شعر؛ متن و بطن زندگیست
مریم اصغری
قسمت دوم | «شعر حاشیه زندگی نیست، تفنّن نیست، متن و بطن زندگی است! حقیقت دارد، بنیاد وجود است، وقت روح است، “شاباشِ دانشی ست به اندوه رسیده “. شعر برخوردی متعهّدانه و عالمانه میطلبد. اگر شاعریم یا گمان میکنیم شاعریم، شعر را دریابیم!»
به گزارش روزنامه «صبح امروز» اینها جملات کیمیا تاجنیا، دکترای ادبیات و زبان فارسی و استادیار دانشگاه آزاد اسلامی است که در قسمت اول گزارشی با عنوان («شعرپریشی»؛ تعبیر آنچه بر شعر امروز میگذرد) با او در خصوص شعر آزاد و جریان آن در سالهای اخیر به گفتگو پرداختیم. آنچه میخوانید، ادامه گفتگوی ما است.
دکتر کیمیا تاج نیا در پاسخ به اینکه «با توجه به رونق انتشار کتابهای شعر، روند حرکت شعر را چطور ارزیابی میکنید؟» میگوید: همهگیری آفرینش هنری و شعری شمشیر دو لبه ست. این میتواند به معنای فرصت ابراز همه ظرفیّتهای بالقوّی آفرینش گری ادبی باشد و هم میتواند به بی در و پیکری و افول نهاد شعر بیانجامد. یکی از بزنگاههای نظارت کیفی بر نهاد شعر ناشران هستند. ناشران هم به دلیل شرایط اجتماعی و محیطی و اقتصادی از سویی تحت فشار ممیّزیاند و از سوی دیگر نابسامانیهای اقتصادی آنها را ناگزیر به عملکردی تجاری کرده است. اتّفاقی که افتاده این است. سطح نظارت کیفی بر انتشار مجموعههای شعری تقریبا به صفر رسیده و بازار نشر خود دمنده است به آتش پُرهیزم سرسام ادبی و شعر پریشی روزگار ما.
توهّم شاعر بودن از شاعرِ بد بودن هم صدمه زنندهتر است
وی با اشاره به توهم خود شاعرپنداری برخی افراد در فضای مجازی مطرح میکند: نمونهها کم نیستند و گاهی در فضای مجازی هم مضحکه میشوند. من از اشاره به نام افراد ابا دارم. توهّم شاعر بودن حتّی از شاعرِ بد بودن هم صدمه زنندهتر است. اصولا ادبیّات یک نهاد دو وجهیست. یک حیثیّت سهل و ممتنع دارد. هم فراگیر است و مردمی و هم خاصّه گو و خاصّ جو. این ماهیّتِ همه گیری گاهی آن را بیش از اندازه در دسترس نشان میدهد. لازم است که با ادبیّات مثل هر شاخه علمی یا هنری دیگر مواجههای کارشناسانه داشته باشیم. معمولا در مواجهه با هر نوع هنری یا صنعتی مثل نگارگری، فرش بافی، سینما و…ملاحظه کار و مبادی آدابیم، امّا در مواجهه با ادبیّات در حالی که قدرت سخن سنجی و سخن پردازی قابلی نداریم مدّعی هستیم. این طبیعتا رویکردیست که محتاج بازبینی و اصلاح است.
ضعف آموزشی و فرهنگی بزرگ ما
این مدرّس نشستهای ادبی ادامه میدهد: من نمیخواهم درباره ارج مندی سخن در ادب کهن این جا بابی بگشایم. سخن دراز خواهد شد. موثّرترین شاخصه زیست انسانی در حوزه حیات فردی و جمعی سخن است. کلمه به روایتی هستی است و جهانِ زیستی هر کس طرحی است از کلمات او. بیتردید این مایه پُر مقدارِ زیستی از مواجهه دقیق و متعهّدانه ما فزونی و اعتلا میگیرد. ساحات مقدّسی هست که در آن بی ادب و آداب ورود نمیکنیم. یکی از آن ها به گمانم شعر و ادبیّات است.
وی با اشاره به تاثیرات فضای مجازی بر ادبیات تصریح میکند: فضای مجازی هم کارکردی دو سویه دارد. این فضا با ماهیّت کنترل ناپذیریاش بخش درهم تنیده زندگی ماست. تاثیر آن بر همه سویههای زیستی و هنری و از جمله شعر را هم دو گانه ارزیابی میکنم. در فقدان نهادهای کارساز بر جریان شعر البتّه که وجه تخریبیاش بیشتر خواهد بود. بگذارید این را بگویم که ما فرصت مواجهه با ادب کلاسیک را به طور فراگیر در نظام آموزشی پیش از دانشگاه پیدا نمیکنیم. این ضعف آموزشی و فرهنگی بزرگ ماست. در دانشگاه هم باز به دلایل بسیار این مواجهه سقیم است. بنیاد و بنیان کار هر شاعر شناخت شعر و شناخت زبان است. آبشخورهای کلان و انکار ناشدنی شعر و زبان ما کهن سرایانمان هستند. من به هیچ وجه تجدّد و ترقّی ادبی را انکار نمیکنم و یک سنّت گرای ادبی نیستم. امّا به شناخت بنیادهای ادبی اهمیّت می دهم. یک دلیلش این است که در اقبال به ادب کهن ذهن با گونه متعال شعر و عناصر شعری دمخور است. این، قدرت تمییز و سلیقه ادبی مخاطب شعر را بالا میبرد و او را از سرگردانی انتخاب در فضای مجازی میرهاند. شناخت شعر نازل از شعر والا برایش آسانتر میشود و اگر کاتب است در نوشتن و انتشار کلماتش وسواس بیشتری خواهد داشت.
