در فاصله دو نقطه؛ بین زندگی و مرگ
مهناز اصغری
«موهبت زنده بودن را میباید پاس بداریم
اثر هنری ما که میباید از زندگیمان خلق کنیم، نیمه تمام است.
خیلی کارها در پیش داریم.
ماموریت داریم، ماموریت بذر پاشیدن…!»
اینها جملاتی بود از ایران درودی در کتاب «در فاصله دو نقطه…!»
این هنرمند تمام عیار و برجسته و فراموش نشدنی کشورمان که همین چندی پیش ۸۵ سالگیاش را جشن گرفت، از شهریور ماه امسال به کرونا مبتلا شد و پس از بستری شدن در بیمارستان و گذراندن دوران نقاهت، برای ادامه مراحل درمان به منزل انتقال یافت. تا اینکه پس از چند ماه مبارزه با بیماری، روز گذشته، هفتم آبان ماه، تنها صفحه رسمی وی در اینستاگرام نوشت: «پس از تحمل سه ماه بیماری و مبارزه، سرانجام صبح امروز، 7آبان ماه 1400، بانو ایران درودی، زنی آزاده، وطن پرست، مبارز و بانویی که هنر معاصر ایران تا ابد مدیون و مرهون زحمات و تلاشهای بیوقفه او خواهد بود، به نور پیوست.» خبری که بینهایت تلخ بود و باور ناپذیر…
خانهای که محل تلاقی فرهنگها و زبانهای متفاوت بود
زنده یاد ایران درودی از پیشگامان نقاشی معاصر ایران بود. او در سال 1315 در خانوادهای اشرافی در مشهد به دنیا آمد. پدرش خراسانی بود و مادر قفقازی، خانه آنها هم محل تلاقی فرهنگها و زبانهای متفاوت…
وی در 85 سال فراز و نشیب زندگی، عاشقانه نقاشی را دوست داشت و وقتی وارد آتلیه نقاشی میشد، دنیا و مسائل مربوط به آن را پشت در میگذاشت و وارد جهان دیگری میشد که با جهان ماورا و باورهایش سروکار داشت. به همین جهت هم در بیش از ۶۳ نمایشگاه انفرادی و بیش از ۲۵۰ نمایشگاه گروهی درکشورهای ایران، فرانسه، بلژیک، سوئیس، آمریکا، مکزیک، ژاپن، استرالیا، کانادا، موناکو، آلمان و امارات متحده عربی آثار خود را به دید عموم گذاشت و با نوشتن کتاب «در فاصله دو نقطه» به نویسندگی و همچنین حضور در انستیتوی آر.سی. آی نیویورک به کارگردانی برنامههای تلویزیون روی آورد و اینگونه بود که این چهره سرشناس که به عقیده برخی در نقاشی پیرو مکتب فرا واقعگرایی (سورئالیسم) بود، کارگردان، نویسنده، منتقد هنری برجستهای نیز به شمار میآمد و از سال ۱۹۷۰ نیز به درخواست دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف به تدریس تاریخ هنر در این دانشگاه پرداخت.
این نقاش برجسته در عرصههای بین المللی، در طول دوران درخشان زندگی خود، در فرانسه با شخصیتهای برجسته جهان هنر از جمله سالوادوردالی آشنا شد. سالوادور دالی هیچگاه سبک درودی را نزدیک به سبک خود نمیدانست و او را هنرمندی از خطه شرق با ذوق و استعداد بینهایت توصیف میکرد.
شما وظیفه دارید که زندگی خودتان را خودتان بسازید
زندگی ایران درودی سراسر تلاش برای موفقیت بود و بیشک ردپای او در جای جای تاریخ هنر ایران و جهان ماندگار خواهد شد. او خودش را خوشبخت و همواره زندگی را سرشار از عشق میدانست و شعار «خواستن توانستن است» را نمود واقعی داده بود. در این خصوص در جایی گفته بود: «من در خانوادهای به دنیا آمدم که نامادری پدرم، به مادرم گفت، برای زائیدن این بچه زشت، چرا اینهمه درد؟»
بعد ادامه داد: «این جمله در حافظه خانواده برای همیشه باقی ماند. من برای این جمله خیلی جنگیدم و از اینجا تلاش و مبارزه من شروع شد. به جایی رسیدم که امروز به خودم میبالم. چون به آنچه که میخواستم رسیدم و مهم نیست دیگران چگونه قضاوت میکنند! خودم از خودم برای این موفقیت بسیار راضیام.»
وی با اشاره به اینکه «خیلی مهم است که انسان بتواند خودش را دوست داشته باشد» گفت: «بخاطر دست انداختنهای خانواده پدریام، بچگی از من ادم گوشه گیر و ساکتی را به وجود آورده بود. اما من به استقلال خودم رسیدم. خودم تصمیم گیرنده شدم. بعد دیگر عار نداشتم که تابلوهایم را روی پیاده رو در پاریس بگذارم و بفروشم. سعی کردم که روی پای خودم بایستم. من باید استقلال مالی میداشتم. من باید میتوانستم کاری که میخواهم را انجام بدهم و حالا با جرات به شما میگویم که یکی از خوشبختترین موجودات روزگارم!»
این بانوی برجسته هنری تاکید کرده بود: «شما وظیفه دارید که زندگی خودتان را خودتان بسازید، راهتان و حرفهتان را درست نسبت به عشق و علاقهتان انتخاب کنید و بدانید خواستن یعنی توانستن!»
