ما معمولیها معذرت میخواهیم!
خودشیفتگی بد دردی است و نارسیسیسم در روانشناسی هم به همین موضوع اشاره دارد. به عبارتی نارسیسیسم بیانگر نوعی خودشیفتگی و تکیه بر خودانگاشتهای درونی است و در این میان متاسفانه کسانی که به این درد مبتلا هستند در شبکه های اجتماعی به وفور پیدا میشوند. همان هایی که به دیگران به اندازه ثروت و جایگاه اجتماعیشان احترام میگذارند. در این بین، این خودشیفتگی در برخی سلبریتیها دیگر به قدری آزاردهنده شده که در خصوص هرچیزی اظهار نظر میکنند و نظرات شخصی خود را به صریحترین حالت ممکن بر زبان میآورند و ابایی از هیچ چیز ندارند. اما پرسش اینجاست این نگاه از بالا به پایین از کجا سرچشمه میگیرد؟ اکنون نیز موضوع، آخرین صحبتهای بهاره رهنما در خصوص تعریف او از آسایش و رفاه است و بی دست و پا خواندن قشر عظیمی از جامعه! انتشار ویدئویی که با واکنش های گسترده ای مواجه شد و داد خیلی ها را درآورد.
بازتعریف «بی دست و پا» در یک ویدئوی «رقتانگیز»
به گزارش روزنامه «صبح امروز» و به نقل از ایسنا، ما راننده تاکسیها، ما معلمها، ما پرستارها، ما خبرنگارها، ما کارگرهای معدن، ما پاکبانها، ما خدماتیها اصلا ما آدمهای معمولی بابت بی دست و پاییمان از شما معذرت میخواهیم خانم بهاره رهنما! ببخشید که هر چه تلاش کردیم، نشد به آسایش و رفاه برسیم و موجبات خشم و ناراحتی شما را فراهم آوردیم. شرمندهایم!
ما بی دست و پاها بیشماریم و شاید هر روز هم تعدادمان بیشتر میشود و چقدر خوب شد که شما در یک ویدئوی «رقتانگیز» عبارت «بی دست و پا» را برای همه ما، تقریبا همه مردم ایران بازتعریف کردید.
کاسبی نفرت سلبریتیها
این اولین بار نیست که بهاره رهنما، نفرت کاسبی میکند. یک بار توهین به اقوام ایران، یک بار با تحقیر کودکی از یک روستای محروم و این بار هم توهین به مردم کشور با گفتن این جمله که: «طبیعتا وقتی من این همه سال کار کردم طبیعی است که در این آسایش مالی باشم. هر آدمی که بعد از ۳۰ سال کار کردن نتواند برای خود و خانوادهاش آسایش و رفاه فراهم کند، آدم بی دست و پایی است.» و این جملهها را در حالی میگوید که روی یک کشتی تفریحی در ترکیه لبخند ژکوند به مخاطبش تحویل میدهد.
اما این همه حاشیههای بهاره رهنما نیست. او هم مثل برخی دیگر از به ظاهر هنرمندان که جایی در فضای حرفهای برای آنها وجود ندارد، صرفا از طریق صفحه اینستاگرامش ارتزاق میکند و طبیعتا برای بیشتر دیده شدن نیاز دارد که هر چند وقت یک بار به شکل جدیدی خودش را سر زبانها بیندازد.
من فلان منظور را نداشتم!؟
خانم رهنما که پس از ازدواج دومش با مدیر یک برند آرایشی سطح زندگیاش از نظر اقتصادی چند پله بالاتر رفت، شروع به عمومیکردن تکتک لحظههای زندگیاش کرد. او معمولا با برنامهای حسابشده با تبلیغ عطر و لباس و سالنهای آرایشی تهران همچنان نامش را در افکار عمومی زنده نگه داشته است و هر چند وقت یکبار هم دست به حاشیههایی از این دست میزند و سپس حدود ۲۴ ساعت پس از حاشیهسازیاش با چهرهای حقبهجانب گوشی موبایلش را مقابلش میگیرد و شروع میکند به ویدئو ضبط کردن با این سناریو که من فلان منظور را نداشتم و هر کس چنین منظوری برداشت کرد را به خداوند واگذار میکنم!
و این بار هم دوباره این سناریوی تکراری را اجرا کرده میگوید منظورم از ثروت، خانواده و فرزند و تربیت خانوادگیام است!
«فرهنگ سلبیریتیسم»
اما از بهاره رهنما که بگذریم، این روزها با پدیده «فرهنگ سلبیریتیسم» مواجهیم که ما را میخورد! برخی سلبریتی را ترجمه شهوت دیوانهوار شهرت میشمارند. عدم تبیین دقیق این مفهوم در مجامع علمی و آکادمیک به همراه سرعت گسترش آن در مجامع عمومی منجر شده است که به یک پدیده قابل تامل تبدیل شود.
سلبریتیها اغلب ما را به زندگیهای پوچ، خالی از معنا و پر از مصرفگرایی دعوت میکنند. آنها حتی برای ما نیاز جدید طراحی میکنند و خودشان را انسانهایی کامل، اخلاقمدار، همهچیزدان و استاندارد میدانند.
آنها از سیاست و اقتصاد گرفته تا فرهنگ و هنر و آشپزی و ادبیات درباره همه چیز خودشان را صاحب نظر میدانند و اگر شما از آنها انتقادی کنید، با فشردن گزینه «بلاک» خوشحالتان میکنند.
چه کسی به این همهچیزدانها بها میدهد؟ ما مردم. همه ما با دنبالکردن صفحات مجازی این افراد به آنها پر و بال بیشتری میدهیم و در نهایت دودش به چشم خودمان میرود.