1

در مدح فخر خراسان

مریم اصغری

اردیبهشت ماه شاعرانه‌ای است؛ با سعدی آغاز می‌شود و با فردوسی خاتمه می‌یابد…

به گزارش روزنامه «صبح امروز» 25 اردیبهشت ماه به نام روز بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی نام گذاری شده است. بر پایه دیدگاه بیشتر پژوهشگران امروزی، فردوسی یا همان «ابوالقاسم حسن منصور بن محمد بن اسحاق شرف شاه»درسال۳۲۹هجریقمریبرابربا۳۱۹خورشیدی (۹۴۰میلادی) در روستای پاژ در شهرستان توس (طوس) در خراسان دیده به جهان گشود و این سال از آنجا دریافته شده‌است که در یکی از سروده‌های فردوسی می‌توان زمان چیرگی سلطان محمود غزنوی بر ایران در سال ۳۸۷ هجری قمریرا دریافت کرد: «بدانگه که بُد سال پنجاه و هشت نوان‌تر شدم چون جوانی گذشت / فریدون بیداردل زنده شد زمین و زمان پیش او بنده شد»و هم‌چنین با درنگریستن به این که فردوسی در سال ۳۸۷ قمری، پنجاه و هشت ساله بوده‌است، می‌توان درست بودن این گمانه را پذیرفت.

همچنین بر پایه اشاره‌های ضمنی فردوسی دانسته شده ‌است که او دهقان ودهقان‌زاده بود. دهقان در روزگار فردوسی و در شاهنامه او به معنی ایرانی‌تبار و نیز به معنی مالک روستا یا رئیس شهر بوده‌ است. درباره دوران کودکی و جوانی او نه خود شاعر سخنی گفته و نه در بن‌مایه‌های کهن جز افسانه و خیال‌بافی چیزی به چشم می‌خورد. با این حال از دقت در ساختار زبانی و بافت تاریخی – فرهنگی شاهنامه ،می‌توان دریافت که او در دوران پرورش و بالندگی خویش از راه مطالعه و ژرف‌نگری در سروده‌ها و نوشتارهای پیشینیان خویش سرمایه کلانی اندوخته که بعدها دست‌ مایه او در سرایش شاهنامه شده‌است.  هم‌چنین از شاهنامه اینگونه برداشت کرده‌اند که فردوسی با زبان عربی و دیوان‌های شاعران عرب و نیز با زبان پهلوی آشنا بوده ‌است .

آغاز زندگی فردوسی نیز هم‌زمان با گونه‌ای جنبش نوزایش در میان ایرانیان بود که از سده سوم هجری آغاز شده و دنباله و اوج آن به سده چهارم رسید و گرانی گاه آن خراسان و سرزمین‌های فرارود بود. دردرازنای همین دوسده شمار چشمگیری از سرایندگان و نویسندگان پدید آمدند و با آفرینش ادبی خود زبان پارسی دری را که توانسته بود در برابر زبان عربی پایدار بماند، توانی روزافزون بخشیدند و به صورت زبان ادبی و فرهنگی درآوردند. فردوسی از همان روزگار کودکی بیننده کوشش‌های مردم پیرامونش برای پاسداری ارزش‌های دیرینه بود و خود نیزدرچنان زمانه و زمینه‌ای پا به پای بالندگی جسمی به فرهیختگی رسید و رهرو سخت‌گام همان راه شد.

 

حماسه سرایی و روح جاری وطن پرستی

ابوالقاسم فردوسی شاعری اهل اخلاق و ادب و فضیلت دوست بود که نامش در ادبیات حماسی ایران بسیار پرآوازه است و در اشعار او از سرزش، نکوهش، دشنام و فحش، دروغ، چاپلوسی کردن و چرب زبانی و هر سخنی که فاقد ارزش ادبی باشد، خبری نبود. به همین دلیل شاهنامه را نیز می‌توان اثر حماسی منحصر به فردی و با اصالتی دانست که در ادبیات ایران تاثیر بسزایی گذاشته است.

