1

ازاثری پُرزحمت تا ادعای احیای «ژانر اکشن»

چند روزی از برگزاری جشنواره فیلم فجر میگذرد و فیلمها ژس از نمایشمورد نقد وبررسی اهالی فرهنگ و هنر قرار میگیرد در ادامه نگاهی به برخی از این فیلمها داشته ایم:

فیلم سینمایی «برف آخر» عنوان اثری است که به دل طبیعت زده و در روستایی دورافتاده به روایت داستان خود می‌پردازد. اثری که برخلاف غالب تولیدات عافیت‌طلب در سال‌های اخیر سینمای ایران که دوربین آنها از فضای آپارتمان فراتر نمی‌رود و صرفا به خلق اثری سیاه‌نما و با مضمون مثلا اجتماعی می‌پردازند و …؛ جسارت به خرج داده و هیاهوی شهر را رها ساخته و دوربین را به یکی از روستاهای کشور می‌برد تا با به تصویر کشیدن صحنه‌های طبیعت و قاب‌های زیبا از جنگل و کوه‌های پوشیده از برف تصاویر بکری را برای مخاطب خود به ثبت برساند. از این جهت جسارت «برف آخر» قابل تحسین است.

ماجرا فیلم سینمایی «برف آخر» از این قرار است که «یوسف» با بازی «امین حیایی» دامپزشک روستایی سردسیر و برفی است. سوختگی‌های روی تن و دستِ او که ابتدای فیلم نمایش داده می‌شود، نشان از حادثه‌ای دارد که پیشتر اتفاق افتاده است. از طرفی، «دخترِ خلیل» یکی از اهالی ده، گم شده است. مردمِ ده و پلیس در برف‌ها به دنبال آثاری از او هستند. اما در روستا حرف است که «دخترِ خلیل» گم نشده و فرار کرده است و …؛ در این بین سرو کله زنی به نام «رعنا مدنی» با بازی «لادن مستوفی» که از طرفداران محیط زیست است و داوطلبانه به حیوانات کمک می‌کند، پیدا می‌شود. او از «یوسف» می‌خواهد گرگ تیرخورده‌ای را از مرگ نجات دهد و همین مقدمه آشنایی و ارتباط این دو با هم می‌شود و به این ترتیب ماجرای گم شدن «دخترِ خلیل»، «نجات گرگ‌ها» و قصه گذشته «زندگی رعنا و یوسف» دستمایه روایت داستان فیلم سینمایی «برف آخر» می‌شود.

فیلم سینمایی «برف آخر» پُر است از نماهای کلوزآپ و لانگ شات. این یعنی دو عنصر واکنش و فضا در پیشبرد قصه بسیار کلیدی هستند. خرده‌روایت‌ها هنرمندانه در روایت اصلی تنیده شده‌اند که نبود هرکدام آسیب بزرگی به قصه وارد می‌کند. گره‌افکنی و گره‌گشایی‌های کاملا به جا و در تناظر یک به یک با هم که در آخر هیچ نوع ابهامی را برای بیننده به جا نمی‌گذارد. اثری قدرتمند از منظر فُرم سینمایی که با دستمایه قرار دادن دو موضوع چالش‌برانگیز «محیط‌زیست» و «آزادی زنان» رویکرد اعتراضی خود نسبت به حاکمیت کشور را به صراحت بیان میدارد و حتی به نوعی نمادین در لایه‌های زیرین خود سعی دارد تا فیگوری «اپوزیسیون» گونه به خود بگیرد که این همه اساسا از قابلیت انتقال به مخاطب عمومی اثر برخوردار نمی‌باشد.

فیلم سینمایی «برف آخر» در سکانس‌هایی فمنیستی شده و روایتگر «ظلم به زنان» در جامعه ایران می‌شود. در این راستا روایت «خلیل» مرد عرق‌خوری که قصد داشته دخترش را عروسِ مردی از ده کند که دوبرابرش سن دارد قرار دارد. شخصیتی که حال با گم شدن دخترش «خورشید» رگ غیرتش ورم کرده؛ او حاضر است دخترش در میان برف‌ها یخ‌زده و یا گرگ‌ها او را دریده باشند، تا آنکه فرار کرده باشد؛ از طرفی گلایه‌های همسر خلیل را به یوسف شاهد هستیم که از کتک‌های همسرش می‌گوید و اینکه او نیز در سن پایین به عقد خلیل در آمده است … ؛در جای دیگر نیز حتی خانم محیط‌زیستی از گذشته تلخ زندگی خود می‌گوید، اینکه چگونه همسرش علی‌رغم اینکه زن داشته به سراغ او آمده و این موضوع را از او مخفی کرده و سبب می‌شود تا «رعنا» او را رها ساخته و به دنبال نجات جان حیوانات برود…

