بگرفت این شب یلدا ملال از ماه و پروینم
سرویس فرهنگ
یلدا از آن دست آیینهایی است که هنوز هم با وجود ناملایمتیهای روزگار و اقتصاد غمزده، به یمن زیبایی و فلسفه درونیاش توانسته از هجوم تکنولوژی عبور کند و همچنان با نقل قصههای کهن و تفأل حافظ در کنار خانوادههای ایرانی باقی بماند.
به گزارش روزنامه «صبح امروز» درباره ریشه شناسی واژه یلدا چند دیدگاه وجود دارد. دیدگاه نخست همان دیدگاه رایج است که آن را واژهای سریانی میداند. نظر به این که سریانی و عربی یکی از زیرشاخه های زبان آرامی هستند و با توجه به هم ریشه بودن واژه سریانی یلدا با واژههای عربی «ولادت»، «تولد»، «میلاد»، «یلد» و «یولد» و… این دیدگاه طرفداران بیشتری دارد و منطقیتر به نظر میرسد.
بنا بر مستندات موجود احتمالا از اواخر سده چهارم هجری به بعد واژه یلدا در ادب فارسی متداول شده است. اما این به آن معنی نیست که پیش از آن شب چله یا میلاد اکبر نزد مردم شناخته شده نبود و گمان بر این میرود که تنها نام یلدا برای آن به کار نمیرفته است.
نمود فرهنگ در ادبیات
به رغم اینکه در فرهنگ عامه و نزد جهانیان شب يلدا (شب چله)، به دلالت پیشینه تاریخی و اسطورهای آن، شبی فراموش نشدنی و شاد است و در این شب باید بیدار ماند و پای قصههای مادر بزرگها نشست و دوستی و همدلی کرد و سرمای زمستان را دستاویزی برای گردهم آمدن و جشن گرفتن قرار داد، اما در واقع شب یلدا در فرهنگ ادبی و رسمی کشورمان، صورت دیگر و واژگونه دارد و نگاه غالب گویندگان ما به به یلدا که بنابر اصل و اهمیت تولد میترا و خورشید در این روز، بایستی واجد جنبه تاریخی اسطوره ای باشد، صرفاً دیدی طبیعی محض و از جنس لیل و نهار است.
هرچند به عقیده برخی غالباً يلدا چهره تاريک و زمخت از شبی سیاه و دراز و طاقت فرساست که بایستی به پایان برسد و همین تصویر کلیشهای یلدا، همواره از آغاز شعر فارسی خودنمایی کرده و در دورههای بعد از سوی شاعران تکرار شده است و اگر گاه و بیگاه، ابتکار و نوآوری هم دیده میشود، صرفاً به هم آمیختن تصاویر و بیان استدلال و تحلیلی فزونتر است که شفیعی کدکنی در کتاب صور خیال در شعر فارسی، از آن زیر عنوان «مساله سرقات» یاد میکند.
بدون تردید یکی از بهرههای شعر به ویژه قصیده و قطعه، انعکاس بخشی از فرهنگ جاری زمان شاعر از قبیل زبان، آداب و سنن ملی و پیشینه فرهنگی و تاریخی در ادبیات است. از همین رو نیز سراسر دیوانهای شعر فارسی مشحون و مملو از شعرهایی است که گویندگان ما به مناسبتهای مختلف مذهبی و ملی از قبیل عیدهای قربان، فطر، غدیر، محرم و صفر، نوروز و جشنهای باستانی سده و مهرگان است.
از گوش دادن به قصههای کهن ایرانی تا حافظخوانی
در قرنهای گذشته شب یلدا به درازا و بلندی شناخته میشد و در بیشتر مواقع شب طولانی سیاه، شب هجران، شب سختی و درد، شب غم و… با شب یلدا مترادف بودند و این مفاهیم شب یلدا در شعر شاعران بزرگ نیز نمود پیدا میکرد. نه فقط غم روزگار به یلدا تشبیه شده بلکه غم دوری از معشوق و دست نیافتن به او را در برخی اشعار عاشقانه با تشبیه موی معشوق به شب یلدا میبینیم که وجه شبه این دو همان سیاهی و درازی است.
