ما از شما بیزاریم!
سرمقاله
قاسم شمسایی
روز گذشته موتورهای تحلیلگر دادههای توئیتر، اعلام کردند یک هشتگ ترند از مرز دو میلیون توئیت و بازتوئیت گذشت. این آمار عجیب، تنها مختص به یک پلتفرم خاص بود و اگر همین آمار را به دیگر پلتفرمها بسط دهیم یقینا آمار شگفتانگیزتر هم میشود.
اما ماجرا چه بود؟
همه چیز از بعدظهر روز سهشنبه و ساختمان وزرا شروع شد. مهسا امینی دختر 22 سالهای که توسط گشت ارشاد به ساختمان وزرا منتقل شده بود تنها بعد از ساعاتی سر از بیمارستان کسری درآورد.
خیلی زود، موضوع ابعاد رسانهای به خود گرفت و با وخیمتر شدن حال مهسا امینی، افکار عمومی متاثر از این اتفاق به ماجرا واکنش نشان داد.
اگر کمی از رسانه بدانیم باید قبول میکردیم این موضوع داستان ساده و پیش پا افتادهای نیست؛ گواه این حرف، واکنش رئیسجمهور در بحبوحه نشست شانگهای و دستور ویژه برای پیگیری ماجرا بود.
اتفاق مهم درست در همین لحظه در حال شکلگیری بود، درست در زمانی که احساسات افکار عمومی جریحهدار شده و سیل پیامهای مردمی از آرزوی سلامت و بهبودی برای مهسای امینی و برخورد با متخلفان حکایت داشت، در آن سوی ماجرا لاشخورهایی آماده انتشار خبر فوت مهسای عزیز بودند.
متاسفانه عصر پنجشنبه 24 شهریور اتفاقی که نباید افتاد. درست در زمانی که رسانهها باید در شرایط بحرانی جریان مطالبات به حق مردمی را هدایت میکردند این رسانههای فارسی زبان آنور آبی بودند که جریان را در دست گرفتند و به منبع خبر تبدیل شدند.
اینبار نه تنها رسانههای فارسی زبان غربی، بلکه رسانههای غیر فارسی زبان هم فیچرهای خود را به مهسای عزیز ما اختصاص دادند و بسیار حرفهای مسیر مطالبات را به نام خودشان جهت دهی کردند. اما در سمت مقابل رسانههای داخلی (به استثنای تعدادی انگشت شمار) یا این اتفاق را نادیده گرفتند یا به انتشار چند خبر و مصاحبه بسنده کردند. البته باید این نکته را نیز گفت که برخورد رسانههای داخلی در موارد این چنینی و بحرانی تنها معلولی است که علتهای بیشمار دارد.
نکته بسیار مهمی که بارها و بارها رهبر انقلاب با بیان کلیدواژههای جنگ نرم و جهاد تبیین به آن متذکر شدهاند، اما گاهی نگاههای سلیقهای مدیران میانی، مانع بروز ظرفیتهای رسانههای داخلی گردید.
اما مهمترین نکتهای که هربار زیر سیل اخبار و پیامها مدفون میشود، تبدیل شدن یک مطالبه به حق اجتماعی به جریانی سیاسی منتسب به خارج است. اتفاقی که بارها و بارها تکرار شدهاست و نمود آن را در پاسخگویی بعضی از مسئولین نیز میبینیم. آنجایی که میرسلیم به عنوان یک نماینده در قامت وکیل الرعایا بسیار راحت این ماجرا را به بیآبرویی منافقان خلاصه میکند.
اما چرا هربار این اتفاق بروز و ظهور پیدا میکند؟ برگردیم به ابتدای مطلب، درست آنجایی که پیامهای مردمی سرشار بود از امید به بهبودی مهسای امینی و مطالبهای به حق برای برخورد با خاطیان و اصلاح نحوهی برخورد گشت ارشاد.
