پایان یک لبخند
مریم اصغری
برای متولدین اواخر دهه 50 و دهه 60، سریالهای «در پناه تو» و «در قلب من» خاطره انگیزند. همانهایی که در دهه هفتاد، ساعت 9شب یکشنبه شبها مردم را پای تلویزیون میخکوب میکردند. آن سالها حمید لبخنده، داستانی را به تصویر کشیده بود که برای جوانهای آن موقع جذابیت داشت. همان کارگردانی که روز گذشته پس از تحمل مدتی بیماری و عوارض ناشی از عمل جراحی دارفانی را وداع گفت.
به گزارش روزنامه «صبح امروز»؛ زنده یاد حمید لبخنده متولد ۲۵ تیر ۱۳۳۰ در اهواز بود که آنطور که نزدیکانش روایت میکنند، از همان نوجوانی به تئاتر علاقه داشت و به همین جهت در 16سالگی به اولین کلاس تئاتر نزد حسینعلی طباطبایی در اداره فرهنگ و هنر اهواز رفت. او آنطور که خودش تعریف کرده در آن کلاس با رضا فیاضی، فرید و علی سجادی حسینی و رضا خندان همراه بود.
وی در ادامه مسیر حرفهای خود در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران پذیرفته شد و رشته بازیگری و کارگردانی تئاتر را به پایان رساند. او در همان سالهای ابتدایی دانشجویی در برخی از آثار نمایشی دکتر محمد کوثر، استاد فقید دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران حضور یافت. بعد هم در بعضی از اجراهای گروه تئاتر پیاده، که مهدی هاشمی و داریوش فرهنگ آن را پایه گذاری کرده بودند، روی صحنه رفت. همچنین این کارگردان از شاگردان هنرمندان مطرحی همچون حمید سمندریان، شمیم بهار، بهرام بیضایی، پرویز پرورش، پرویز ممنون، علی رفیعی و همچنین منیژه محامدی و گلی ترقی بوده است.
مهمترین عنصر اثرگذار زندگی لبخنده
در مسیر زندگی زنده یاد لبخنده، مهمترین عنصر اثرگذار، آشنایی با حمید سمندریان بود. استادی که همواره درِ خانهاش به روی شاگردان باز بود و بهما روستا، همسر او هم از مهربانی کم نمیگذاشت. محبت سرشار این زوج هنری، جوانک را پاگیر کرد. در ادامه نیز بازی درخشان لبخنده در «مردههای بی کفن و دفن» به کارگردانی سمندریان و نوشته ژان پل ساتر، که سال 1360 در تالار رودکی اجرا شد، سرآغاز یک عمر دوستی آن دو شد که تا سالها در کنار هم، تلخ و شیرین بسیار چشیدند! رفاقتی که به برپایی «آکادمی تئاتر» انجامید.
دراین خصوص زنده یاد حمید لبخنده روایت کرده بود که «در اویل دهه شصت سمندریان را به تالار وحدت راه ندادند و میخواستند گروه را تفتیش بدنی کنند. اما او دلخور شد و تصمیم گرفت در مجتمعی که درآن زندگی میکرد، آکادمی تئاترش را راه اندازی کند. همزمان با این اقدام، حمید سمندریان، حمید لبخنده، هما روستا و مادرش در همان ساختمان محل زندگی سمندریان رستورانی راه اندازی کردند، تا محل کسب درامدشان باشد و از طرفی آموزش و تمرین تئاتر را سرپا نگه دارند. هرچند این رستوران هم خیلی زود ورشکسته شد و هر کدام از آنها به سمت و سویی رفتند.»
