1

از دست دادن جنین؛ توقف مادری است؟

از دور و از نظر آمار و ارقام پزشکی، طبیعی است که برخی از خانم‌ها به دلیل مسائل جسمی و یا اتفاقات غیرقابل پیش‌بینی، در ماه‌های اولیه بارداری جنین‌شان را از دست بدهند. از نظر خیلی ها در این شرایط دنیا به آخر نرسیده است و آن‌ها فرصت دوباره و چندباره‌ای برای مادر شدن دارند، اما واقعا آن‌ها هم همین‌طور فکر می‌کنند؟ تجربه نشان داده است که برخی از آن‌ها خیلی سخت دل به این فرصت مجدد می‌دهند و مدام خودشان را غرق در سوگ جنینی می‌کنند که برای مدتی هرچند کوتاه با او زندگی کردند.
گروه ایرنا زندگی – سخت است و نفسگیر؛ اینکه برای مدتی هرچند کوتاه، خودت را آماده نقش جدید بکنی، برایش برنامه‌ریزی کنی، همه هدف‌هایت را در این راستا تغییر بدهی و ناگهان با اتفاقی ناخوشایند روبرو بشوی و همه این برنامه‌ریزی‌هایت را نقش بر آب ببینی! این اتفاقی است که برای بسیاری از والدینی که در انتظار فرزند هستند می‌افتد. آن‌ها در حالی که خودشان را برای روزهای شیرین و دل‌انگیز پدر و مادری آماده کرده‌اند، با روزهای عجیب دیگری روبرو می‌شوند که به دلایل پزشکی مختلف، جنین‌شان را از دست می‌دهند و درد روحی و جسمی زیادی را باید تحمل کنند.
با او زندگی کرده بودم
یگانه یکی از همان مادرها است که در آستانه شش ماهگی دوران بارداری و یگانگی‌اش با فرزندش، او را از دست می‌دهد و هنوز بعد از گذشت دو سال، نتوانسته است به فرزند دیگری فکر کند:« از همان روز اول بارداری و با اولین آزمایش‌ها و سنوگرافی‌ها، دکتر احتمال خطر می‌داد؛ برای همین از ماه چهارم به بعد، استراحت مطلق بودم. فکر می‌کردم با استراحت کامل و فعالیت نکردن، دیگر همه‌چیز درست می‌شود و جنین در امان خواهد بود ولی در یکی از همان روزها بود که اتفاقاتی غیرطبیعی افتاد و تا رسیدن به بیمارستان، فرزندم را از دست دادم.» به قول خودش، نزدیک به دو سال از این اتفاق گذشته است ولی هنوز هم صدایش پشت تلفن، از تعریف کردن این اتفاق می‌لرزد:« من شش ماه با فکر و ذکر این بچه زندگی کرده بودم؛ با او حرف زده بودم. برایش جشن گرفتم و بعد از مخشص شدن جنسیتش، دنیایی از وسیله و لباس برایش خریده بودم. دل کندن از همه این حال و هوا، واقعا برایم غیرقابل باور بود. یعنی همه‌چیز تمام شد؟» می‌گوید روزهای اول فقط گریه می‌کردم؛ گریه از اینکه مگر می‌شود همه این فکر و خیال‌ها بر باد برود؟ اما با گذشت چند ماه، با اینکه ظاهرا آرام بوده است و خبری از گریه‌های روز اول نبود، اما کوچکترین موضوع و مسئله‌ای، می‌توانست روانش را بر هم بریزد؛ برای همین هم لازم بود که با مشاوری صحبت کند بتواند او را به زندگی عادی برگرداند:« خانم های زیادی بدون هیچ دردسری فرزندشان را به دنیا می‌آورند! چرا این بلا باید سر من می‌آمد.» یگانه مدام از این بلا حرف می‌زند؛ بلایی که به قول همسرش و اطرافیانش چنین اسمی ندارد و حتما خواست خدا بوده و حتما خیری داشته است ولی او چطور می‌تواند خودش را راضی کند؟:« هنوز واهمه تکرار دوباره این اتفاق را دارم؛ هنوز به آن روز عجیب فکر می‌کنم و هنوز نتوانسته‌ام دست و پای کوچکی که دیدم را فراموش کنم!» اما مشاورش راضی‌اش کرده است که شاید تجربه دوباره مادری زیر نظر متخصص و با اطمینان کامل، بتواند تلخی روزهای قبل را از بین ببرد.
