“رسالت قلم در جامعه”
✍️یادداشت_سیدحمیدهاشمی
سالها پیش وقتی اولین بار نامم بر صدر داستان کوتاهی در یکی از روزنامه های سراسری به چاپ رسید خیلی خوشحال شدم، چرا که آن سالها بر خلاف امروزه غالبا برای هیچ خبر و حتی عکسی نام پدیدآورنده اثر را چاپ نمیکردند واین مهم بیشتر برای آثاری درقالب گزارش و شعر و داستان اتفاق می افتاد.
تا مدتها پس از آن، در هرکوچه و خیابان با هر نگاه رهگذری می پنداشتم که او حتما مرا میشناسد و نوشته ام را خوانده و یاحداقل نامم را دیده است..
و من چه غرورانگیز دوست داشتم به هرنگاه آن رهگذران بگویم من همانم که نوشته اش را خوانده ای یا نامش را دیده ای.
بعدها که نامم در نوشته ها ونثرهای ادبی دیگر جرایدکشور به چاپ رسید، آرام آرام فهمیدم که مردمان شهر، برخلاف آنچه می پنداشتم بیشتراز آن که نامی را به خاطر بسپارند، به مفهوم و محتوای نوشته ها یا موضوع عکس ها دقت میکنند و در ذهنشان جای میگیرد…
از آن پس دیگر نگاهِ هیچ رهگذری برای من غرور انگیز نشد و هیچ حس و حال اشتیاق برانگیزی مرا در آرزوی نگاهی که شاید نامم را به خاطر سپرده باشد اغوا نکرد.
من ناخواسته بزرگ شده بودم و آموخته بودم که نوشتن ابیاتی ادیبانه یا چکاندن شاتری از یک دوربین عکاسی برای خلق یک تصویر، بایستی دربرگیرنده درس و اتفاقی زیبا باشد برای مخاطبی که نوشته ام را می خواند و یا تصویری از آثار عکاسی ام را می بیند.
من بزرگ شده بودم و آموخته بودم که قلم در کِسوت من، زمانی می تواند پایدارترین حس و حال و اشتیاق را برایم رقم بزند که هدفش خدمت به مردمانی باشد که تلاش میکنند تا امیدی از نشاط و معاش زیستن را برای خانواده و جامعه خویش به ارمغان بیاورند.
اکنون بیش از چهل سال از آن نام و داستان کوتاه گذشته است و من در تمام این سالها کوشیده ام که هر “واژه واژه” از قلمم یا هر “تریک تریک” از شاتر دوربین عکاسی ام باهدف و انگیزه ای باشد به دور از هیچ غرورِ اغواکننده ای از “شهرت” که ناخواسته در این مسیر به سراغم خواهد آمد.
شهرتی که اگر مراقبه ای بر تحفه ی “غرور کاذب”ش نداشته باشم میتواند زمینه سازِ بسیاری از خودشیفتگیهای دروغینی گردد تا مرهمی از دردهای مردمان جامعه را از قلم یا ویزور دوربینم دور سازد.
در تمام این سالها، گذر زمان برای من اشتیاق مقدسی از قلم و رسالتی که بر دوش دارم بوجود آورده بود..
راستی که این قِدیس چه حس و حالِ زیبا و آرامش بخشی بر وجود ما مردمانِ اهل قلم و رسانه حاکم می سازد.
یادمان باشد تمام ما، خلاصه ای ست از همین قلم ها و قدم ها و البته رسالتی که اگر اراده کنیم می تواند لقمه نانی بر سفره ای یتیم آورَد و لبخندی نشاند بر
طفلکی حلوافروش
باشد که
دیگِ بخشایش همی آید بجوش.