شناسهپردازی مکانی در شعر کلاسیک
دکتر کیمیا تاجنیا | کارشناس زبان و ادبیات فارسی
شعر کلاسیک پارسی به یک اعتبار شعریست پُر شناسه و از این میان یکی شناسههای مکانی است. لوکیشنها ( فضاها/شناسه های مکانی ) در شعر کلاسیک لوکیشنهایی است ” انسان نهاد ” یا لوکیشن هایی با خاصّیّت ازدحام و اتّحاد و هم لحظهگیهای غنایی و شهودی هم چون میکده، میخانه، دیرمغان، خرابات و…
در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست
مست از می و میخواران از نرگس مستش مست (حافظ)
و یا: من دلق گرو کردم عریانِ خراباتم
خوردم همه رختِ خود مهمان خراباتم
ای مطربِ زیبارو دستی بزن و برگو
تو آنِ مناجاتی من آنِ خراباتم )مولانا)
و یا: در خراباتِ مغان نور خدا میبینم
این عجب بین که چه نوری ز کجا میبینم
نمونههای بسیار میتوان افزود. شاید بشود گفت که شعر کلاسیک با تعبیه نمادها و شناسههایی که در نقش علائم اختصاری برای واگوییِ یک پیامِ مبسوط و مشترک و تداعی حجمی از امکانات معنایی در متن تعبیه شدهاند، خودآگاه و یا ناخودآگاه، به دنبال ایجاد بافتی منسجم در روایت متنی تاریخی خود بوده است.
یک شناسه مشترک (مکانی/زمانی/انسانی ) میتوانسته در دورههای پی در پی به عنوان شناسهای پیام رسان در متن نقشآفرین باشد و بعد توالی و تکرار کاربرد آن در چند دوره تاریخی ناخودآگاه به انسجام بافت روایی متنی شعر آن دورهها منجر شده باشد. شبیه تکیه دادن و نهادن خشتی بر خشتی دیگر که در نهایت به پی ریختن شاکلهای استوار از بنایی سترگ میانجامد.
این چیزی است که میتوان از آن به اتّحاد روایی هم تعبیر کرد. به نظر میرسد شعر غنایی شهودیِ سبک عراقی در میانِ ادوار شعر پارسی بیشترین انسجام روایی را داراست به این دلیل که شعری است پُر شناسه و نماد و در یک بستر تاریخی دو قرنی با اصرار بر باز تکرار این شناسهها از یک سو، بضاعتهای مفهومی و معناییمان را بالا برده و از سوی دیگر آنها را به گونهای ماندگار در ذهن خوانندگانش ممکّن کرده چنان که به آسانی خوانندهاش را به حال و هوای روایتی که در پی طرح آن است، رهنمون میشود.
شناسههای مکانی در شعر غنایی و شهودی ما دارای ماهیّتی واقعی، حقیقی و گاه اسطوره ایاند و از سوی دیگر ضدّ شناسههایی هم هستند برای آن که شناسهها را بیش از پیش به چشم آورند و به یاد بنشانند هم چون مسجد، صومعه، خانقاه و…
دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیرِ ما
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه ی سالوس
کجاست دیرِ مغان و شراب ناب کجا (حافظ)
نکته جالب آن که برخی مفاهیم بینابینی با حیثیّتی دوگانه ( مکانی/زمانی ) در فهرست لوکیشنهای گاه خوش استقرار و گاه مساله دارِ شعر کلاسیک قرار میگیرند چون ” خلوت ” :
رفته بودیم به خلوت که دگر می نخوریم
ساقیا! باده بده! کز سر آن گردیدیم (سعدی)
یا خلوتی بیاور یا برقعی فروهل
ورنه به شَکل شیرین شور از جهان برتری (حافظ)
زاهدان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند
چون به خلوت میرسند آن کار دیگر میکنند (حافظ)
رویکرد شناسه سازِ شعر کلاسیک چیزی است که میتواند در مقابل رویکرد شناسه گریز شعر پساکلاسیک ( نو/ آزاد/و… ) محلّ واکاوی و بحث باشد. گفتیم که این رویکرد شناسه پرداز به انسجام بافت معنایی تاریخی شعر کلاسیک در دورههای متعدّدش انجامیده و نیز گفتیم که این انسجام روایی در شعر غنایی شهودی سبک عراقی به اوج میرسد.
در نخستین ادوار شعر پسا کلاسیک و پس از آن لوکیشنها از قراردادهای متنی به متن زندگی معمولی میآیند. محیط ها و مکانهای طبیعی، کوچه، خیابان، اتاق، زندان، بیمارستان، تماشاخانه، سربازخانه، هر کجا که بتوان در آن شعر آفرید، بدون اصرار بر وجه نمادین و جامعیّت و گستردگی معناییِ آن محلّ آفرینش شعرند:
در کوچه باد میآید/ در کوچه باد میآید/ و من به گرده افشانی گلها میاندیشم ( فروغ فرخزاد)
و یا: در اتاقی که به اندازهی یک تنهاییست
دل من که به اندازهی یک عشق است
به بهانههای سادهی خوشبختی خود مینگرد (فروغ فرخزاد)
و یا: در کنار رودخانه می پلکد سنگ پشت ببر/ روز، روز آفتابی ست (نیما)
و یا: باد میپیچد با کاج/ در میان کومهها خاموش/ گمشد او از من جدا زین جادهی باریک (نیما)
باز هم بسیار نمونه میشود افزود. نکته این جاست که شعر پسا کلاسیک در سالیان رشد و تطوّر خودش اصرار و همّی بر نماد سازی و شناسه پردازی مکانی نداشته است. این میتواند نقطه قوّت به حساب آید. یعنی خلاص کردن متن از قراردادها به امید افزودن ظرفیّتهای گفتاری و تصویری تازه در شعر و هم در نگاهی دیگر میتواند فرصت کُد نشانی و نشست در حافظه تاریخی مخاطب شعر پارسی یا انسجام متنی تاریخی جریان شعر را از او گرفته باشد. اگر نتوان گفت از این منظر شعر امروز گرفتار سراسیمگی اقلیمی و جغرافیایی هم هست.