یک مطالبه کاملا اجتماعی شکل گرفت و منتظر پاسخ شفاف و صریح مسئولان بود که بعضا از سوی برخی از مسئولان پاسخهای امیدوارکنندهای نیز دریافت میشد، اما ناگهان با اعلام خبر فوت او رسانههای آنور آبی کار خودشان را شروع کردند. در قدم اول موضوع را از یک مطالبه مردمی و اجتماعی به یک جریان سیاسی و ضد نظام تغییر دادند و آن را سریعا به اشخاصی منتسب کردند که پرونده کاملا مشخصی دارند. در قدم بعدی همین شخصیتهای معلوم الحال که در روزهای جنگ اقتصادی و تحریمهای غیرانسانی آمریکا حتی کلامی برخلاف اربابانشان نگفتند، تبدیل به دایههای مهربانتر از مادر شدند.
حالا چرا این موضوع تا این اندازه اهمیت دارد: اول اینکه هر بار یک مطالبه مردمی توسط رسانههایی که با پولهای عبری-عربی اداره و هدفشان کاملا مشخص است مصادره میشود؛ اصل و ریشه مردمیاش را از دست میدهد و گاهی بهانهای میشود برای عدم پاسخگویی برخی مسئولان.
در ثانی محلی میشود برای عقدهگشایی فرصت طلبانی که همیشه منتظر فرصتی هستند تا به نظام و مردم ضربه بزنند که بارها نمودش را در خرابکاریهای فرقه منافقین دیدهایم.
ثالثا وقتی میدان مطالبه را از دست میدهیم رسانههای معاند به راحتی با پمپاژ خبری قدرتمند به یکی از مهمترین پشتوانههای نظام اسلامی که همانا اعتماد عمومی است هجمه وارد میکنند و در صدد جدایی بین ملت و دولت میافتند.
در نهایت این سوال پیش میآید، چه باید کرد؟ چطور باید یک مطالبه به حق مردمی که متاثر از اندوه جمعی جامعه برای از دست دادن یکی از جوانانش است به ثمر نشیند؛ چطور باید این اندوه جمعی تسکین داده شود؟
شاید اولین قدم پاسخگویی صریح، شفاف، به موقع و پذیرفتن تقصیر باشد و نه توجیه مسئله. اینکه مسئولان ما بپذیرند باید پاسخگو مردمی باشند که به آنها اعتماد کردند، یقینا التهاب موضوع را مدیریت کرده و فضا را برای یک گفتمان منطقی فراهم میکند.
در مرحله بعدی و در روزگاری که رسانه بیشترین تاثیرگذاری را در رفتار جمعی دارد، پذیرفتن این نکته که جامعه به جای فیلترینگ نیاز به سواد و بلوغ رسانه دارد، ریل گذاری را برای ایجاد اعتماد به رسانههای داخلی فراهم میکند و فرصتی برای بروز به این سرمایه ملی میدهد. البته به شرط اینکه مسئولان ما ظرفیت نقد پذیری را در خود بالا ببرند و دسترسی آزاد به اطلاعات برای اصحاب رسانه فراهم شود.
در پایان تنها در این شرایط است که میشود شاهد این باشیم که به جای گسترش اخبار و تحلیلهای جانبدارانه رسانههای فارسی زبان غربی در فضای مجازی، مطالبه به جایگاه اصیل و اصلی؛ یعنی مردم بازگردد. آن وقت است که هشتگ «ما از شما بیزاریم» نثار یاوه گوییهای رسانههایی میشود که نان در خون ملتی مظلوم میزنند و منتظر فرصتی هستند که مطالبات به حق مردم را ابزاری کنند برای رسیدن به اهداف خودشان.
آری ما از مسئولانمان مطالبه داریم، ما غمگینیم، ما داغداریم، ما خواستار اصلاح رفتار گشت ارشادیم، ما خواستار برخورد قاطع با متخلفان و خاطیان در ماجرای از دست دادن مهسای عزیزمان هستیم؛ اما از شما بیزاریم از شمایی که دستتان در جیب اربابان عبری-عربیتان است، از شمایی که تنها اندوه مردم برایتان وسیله برای تاختن بر استقلال کشور ماست، از شمایی بیزاریم که فارسی حرف میزنید، اما پشت اربابان غربیتان مخفی شدهاید.
از شمایی که با لبخندهای ماسیدهتان روبروی دوربینهای رسانههایی چون بیبیسی، ایران اینترنشنال، صدای آمریکا و … برای وطنی که ندارید اشک میریزید، بیزاریم.