تو مادر خوبی هستی
نکند تقصیر من بود؟ نکند کم‌کاری من در مراقبت از خودم باعث این اتفاق شد؟ نکند من اصلا نتوانم مادر خوبی باشم و سوال‌هایی شبیه به این، می‌تواند بخشی از آن چیزی باشد که می‌تواند روحیه مادر را خدشه‌دار کند؛ آنقدر که خودش را مقصر این ماجرا بداند و نتواند خودش را تا مدت‌ها ببخشد و آماده دوباره مادر شدن ببیند. اما آیا واقعا او سزاوار همه این تقصیرات است؟ مهری موسوی، مشاور و کارشناس خانواده معتقد است که بسیار طبیعی است که مادر نقش خود را در این اتفاق تلخ، اساسی ببیند اما در این میان، این اطرافیان هستند که می‌توانند این باورهای اشتباه را از او بگیرند و آرامش دوباره‌ای را به او برگردانند:« بهتر است در مرحله اول، همسرش خودش را پیدا کند و بر اساس مستندات پزشکی، این باور را به او بدهد که فارغ از مراقبت‌هایی که مادر باید از جنین داشته باشد، ماندن یا نماندن جنین به عوامل مختلفی بستگی دارد که خیلی از آن‌ها دست مادر نیست.» در واقع او معتقد است که پیش از احساساتی شدن و حرف‌های احساسی، بهتر است منطقی با مادر حرف بزنیم و مطمئنش کنیم که او تقصیرکار نبوده است و قابلیت‌های مادری‌اش به هیچ‌عنوان زیر سوال نرفته است. اما در مراحل بعدی، لازم است که تا پذیرش این غم و حس تلخی که با مادر همراه است، همراهی‌اش کنیم تا در این ماجرا، احساس تنهایی نداشته باشد. ضمن اینکه فراموش نکنیم که او علاوه بر بار روحی، بار جسمی زیادی را هم تحمل کرده است؛ پس انتظار بهبود سریع و فوری از او نداشته باشیم.
زمان برای سوگواری
شب‌ها با گریه می‌خوابد و روزها با چشم‌های پف‌آلود ناشی از گریه‌های دیشب بیدار می‌شود. تا چشم باز می‌کند، یادش می‌افتد که چه اتفاقی افتاده است و دوباره با سکوت و فکر و خیال، روزش را می‌گذراند. این همه آن‌چیزی است که بسیاری از مادرانی که در دوران بارداری، جنین‌شان را از دست داده‌اند، می‌گذارنند. مادرانی که در اولین قدم‌های مادر شدن بودند و ناگهان، خودشان را خالی از چنین عنوان و نقشی می‌بینند. کارشناسان و متخصصان معتقدند که وابستگی‌های عاطفی والدین به خصوص مادر به فرزند، از همان اولین روزهای بارداری شروع می‌شود؛ برای همین است که کنار آمدن با چنین اتفاقی، طبیعتا آسان و ساده نیست و نیاز به گذر زمان دارد اما حواسمان باشد که این گذر زمان نباید آنقدر طولانی شود که هم این غم و اندوه در وجود مادر رخنه کند؛ آنقدر که فرصت دوباره این تجربه را از او بگیرد.
واهمه از دست دادن دوباره
سحر هم یکی دیگر از مادرهایی است که چنین تجربه‌ای داشته است. تجربه‌ای که هنوز هم با گذشت سه سال، فراموشش نکرده است و فرصت تجربه دوباره مادر شدن را از خودش گرفته است:« راستش را بخواهید، جرئتش را ندارم! اگر دوباره این اتفاق بیفتد چه؟ دیگر نمی‌توانم خودم و زندگی‌ام را جمع کنم.» می‌گوید خودش را به خوبی می‌شناسد و تجربه دوباره چنین اتفاقی، می‌تواند زندگی‌اش را بر هم بریزد؛ اما با چنین دلیلی، پاسخی برای اینکه بالاخره آخرش چه ندارد؟:« واقعا نمی‌دانم. با اینکه خیلی دلم می‌خواهد بچه داشته باشم اما فکر می‌کنم اگر دوباره باردار شوم، تمام دوران بارداری را با استرس از دست دادنش می‌گذرانم و خب توانایی تحمل چنین استرسی را ندارم.» موسوی اما روبرو شدن با واقعیت و در نظر گرفتن نظر متخصصان زنان و زایمان را بهترین راهکار برای کنترل این نوع از اضطراب و نگرانی مادران می‌داند:« یک نظر متخصص که در بارداری بعدی لازم است چه اقدامات، چه مراقبت‌ها و چه شرایطی فراهم شود، می‌تواند در کم کردن نگرانی‌‎ها بسیار تاثیرگذار باشد؛ در واقع چنین افرادی بهتر است خودشان را اول به خواست و اراده خدا و بعد به توصیه‌های متخصص بسپارند تا مادری کردن را دوباره تجربه کنند و شیرینی روزهای بارداری و روزهای بعد از آن را بچشند.»