لحن و سخن فردوسی لطیف و زیبا و در عین حال پر از شور و شوق و حرارت است وفردوسی همواره به ایران زمین و قهرمانان و دلیرانی که افسانه‌هایشان به این آب و خاک تعلق داشت، عشق می‌ورزیده و طبع لطیف و روحیه وطن پرستی و وطن دوستی در اشعار شاهنامه نیز دیده می‌شود.

حکیم ابوالقاسم فردوسیروح حماسه را با فضایی روحانی در شاهنامه پیوند می‌زند و خود و شاهکار ادبی او، از چنان محبوبیت و مقبولیتی در کل دنیا برخوردارند که نه تنها نام آن ها در سازمان جهانی یونسکو نبه ثبت رسیده بلکه که ادب او فرهیختگان ملل دیگر نیز زبان به تمجید و تحسین می‌گشایند.

 

برون مرزها از فردوسی می‌گویند

جیمز راسل لوول؛شاعر آمریکایی، شاهنامه را از تمامی داستان‌های عاشقانه اروپا فراتر می‌داند و می‌گوید: آثار دیگر، از دیدگاه هنری بسیار فرودست‌تر از آنِ فردوسی قرار می‌گیرد.

آرتور پوپ؛از بزرگترین محققینی که فرهنگ و معماری ایران را به جهانیان معرفی کرد نیز ابراز می‌کند:فردوسی مانند هومر یک موجود ملی وشاهنامه اش قسمت لاینفکی ازحیات ملی است. هیچ شاعری این اندازه و در چنین طول مدتی برافکار و آراء و احساسات ملی تسلط پیدانکرده است. فردوسی پربهاترین خدمتی که ممکن است به میهن خود کرده…

هانری ماسه؛خاورشناس، ایران‌شناس، نویسنده، مترجم و محقق فرانسوی نیز بیان می‌کند:یکی از مولفه‌های اثر ادبی بزرگ این است که به روشنی با هر نسلی سخنی نو می‌گوید و شاهنامه هزاران سال است که این کار را در حق انسان‌های بسیاری انجام داده است. شاهنامه یک حماسه ملی است که هیچ ملتی نظیر آن ندارد.

آلفونس دو لامارتین؛ شاعر، نویسنده و سیاستمدار فرانسوی نیز مطرح می‌کند:قهرمانان فردوسی فراتر از پادشاهانند، زیرا پادشاهان بر زمان حال سلطنت می کنند و قهرمانان فردوسی بر آینده فرمان می‌رانند.

ژول مُل؛ خاورشناس آلمانی و متخصص در زبان و ادبیات فارسی، مصحح شاهنامه فردوسی و مترجم شاهنامه به نثر فرانسوی نیز ابراز می‌کند: آنجاکه سراینده از روح ملی راستین به شورآمده باشد دستاوردش به زودی همگانی می شود. اجازه می خواهم موردی را یادکنم که ثابت می کند که ایرانیان چنین ارج واحترامی به فردوسی می گذارند برای آن است که دستاوردش با سنت ها و روایت های ملی مطابقت دارد.

تئودور نولدکه؛ یکی از برجسته‌ترین خاورشناسان آلمانی و از مترجمان قرآن به زبان آلمانینیز می‌گوید: ایران‌پرستی شاعر ما یک نوع ایران پرستی معنوی بود. وطن پرستی او [فردوسی] عبارت است از شوق مفرط برای ملتی که وحدت و بزرگواری آن از مدت‌ها پیش از بین رفته بود

یوگنی ادواردویچ برتلس؛ خاورشناس روس و از برجسته‌ترین کارشناسان ادبیات ملل آسیای مرکزی و صاحب پژوهشهای فراوان در ادب و تصوف ایرانی و تاریخ فرهنگ و ادبیات آسیای مرکزی نیز تاکید می‌کند: بدیهی است مادامی که در جهان مفهوم ایرانی وجود خواهد داشت نام پرافتخار شاعر بزرگ هم که تمام عشق سوزان وقلب خود را به وطن خویش وقف کرده بود جاوید خواهد ماند. فردوسی شاهنامه را با خون دل نوشت