نابسامانی حوزه نشر
تاج نیا با اشاره به برخی کتب شعر آزاد منتشر شده در سالهای اخیر بیان میکند: به نظر میرسد حتّی تخصّصیترین نشرها هم در شرایط کنونی ناگزیر به انتخاب رویکردی تجاری هستند. دغدغهها در سطح دغدغههای معیشتی متوقّفاند و مثل هر حوزه دیگر حوزه نشر هم از این نابسامانی متاثّر است.
وی میافزاید: باز هم از اشاره به نامهای خاصّ پرهیز میکنم. همه خوانندگان در کارند و آگاه و یافتن نمونههای عینی سخت نیست. عملکرد نهادهای نظارتی بر چاپ و نشر و ناشران به گونهای است که تشخیص سره و ناسره به مخاطبی واگذاشته شده که در مواردی رویکرد کارشناسانه هم ندارد. بسیاری از آثار و مجموعهها بازخورد بایستهای نمییابند. نمیشود آن قدرها هم خرده گرفت. چیزهای زیادی از دست رفته و فضیلت عابری ترس دیده و سنگ خورده است. البتّه که این همه ماجرا نیست و نباید از یادکرد کوشندگان حقیقی انسان و فضیلت و هنر و ادبیّات و شعر در این سوداکده غافل ماند. بدون تردید هنوز هم ناشرانی هستند که در تلاشند جبران مافات اقتصادی با کمترین آسیب به حوزه فرهنگ و ادب همراه باشد.
شعر باید مخاطب را از ورطههای زیستی عبور دهد
شاعر مجموعه شعری «رقصا» در پاسخ به این پرسش که «ادبیات امروز برای ماندگاری در تاریخ به چه مولفههایی نیاز دارد؟» میگوید: به تجربههای شهودی غنی انسانی در اقلیمی فرا زمان و فرا مکان…. نظیر آن چه در شعر عارفانه ماست. البتّه با سامانی متجدّد. شعر باید این قابلیّت را داشته باشد که مخاطب را از ورطههای زیستی عبور دهد. به مدد هر چیز که کار طبیعت نازل را در او یکسره کند. شادمانی بی مرز یا عشق و اثیر و اندوه. به هر روی باید او را در ساحتی جز آن چه هست استقرار دهد. و لازمهاش این است که خودش از حلقهها و گیرهای کوچک زیستی و زبانی دور بماند. شاعر نمیتواند در نظام زیستی حدّاقلّی متوقّف بماند.
در شعر است که هر چیز حیثیّتی شاعرانه مییابد
وی با اشاره به بی پروایی و مرز آن در شعر مطرح میکند: این را همه میدانیم که شعر برون افکنی و نقش بندی هستی درونی است. باز نماییِ جانی هزار وجه است که به دید و دیدار در نمیآید و غنا و قوّتش با غنا و قوّت قلب و ذائقه شاعر ربط مستقیم دارد. «روح بزرگ غزلش هم بزرگ است. هوسش هم شکوه و جلال دارد. روح پست ایمان و پارسایی و نیکیش هم پست و مبتذل است.» گمان میکنم مرز میان بیپروایی و ابتذال مرز باریکی است. یادمان باشد در شعر است که هر چیز حیثیّتی شاعرانه مییابد. گمان می کنم حتّا در بی پرواترین حالت متن و معنا هم قرار است این حیثیّت شاعرانه حفظ شود.
جنس تجربههای زیستی مرد و زن متفاوت است
این این دکترای ادبیات و زبان فارسی و مدرس دانشگاه در پایانبندی صحبتهای خود در پاسخ به این پرسش که «آیا تفاوتی میان شعر زنان و مردان وجود دارد؟» تاکید میکند: لزوما خیر. بسته به حالات و تجارب زیستی و شعری هر شاعر فرق میکند. امّا حکم مطلق نیست. شاعرانی هستند که شعرشان به خواصّ شناخته زنانگی نزدیک تر است و شاعرانی هم هستند که در شعر بر وجوه مردانه زندگیشان اصرار میورزند. این زنانه یا مردانه بودن به هر حال امری ست که هست و طبیعت شعر به حساب میآید. شعر ملهم از زندگی است و بویژه مساوات خواهی جنس زن در تجربه نوین اجتماعی انسانی جهانیاش به آفرینش شعرهای بیشتری با وجوه زنانه منجر شده است. به ویژه پس از تجربه فروغ و تجربههای خوب دیگر باب حرف زدن به لحن زنانه در شعر رسمیّت یافت. جنس تجربههای زیستی مرد و زن متفاوت است. این حقیقتی است غیر قابل انکار و طبیعی است اگر زبان و درون مایه شعر هم گرد این تجربههای متفاوت شکل بگیرد و به شعر ماهیتی مردانه یا زنانه بدهد.