در این میان بازی خوب و باورپذیر «مجید صالحی» و «امین حیایی» که تا قبل از این، بیشتر در قامت کمدین در فیلم‌ها حاضر بودند را نه تنها می‌بایست نقطه عطفی در کارنامه هنری این دو بازیگر محسوب نمود؛ بلکه این حضور آنچنان درخشان است که سبب می‌شود تا فیلم سینمایی «برف آخر» را بتوان به عنوان ماندگارترین نقش‌های این دو بازیگر در یک اثر سینمایی مطرح نمود. البته باید توجه داشت که ریتم کند و «تارکوفسکی‌وار» فیلم سینمایی «برف آخر» شاید قدری برای طیف مخاطبان کم‌‌ حوصله سینمای ایران که عادت به ریتم‌های تند فیلم‌های با مضمون مثلا اجتماعی دارد آزاردهنده باشد.

* ادعای احیای «ژانر اکشن»

فیلم سینمایی«لایه‌های دروغ» عنوان اثری دو تابعیتی است که توسط فردی مقیم «فنلاند» تولید شده است. اثری به شدت ضعیف که بیش از هرچیز چرایی انتخاب و شرکت داده شدن آن در «بخش سودای سیمرغ» میتواند بحث‌برانگیز باشد. اثری که از منظر فُرم سینمایی ادعای احیای «ژانر اکشن» در صنعت سینمای ایران را دارد؛ اما در واقعیت به یک «کمدی ناخواسته» تبدیل شده است! فیلمی که هیچ حسی را برنمی‌انگیزد و حتی در سکانس‌های احساسی ابتدایی خود، آنقدر ضعیف ظاهر شده و آنچنان بد کارگردانی گردیده است که عملا فداکاری و ایثار یک «قهرمان ایرانی» اصلا به چشم نمی‌آید و مخاطب با سردی، موضوع را دنبال می‌کند.

فیلم سینمایی«لایه‌های دروغ» اگرچه سعی دارد تا ژستی «هالیوودی» گرفته و خود را مجذوب سریال «فرار از زندان» (Prison Break) نشان دهد؛ اما متاسفانه اثری متاثر از «سینمای بالیوود» است که آنچنان ضعیف ظاهر میشود که در مرحله «پیش از فیلم» باقی می‌ماند و به فیلمی مبدل می‌شود که نه تنها از نظر منطق فیلم‌نامه دچار خلاءهای جدی است؛ بلکه حتی از عهده تصویرسازی آبرومندانه آن هم از صحنه‌های رزمی و اکشن که توسط بدلکاران اجرا شده نیر برنیامده و در سکانس‌های مختلف، کیفیت بسیار نازل خود را فریاد میزند.

فیلم سینمایی«لایه‌های دروغ» نه تنها دچار ضعف کارگردانی است؛ بلکه به شدت در فقر فیلم‌نامه به سر می‌برد. در این میان از نکات قابل تامل و مغفول این اثر شبه فیلم آن است که علت مرگ پدر ومادر سام برای مخاطب تا پایان، نامعلوم و گنگ باقی می‌ماند و مخاطب علت کابوس‌های شبانه «سام» را هرگز متوجه نمی‌شود و اینکه برای جبران چه اشتباهی تصمیم به نجات جان آدم‌ها گرفته و چرا این قهرمان حاضر نیست سر قبر مادر خود حاضر شود و …؛ پرسش‌هایی که «لایه‌های دروغ» به جای پاسخ به آن، صرفا به صحنه‌های اکشنی که تداعی‌کننده «سینمای بالیوودی» و «سلمان‌خانی» در ذهن مخاطب است، بسنده می‌کند.

فیلم سینمایی«لایه‌های دروغ» به شکلی کودکانه و ساده‌انگارانه سعی دارد تا مواجهه یک تنه «سام کاشانی» با خیل محافظان گروه‌های تبهکاری و اوباش را به تصویر بکشد. آتشنشان ورزیده‌ای که خود کارگردان اثر نقش او را بازی نموده و در مقام «قهرمان» اثر می‌نشیند. قهرمانی که بر اثر از دست دادن پدر و مادرش بحران‌های روحی سختی را پشت سر گذاشته و با تشویق دوستانش و با هدیه مرد نجات یافته به کشور «فنلاند» مهاجرت میکند و در آنجا زندگی مرفهی را آغاز کرده و با زنی به نام «اما» زندگی می‌کند. «قهرمان» اثر پنج سال پس از آغاز این زندگی جدید و شاد، برای فروش «خانه پدری» به همراه پارتنرش به «ایران» سفر می‌کند. اما «ایران» نمایش داده شده در اثر آنچنان ناامن است که در همان روزهای آغازین اقامت «اِما» در یک گردش داخل شهر دزدیده میشود. در ادامه «سام» اگر چه به اداره پلیس مراجعه می‌کند اما مامورین خوش‌خیال «نیروی انتظامی» موضوع مشکوکی در ماجرا حس نکرده و به او امید می‌دهند که همسرش به خانه بازمی‌گردد.