1

گل یک بوسه ی چاک

دکتر کیمیا تاج‌نیا
کارشناس زبان و ادبیات فارسی

از میان‌ زنان‌ شاهنامه سودابه سرشت و سرنوشتی دیگرگون دارد. شاهنامه بی تردید یکی از چند متن پارسی ارجمندی ست که جای باشش بر دل و دیده ی ایرانیان است. این نکته گفتنی ست که رویکرد فردوسی بزرگ به زنان در زندگی فردی اش بنا به قراین، رویکردی مهربان و مترقّی ست. دیگر آن که وفاداری فردوسی به منابع مکتوب و شفاهی ای که برای سرایش شاهنامه در اختیار داشته ستودنی ست و از تعهّد عالمانه ی او بر ارائه ی گزارشی دقیق و مستند از زندگی باستانی اساطیری ایرانیان نشان دارد. آن چه در این نوشتار می گویم چیز دیگری ست:
به نظر می رسد سودابه زنی ست که جهان اسطوره به او ناروایی کرده و در مواجهه با او کم انصاف بوده است. او در داستانی نقش می آفریند که آغازش بر جدال میان گیو و گودرز و توس بر سر تصاحب خوبرخی ست که از خنجرِ آبگون پدر مستش گریخته و بعدها نصیب کیکاووس و مادر سیاوُش می شود:

چنین گفت موبَد که یَک روز طوس/بدان گه که خیزد خروشِ خروس/خود و گیوِ گودرز و چندی سُوار/برفتند شاد از درِ شهریار/به نخچیرِ گوران به دشتِ دَغوی/همان باز و یوزانِ نخچیرجوی/همی راند در پیش با طوس گیو/پس اندر پرستنده یی چند نیو/به بیشه یکی خوبرخ یافتند/پر از خنده لب هر دو بشتافتند/سر پهلوانان بر او گرم گشت/سرِ طوسِ نوذر بی آذرم گشت/چنین گفت ک” ین تُرک من یافتم/ز پیشِ سپه تیز بشتافتم “/بدو گفت گیو: ” این سَخُن خود مگوی/که من تاختم پیش نخچیرجوی/سخن شان ز تندی به جایی رسید/که این ماه را سر بباید برید

سودابه زنی ست قدرتمند. او در میانسالی و در حالی که دخترانی شوی کردنی دارد بسیار زیباست. تعابیر فردوسی هم این را می رساند:

بر آن تخت سوداوه ی ماه روی/بسان بهشتی پر از رنگ و بوی/ نشسته چو تابان سُهَیلِ یمن/سرِ زُلفِ جعدش سراسر شِکن

و زیبایی البتّه که قدرت است. داستان سودابه و سیاوُش لایه های پنهان و ناگفته بسیار دارد. پای ایمنی جویی سودابه ی هوشمند و جاه خواه هم در میان است. در جهانِ نامتوازنی که با چیدمان و سیطره ی همه جایی مردان برقرار است زنی چون او باید برای ادامه دار بودن امنیّت زیستی اش پس از همسرش چاره جویی کند. پس اوست که خطاب به سیاوُش می گوید:

چو بیرون شود زین جهان شهریار/تو خواهی بُدن زو مرا یادگار/نمانی که آید به من بر گزند/بداری مرا همچُن او ارجمند/من اینک به پیش تو استاده ام/تن و جانِ روشن تو را داده ام

وقتی کار سودابه و سیاوُش به دادخواهی نزد کیکاووس می کشد و سودابه دادخواهی را می بازد و سیاوُش بی گزند از آتش می گذرد فردوسی بیتی می آورد:
شبستان همه پیشِ سوداوه باز/دویدند و بردند یَک یَک نماز
آیا این بیت گواه موافقت ضمنی زنان شبستان با سودابه نیست؟گویا در کنش تحلیلی شبستان و از منظر زنانِ پرده سرا سودابه شایسته ی عشق است و قلبش پاس داشته می شود.
به هر روی گزارش فردوسی از سرشت سودابه نشان می دهد که او زنی است برخوردار از هوش عاطفی و جنسی بالا و همین هم هست که او را در برابر زیبایی سیاوُش شکننده می کند. و این چیزی ست که بر او بخشوده نمی شود. در نظام رفتاری مردانه چنین قابلیّتی به قدرت جسمی و جنسی بالا منسوب می شود و در نظام زیستی زنانه نابکارانه قلمداد می گردد. جسارت سودابه در دوبار بوسیدن بی پروای پهلوان جوان که:
سرش تنگ بگرفت و یَک بوسه چاک/بداد و نبود آگه از شرم و باک
از نگاه من دردمندانه و تحسین برانگیز است. سودابه زنی ست که از وفور زیبایی و نیرو رنج می برد. یادمان باشد که او در مقام بانوی شهر ایران به چنین عشقی خطر می کند. انگار گلِ آن بوسه ی چاک بر سینه ی ادب پارسی خوش نشسته است.