبوت هنگام شکار، هرچه طعمه بیشتر تقلا کند، بیشتر در دام میافتد، انسان هم هرچه در برابر جریان زندگی مقاومت کند، بیشتر گرفتار میشود. راه رهایی، تسلیم شدن است.»
مولف کتاب «من خود زندگی هستم» در بخشی دیگر از سخنانش به نقش رنج و رهایی در مسیر رشد انسان اشاره کرد و گفت: «گاهی رنجها مانع پرواز ما میشوند. هرچه بیشتر آنها را رها کنیم، زندگی بهتری خلق میکنیم.»
او درباره تجربه نوشتن افزود: «برای من نوشتن یک رفیق است؛ هرچه بیشتر مینویسم، بیشتر با درون خودم ارتباط میگیرم.»
وحدتینیا با تأکید بر سادگی بیان در آثارش اظهار کرد: «در کار من سادهنویسی فراوان است. من برای رقابت نیامدهام، برای دلم مینویسم. خودم را نویسنده این کتاب نمیدانم؛ من یکی از مخاطبانش هستم.»
در حاشیه این مراسم، وحدتینیا در پاسخ به پرسشی درباره تصمیم برای نگارش کتاب گفت که آغاز این مسیر از علاقه شخصیاش به نوشتن شکل گرفته است. او توضیح داد: «پیش از این، متنهایی را که در صفحههای اینستاگرامی و فضاهای دیگر میخواندم و از آنها خوشم میآمد، برای دنبالکنندگانم در اینستاگرام منتشر میکردم. از جایی به بعد حس کردم خودِ نوشتن برایم لذتبخش است و به نوعی راهی برای تخلیه انرژی به شمار میرود؛ همانطور که یک ورزشکار با ورزش یا هرکسی با کاری که دوست دارد، انرژی درونیاش را تخلیه میکند. من هم فهمیدم با نوشتن میتوانم حال خودم را بهتر کنم و به این شکل از خودم مراقبت کنم.»
محمدصادق وحدتینیا با اشاره به اینکه «نوشتن کتاب از زمان آغاز نگارش تا دریافت مجوز، نُه ماه زمان برد»، ادامه داد که ایده اصلی اثر به هشت سال پیش بازمیگردد.
وی افزود: «در تمام این سالها در حال کسب تجربه بودم، چه از زندگی خودم و چه از اطرافیان و دوستانم. تمام این تجربیات به نگارش کتابم یاری رساند، اما نوشتن جدی و هدفمند را از حدود سه سال پیش شروع کردم و پیش از آن، زمینه و پیشزمینهای برای این کار وجود نداشت.»
سفری فکری که به خودباوری انجامید
مولف «من خود زندگی هستم» در پاسخ به پرسشی درباره میزان تأثیر تجربیات شخصی و مطالعات بر مسیر فکریاش، بیان کرد: «از زمانی که در دانشگاه پذیرفته شدم و به دلیل محدودیتهای حضور در دانشگاه، نبود زیرساخت لازم برای معلولان و شرایط پیشآمده نتوانستم به تحصیل ادامه دهم، مطالعه را به شکل جدی آغاز کردم. تمام اوقات تنهایی من را کتاب پر میکرد؛ آموزش میدیدم و کتاب میخواندم و این کار کمک زیادی به رشد افکار من کرد.»
وحدتینیا در پاسخ به این پرسش که «نویسندگان مورد علاقه شما چه کسانی هستند؟»، از کتاب «ملت عشق» نام برد و در ادامه به تأثیر عمیق شاعران بر زندگیاش اشاره و بیان کرد: «با اشعار فریدون مشیری و پروین اعتصامی زندگی کردهام؛ اشعار مولانا نیز همواره الهامبخش من بوده است.»
وی در ادامه نیز در مورد منابع الهام و حمایت در مسیر نگارش، نقش محوری مادرش را مورد تأکید قرار داد و اظهار داشت: «مادرم بیشترین کمک را در این زمینه به من کرده است. او مشوق و دلگرمی من در این مسیر بوده است. از نوشتن من خوشحال بود و همین موضوع به من انگیزه میداد.»
همچنین هنگامی که از او درباره میزان محدودیت ناشی از وضعیت جسمانیاش پرسیده شد، وحدتینیا قاطعانه واژه «معلولیت» را رد کرد و آن را به چالش کشید. او بیان کرد: «در واقع افکار ما هستند که محدود کننده اند و بعضی از این افکار ترس یا احساس گناه ایجاد میکنند و اجازه نمیدهند زندگی خود را خلق کنیم. از دیدگاه من معلولیت مانع و مشکلی نیست و آن را رد میکنم و به نظرم تنها ذهن است که ما را محدود میکند.»
وی تأکید کرد که هرچه بتوانیم ذهن خود را بازتر کرده و از زندانی که ذهن برای ما ایجاد میکند فاصله بگیریم، میتوانیم راحتتر زندگیمان را خلق کنیم.
مولف «من خود زندگی هستم» در خصوص منشأ اصلی نگرش محوری کتاب که از تجربیات شخصی یا باورها نشات میگیرد، توضیح داد: «یک سری تجربیات من از طریق صحبت کردن با آدمهایی که در این مسیر بودند به دست آمد. در واقع من خودم هم یک سری باورهایی را داشتم که اجازه نمیدادند از حاشیه امنم خارج شوم و همان باعث رنج میشود.»
او افزود که نگارش این اثر در واقع «یک مکاتبه خلوتگونه با خودم» بوده است؛ کتابی که افکار و درونیات او را در قالب یک داستان منعکس کرده و به او کمک کرد تا از مرز ترس عبور کرده و به خودباوری برسد.
وی در پایان بندی صحبت های خود در خصوص ایده کتاب بعدی خود توضیح داد که بر خلاف اثر پیشین، «من خود زندگی هستم»، که بر پایه شخصیتی خلقشده بنا شده بود، اثر جدید الهام گرفته از یک زندگی واقعی است. این اثر به روایت زندگی دختری میپردازد که در پرورشگاه بزرگ شده، در شهر غریب تنهاست، اما با تلاش و کوشش خود به مقام پزشکی دست یافته است. وحدتینیا اشاره کرد که این شخصیت، یکی از دوستان قدیمیاش بوده که حدود هشت ماه پیش فوت کرده است.