 

از شفیعی کدکنی تا یاحقی

در این میان صاحبنظران داخل کشور نیز به کرات از فردوسی سخن گفتند. به طور نمونه استاد محمدرضا شفیعی کدکنی؛ که مهم‌ترین شخصیت ادبی زنده ایران است می‌گوید: ما قدر شاهنامه غالبا نمی‌دانیم! خیال می‌کنیم که همه زبان‌ها و همه ملل شاعرانی در طراز فردوسی داشته‌اند. اما از یک جهت فقط ملت ایران است که یک چنین حماسه‌ای دارد. محلی که دانشگاه هارواردواِم‌آی‌تی (MIT) قرار دارد، اکنون، مرکز ثقلِ علمِ کره زمیناست. من در آنجا که پیاده به دفتر کارم در هاروارد می‌رفتم، می‌دیدم از سراسر جهان، توریست‌ها می‌آیند برای تماشای نقطه‌ای که هاروارد و اِم‌آی‌تی قرار دارند. در آنجا، سنگ مرمری هست و روی آن اسم مفاخر بشریّت در تاریخ نقل شده است. آنجاافلاطون،ارسطو،و… رامی‌بینید. رویآنسنگازشاعران،هومر، دانته، شکسپیر و از کل مشرق‌زمین یعنی چین و هند و عرب و ایران، فقط یک شاعر نوشته شده است: فردوسی

همچنین جلال خالقی مطلق؛ادیب، زبان‌شناس، ایران‌شناس و شاهنامه‌پژوه ایرانی مطرح می‌کند:دردی که شاهنامه دارد با دیگر آثار متفاوت است. حتی محققان غربی معتقدند شاهنامه از آغاز تا پایان، ستایش ایران دوستی است. وطن در شاهنامه نه تنها به معنایی خیلی گسترده‌تر از ایران امروزی به کار می‌رود، بلکه به معنای ایرانشهر قدیم است که مرز شرقی آن جیحون و مرز غربی آن فرات است. یعنی تمام مردمانی که در این محدوده جغرافیایی، یک زمانی زندگی می‌کردند، در قلمرو ایرانشهر قرار می‌گرفتند. در شاهنامه از آنجا که تعبیر «ایرانشهر» به وزن متقارب نمی‌گنجد، به صورت «شهر ایران» به کار می‌رود. این وطن فردوسی است، یک وطن فرهنگی نه یک وطن واقعی به معنای امروزی. در زمان فردوسی خراسان برای خودش یک منطقه مستقلی شده بود، اما ایران شاهنامه، ایران فرهنگی کمابیش برابر ایران ساسانیان و هخامنشیان است.

محمدجعفر یاحقی؛ عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی و استاد پیشکسوت گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی مشهد که سال‌هاست نامش با شاهنامه فردوسی و شاهنامه‌پژوهی امروز ایران گره خورده است نیز عنوان می‌کند: از همان روزگار فردوسی کسانی بوده‌اند چه در لباس کاتب و نسخه‌نویس و چه در قالب دوستان فردوسی یا کینه‌داران و معترضان به شرایط زمانه که ابیاتی بافته و تافته بر وزن شاهنامه سروده و به فردوسی نسبت داده‌اند یا این که به مرور زمان به نام او مقبولیت یافته و بسیاری از آن‌ها هم بدبختانه به متن شاهنامه وارد شده و کار پیرایشگران را برای تشخیص ابیات الحاقی و دور ریختن آن از متن شاهنامه بسیار دشوار کرده است. نمونه بارز این گونه ابیات، هجونامه معروف و منسوب به فردوسی است که تعداد ابیات آن از یکصدوسی هم گذشته است.