داستان دایر شدن رستوران ۱۴۱
داستان دایر شدن رستوران ۱۴۱ به روایت لبخنده نیز اینگونه است که «آن زمان خانه استاد سمندریان در خیابان کاخ بود و معمولا ما بعد از تمرین «گالیله» از تالار وحدت تا خانه استاد را پیاده میرفتیم و دورهم جمع میشدیم. آن بعدازظهر غمگین که آن ماجرا پیش آمد، هنگام ورود به مجموعه محل زندگی استاد در طبقه همکف، متوجه مغازهای بزرگ و خالی شدم با نیم طبقهای وسیع که از پس شیشههای بزرگش پیدا بود. پرسیدم آقا این مغازه خالی متعلق به کیست؟ استاد گفت متعلق به همه مالکین است. قرار بوده پارکینگ باشد اما چون درختهای کهن چنار در مقابلش سر به آسمان میسایند، شهرداری اجازه استفاده پارکینگ نداد و کاربریاش را تجاری کرده است. به آپارتمان استاد در طبقه دوم رفتیم و قرار شد تا مدیران تئاتر از استاد عذرخواهی نکنند، به تئاتر بازنگردیم و گفتیم باید واکنش نشان دهیم. من پیشنهاد کردم به عنوان عکسالعمل دربرابر برخوردی که با گروه ما شده، آن مغازه را به کتابفروشی تبدیل کنیم و کتابفروش شویم اما شرایط ملتهبتر از آن بود که کسی مثل استاد سمندریان کتابفروشی باز کند و در امان باشد. پس تصمیم گرفته شد رستوران باز کنیم. خانم روستا از اداره تئاتر بازخرید شده بود و پولی گرفته بود. آقای سمندریان هم از پدرش پولی قرض کرد و اجازه استفاده از آن فضا را از همسایگانش – که همه دوستانش بودند- گرفت. چند ماهی آنجا کار کردیم و تیر و تخته ریختیم و فضای همکف آن را به رستوران و نیم طبقهاش را به پلاتویی تبدیل کردیم برای تمرین تئاتر. همه جا گفتیم این حرکت یک اعتراض است اما متاسفانه همان اوایل کار، دوستان نزدیک ما که خودشان را با آن شرایط تطبیق داده بودند و کار میکردند، در مورد سمندریان و گروه ما گفتند که آقایان به اصل خودشان بازگشتهاند! و این برای ما غمانگیز بود. در حالی که تمام بعدازظهرها استاد، گروه را در نیم طبقه جمع میکرد و نمایشنامههایی همچون «پدر» استریندبرگ، «راهب و راهزن»، «گالیله»، «ایوانف» و… را روخوانی، تحلیل و تمرین میکردیم. رستوران بهانهای بود برای یک ظهر، ناهار، درآمد و ادامهاش تئاتر. اما اجازه اجرای آثاری که آقای سمندریان دست میگرفت، به دست نمیآمد.»
ساخت 12 مجموعه برای رسانه ملی
زنده یاد لبخنده در سالهای زندگی هنری خود به سوی تلویزیون نیز رفت و از سال ۶۵ تا ۹۰، دوازده سریال برای تلویزیون ساخت که از جمله این آثار میتوان به راویان اخبار، این شرح بینهایت، حکایت نامه، ماجرای خالو، مهر و ماه، حکایت میرزا یحیی، در پناه تو، در قلب من، با من بمان، پیدا و پنهان، کارآگاهان و رازهای یک خانه اشاره کرد.
اما نقطه قوت کارنامه این کارگردان، همان مجموعههای در پناه تو، در قلب من و با من بمان بود که در دهه 70 و اوایل دهه 80 از رسانه ملی پخش میشد. وی در دوران کاری خود در عرصه کارگردانی علاوه بر تلویزیون سراغ سینما هم رفت، اما سینما روی خوشی نشان نداد. چراکه او در سال ۱۳۷۹ فیلم سینمایی «آبی» را ساخت، اما با شکست مواجه شد. او در کارگردانی تئاتر نیز آثاری نظیر رازهای یک خانه، کارآگاهان، با من بمان، مهر و ماه و … را در کارنامه خود داشت.
همراهی در آکادمی سمندریان
لبخنده که به مرور از تلویزیون فاصله گرفت و بیشتر به آموزش و تدریس در دانشگاه مشغول بود، در نهایت در دهه نود دیگر عرصه اجرا و کارگردانی را کنار گذاشت و به آکامی آموزش بازیگری حمید سمندریان بازگشت تا او را در این حوزه همراهی کند. اما این همراهی یک سال بیشتر دوام نداشت و حمید سمندریان سال ۹۱ از دنیا رفت.
وی سالهای طولانی مدیریت آموزشگاه حمید سمندریان را عهدهدار بود. او بعد از درگذشت هما روستا هم این مسئولیت را کنار نگذاشت اما بدون دوستانش دیگر این آموزشگاه لطفی نداشت. زنده یاد لبخنده گفته بود«هر روز که در اینجا را باز میکنم و وارد میشوم، دلتنگ حمید و هما میشوم و بغضی گلویم را میگیرد که اگر مراقبت نکنم…»
زنده یاد لبخنده، تمایلی نداشت در قطعه هنرمندان دفن شود
در خصوص مراسم خاکسپاری زنده یاد لبخنده، نیما لبخنده، فرزند او به ایسنا گفت که پدرش، صبح روز دوشنبه بین ساعت ۱۰ تا ۱۱ در قطعه ۱۱۰ بهشت زهرا به خاک سپرده میشود. نکته قابل توجه این است که ظاهرا خانواده و خود این هنرمند تمایلی نداشتند تا او در قطعه هنرمندان دفن شود.
به گفته نیما لبخنده، به دلیل شرایط موجود کرونایی، خانواده لبخنده فعلا فقط به برگزاری مراسم خاکسپاری بسنده میکنند و مراسم یادبود او در زمانی دیگر برگزار خواهد شد.