این شب ریشه در قدیمیترین اندیشههای انسانی یعنی جنگ نور و تاریکی دارد. بر همین اساس نیز میتوان گفت، به شکلی پررنگ و بدیهی، نگاهی نمادین و زیباییشناختی را در دل خود مطرح میکند، نگاهی که بر اساس آن گذشتن از طولانیترین شب سال با شبنشینی دوستان و خانوادهها و به شکلی نادیده گرفتن عمق ظلمات از طریق جشن گرفتن، دوستی و عشق تعریف شده است.
اتحاد انسانی که در دل این شب تاریک و بلند منجر به طلوع خورشید فردا و ورود زمستان میشود، نگاهی بسیار زیبا را به تصویر میکشد که از دنیای گسترده طبیعت نشات گرفته است. نگاهی که در طول تاریخ با افزوده شدن، رسومات و آیینها بیشتر به سمت و سویی خاص سوق پیدا کرده است. از گوش دادن به قصههای کهن ایرانی تا حافظخوانی که بعد از قرن هفتم هجری به این عرصه افزوده شد، میتوان به عنوان آیینهایی نام برد که امروز نیز در جنجال فضای مجازی و تکنولوژی توانسته بقا یابد و به راه خود ادامه دهد.
اشعاری یلدایی…
همانطور که اشاره شد شب یلدا در اشعار و ادبیات کشورمان نیز تاثیرات بسیاری را داشته و حتی در شعر شاعران بزرگ و معروف پارسی نیز خودنمایی بسیاری میکند. هرچند در شعر شاعران بزرگ، برعکس شعر معاصر، یک شعر کامل در وصف شب یلدا وجود ندارد بلکه شاعر حین غزل یا قصیده در تک بیتی اشاره به این شب میکند. در انتها نگاهی به برخی از این اشعار داریم.
حافظ
بر سر آنم که گر ز دست برآید
دست به کاری زنم که غصه سر آید
خلوت دل نیست جای صحبت اضداد
دیو چو بیرون رود فرشته درآید
صحبت حکام ظلمت شـب یلداست
نور ز خورشید جوی بو که برآید
بر در ارباب بیمروت دنیا
چند نشینی که خواجه کی به درآید
ترک گدایی مکن که گنج بیابی
از نظر ره روی که در گذر آید
صالح و طالح متاع خویش نمودند
تا که قبول افتد و که در نظر آید
بلبل عاشق تو عمر خواه که آخر
باغ شود سبز و شاخ گل به بر آید
غفلت حافظ در این سراچه عجب نیست
هر که به میخانه رفت بیخبر آید
سعدی
برآی ای صبح مشتاقان اگر نزدیک روز آمد
که بگرفت این شب یلدا ملال از ماه و پروینم
فردوسی
چنین بود تا بود گردان سپهر
گهی پر ز درد و گهی پر ز مهر
تو گر باهشی مشمر او را به دوست
کجا دست یابد بدردت پوست
شب اورمزد آمد و ماه دی
ز گفتن بیاسای و بردار می
کنون کار دیهیم بهرام ساز
که در پادشاهی نماند دراز
عطار
چو درد من سری پیدا ندارد
شب یلدای من فردا ندارد
خاقانی
هست چون صبح آشکارا کاین صباحی چند را
بیم صبح رستخیز است از شب یلدای من
ناصر خسرو
او بر دوشنبه و تو بر آدینه
تو لیل قدر داری و او یلدا
سنایی
به صاحب دولتی پیوند اگر نامی همی جویی
که از یک چاکری عیسی چنان معروف شد یلدا
فیض کاشامی
روزهای تیره بر شبها فزود
عمر من شد یک شب یلدای عشق
محتشم کاشانی
در زرد و سرخ شام و شفق بودهام کنون
تن را به عودی شب یلدا برآورم
وحشی بافقی
روز عیشی خواستم زاید چه دانستم که چرخ
حامله دارد به سد ماتم شب یلدای من
اقبال لاهوری
اشک خود بر خویش می ریزم چو شمع
با شب یلدا در آویزم چو شمع
منوچهری
نور رایش تیره شب را روز نورانی کند
دود خشمش روز روشن را شب یلدا کند
انوری
شب محنت من ز امداد فکرت
درازی شبهای یلدا گرفته