من عاشق به دنیا آمدم
ایران درودی در کودکی با خانواده به اروپا سفر کرد. وقتی جنگ جهانی دوم شروع شد خانواده او در هامبورگ زندگی میکرد و با شروع جنگ به ایران بازگشتند و مدتی در مشهد زندگی کردند و بعد ساکن تهران شدند. درودی در مدرسه به دلیل علاقه به نقاشی به کلاسهای آزاد طراحی و نقاشی میرفت. وی در سال ۱۹۵۴ برای تحصیل در رشته نقاشی در دانشکده بوزار در پاریس به تحصیل مشغول شد و در سالهای ۱۹۵۴ تا ۱۹۵۸ به یادگیری هنر در آموزشگاهها و دانشکدههای گوناگون همچون مدرسه هنرهای زیبای پاریس (بوزار)، مدرسه لوور پاریس، دانشکده سلطنتی بروکسل (ویترای)، انستیتوی آر.سی. آی نیویورک (رشته تهیه و کارگردانی برنامههای تلویزیون) پرداخت. در نهایت نیز پس از پایان تحصیلات به ایران بازگشت چراکه همواره به کشورش عشق میورزید و خود نیز بر این باور بود که اصلا به ایران بازگشته تا در خاک ایران بمیرد؛ «در طول زندگیام بارها ثابت کردهام که تا چه اندازه ایرانزمین، تاریخ پرشکوه آن و هموطنانم را دوست دارم. من عاشق به دنیا آمدم و عشقم به ایران و تاریخ پرشکوه آن را همواره صادقانه ابراز کردهام.»
ما نگفتیم؛ تو تصویرش کن!
در خصوص این بانوی هنرمند ایرانی که عشق به هنر جزیی جدایی ناپذیر از تمام آثار و تک به تک انتخابهای زندگی اش بوده و جایگاه او در هنر دنیا، افرادسرشناس و هنرمندان و سیاستمداران بسیاری همچون «آندره مالرو (نویسنده، منتقد و سیاستمدار فرانشوی)»، «ژان کوکتو (شاعر، نقاش، فیلمشاز، نمایشنامه نویس و کارگردان فرانسوی)»، «هوشنگ طاهری (نویسنده، منتقد، مترجم، مدرس دانشگاه و سردبیر مجله سخت)» و بسیاری دیگر نوشته و صحبت کردهاند. به طور نمونه آنتونیو رودریگز نقاش شناخته شده مکزیکی، درودی را یکی از چند نقاش بزرگ جهان خوانده است.
در این میان اما شعر «تمامیِ الفاظِ جهان را در اختیار داشتیم و/ آن نگفتیم/ که به کار آید/ چرا که تنها یک سخن/ یک سخن در میانه نبود: آزادی! ما نگفتیم/ تو تصویرش کن!» گویا برجسته تر و ماندگار شد. این جملات بند آخر شعر «اشارتی» از احمد شاملو است که در 14 اسفند 1351برای ایران درودی نوشته و در مجموعه «ابراهیم در آتش» منتشر شد و بعدها در کتابی که از آثار درودی منتشر شد به عنوان مقدمه آمد.
همچنین فیلمهای «مستندی درباره ایران درودی» به کارگردانی حسن امامی، «چه شگفت است عشق، که هم زخم است و هم مرهم» به کارگردانی بنکدار و علیمحمدی، و «ایران درودی، نقاش لحظههای اثیری» به تهیه و کارگردانی بهمن مقصودلو از جمله آثاری است که در حوزه تصویری به زندگی ایران درودی پرداخته است.
سبک درودیسم
برخی منتقدان سبک نقاشی درودی را در حد فاصل بین سورئالیسم و سمبولیسم توصیف میکنند و برخی دیگر هر دو اطلاق را صحیح میدانند. به گمان عدهای دیگر اما او پیرو مکاتب متعارف نیست بلکه به نوعی اصالت سبکی رسیده و شیوه هنری وی ایران درودیسم است. درودی از طبقهبندی شدن در چارچوبها و سبکها گریزان بود چرا که ضمن ترسیم جهان تصاویر ذهنی و رویاهای بلند پرواز خود در میان گلهایی روییده و دورنماهای غریب نورانی مفاهیم برخاسته از فرهنگ خود را بیان میدارد که درک آن در هیچ قالبی نمیگنجد.
باشکوه زندگی کردم
«زندگی من خلاصه میشه در یک کلمه ”نقاشی”! فکر میکنم نقاش من رو انتخاب کرده من نقاشی رو انتخاب نکردم. من شبی که مادرم رو به خاک سپردم اومدم بالا نقاشی کردم.» اینها بخشی از صحبتهای او در یکی از مصاحبههایش است. ایران زیبا، خشمها و غیظها را با خود به هدیه نبرد و پیش بینی میکرد که «مرگِ باشکوهی» خواهد داشت و درباره آن چنین می گفت: «باشکوه زندگی کردم، عاشقانه دیدم و از مشکلات زندگی گذشتم. من برای همه لحظاتم لذت بردم و قدر زندگی را لحظه به لحظه میدانم. در این سن تا ۶ صبح نقاشی میکنم و همچنان مینویسم و از شما هم خواهش میکنم همانند من زندگی را پر از عشق و امید ببینید.»