استراتژی بقای نسل جدید در آپدیت اجباری
مهناز اصغری
امروز، ما نسلی هستیم که در میانهی طوفانی از تغییرات سریع زندگی میکنیم. جهانی که با سرعت نور در حال دگرگونی است، فرصتها و چالشهای نوینی را پیش روی ما قرار داده است. از انقلاب دیجیتال و هوش مصنوعی گرفته تا بحرانهای زیستمحیطی و تغییرات سیاسی، هر روز با اخباری روبرو میشویم که دنیای دیروز را منسوخ میکند و فردایی نامعلوم را نوید میدهد. در این میان، ما جوانان، بیش از هر نسل دیگری، میان دو قطب امید و ناامیدی در نوسانیم.
از یک سو، دسترسی بیسابقه به اطلاعات، امکان ارتباط با نقاط مختلف جهان و ظهور فناوریهایی که پیش از این در قلمرو داستانهای علمی-تخیلی بودند، حس قدرتمندی از امید را در ما زنده میکند. میتوانیم ایدههایمان را به سرعت به اشتراک بگذاریم، با دیگران در سراسر دنیا همکاری کنیم و حتی شاهد راهحلهایی برای مشکلات پیچیدهای باشیم که نسلهای پیشین از حل آنها عاجز بودند. اینترنت و شبکههای اجتماعی، پنجرهای رو به دنیایی بیکران گشودهاند که در آن، یادگیری، خلاقیت و ارتباطات، محدود به مرزهای جغرافیایی نیست. این ابزارها به ما قدرت دادهاند تا صدای خود را بلندتر کنیم، مسائل اجتماعی را به چالش بکشیم و برای آیندهای بهتر تلاش کنیم.
اما از سوی دیگر، همین دنیای پرسرعت، ناامیدیهای عمیقی را نیز به همراه دارد. سرعت سرسامآور تغییرات، گاهی احساس سردرگمی و ناتوانی را در ما تشدید میکند. بحرانهای اقلیمی که آینده سیاره ما را تهدید میکنند، نابرابریهای اقتصادی فزاینده که شکاف طبقاتی را عمیقتر میکنند، و فشارهای روانی ناشی از مقایسه مداوم خود با دیگران در شبکههای اجتماعی، همگی میتوانند بار سنگینی بر دوش ما بگذارند. گاهی احساس میکنیم که در این دنیای متلاطم، کنترل چندانی بر سرنوشت خود نداریم و آیندهای که پیش رو داریم، بیش از آنکه الهامبخش باشد، هراسآور است. ترس از بیکاری در عصر اتوماسیون، نگرانی درباره ثبات اقتصادی و اضطراب ناشی از آینده نامشخص شغلی، همه و همه بخشی از واقعیت زندگی ما شدهاند.
این دوگانگی میان امید و ناامیدی، بخشی جداییناپذیر از تجربه زیستهی ما به عنوان نسل جوان در قرن بیست و یکم است. ما در جهانی زندگی میکنیم که همزمان، هم پتانسیلهای شگفتانگیزی برای پیشرفت دارد و هم با چالشهای هولناکی روبروست. کلید عبور از این مرحله، شاید در یافتن تعادل باشد؛ در توانایی دیدن فرصتها در دل بحرانها، در استفاده هوشمندانه از ابزارهای در دسترس برای ایجاد تغییرات مثبت و در حفظ امید، حتی زمانی که ناامیدی سعی در غلبه بر ما دارد.
در مجموع، نگاه نقادانهتر به این وضعیت، ما را وادار میکند تا امید را نه صرفاً احساس سطحی فردی یا آرمانگرایانه، بلکه استراتژی عملی و ساختاری بدانیم. نسلی که در مواجهه با سیل بیوقفهی تحولات، باید بتواند پایداری روانی، انعطافپذیری و خلاقیت را همزمان توسعه دهد، نیازمند سازوکارهای سیاستگذاری نوین، آموزشهای متناسب و زیرساختهای فکری است. در غیر این صورت، احتمال این وجود دارد که امید به جای عامل پیشران، به ابزاری برای فروپاشی داخلی و احساس پوچی تبدیل شود.
در پایان، این نکته را باید به عنوان یک واقعیت جدی درنظر گرفت که آینده ناپایدار، پیامد مدیریت ناکارآمد نیست، بلکه نتیجه نداشتن رویکردی عمیق و استراتژیک به درک فرآیندهای تغییر است. هرگونه نگاه سادهانگارانه و سطحی، نمیتواند راهکارهای منطقی و عملی برای مواجهه با این بحرانهای چندگانه باشد. «امید استراتژیک»، آنگونه که دیوید هاروی یا کمیتههای توسعه در سیاستهای نوین پیشنهاد میکنند، تنها راهحلی است که باید به رسمیت شناخت و به سمت آن حرکت کرد؛ چرا که در این راه است که میتوان به مفهوم واقعی «آیندهای قابل مدیریت» دست یافت.