ما خشمگین نمیشویم خشمگینمان میکنید
سرویس اجتماعی
مدتهاست که درگیری با بیماری کرونا را با همه وجود درک میکنیم از قرنطینههای طولانیمدت گرفته و خانهنشینی همراه آن تا استرسهای هر روزه که این بار قرار است چندمین موج کرونا را در کشور تجربه کنیم. چقدر دیگر باید هر روز به انتظار اخبار سراسری ساعت دو ظهر بمانیم تا مجری محترم با بیان تأسف همیشگیاش اعلام کند که امروز چند نفر دیگر را از دست دادهایم! خیلی عادی، تکراری و…
اما بالاخره پس از مدتها کشمکش بر سر خرید واکسن از ممالک خارجه و تولید داخلی که قرار بود میلیونها دوز واکسن به موقع تولید شود، اما نشد همان سخنی که آقای شهریاری، رئیس کمیسیون بهداشت مجلس اعلام کرده بود که: «به خاطر تولید واکسن داخلی در خرید واکسن خارجی تأخیر داشتیم» درواقع «سهلانگاری شد» نوبت به دریافت واکسن رسید. بهرحال آن روزها گذشت و تعداد فوتیهای ایران از 100 هزار نفر هم پیشی گرفت، اما خوشبختانه روند واکسیناسیون در دولت سیزدهم شتاب گرفت.
اما چه میشود که ما عصبانی میشویم؟ برگردیم به همان تیتر اول خبر.
ما را عصبانی میکنید. وقتی پس از شنیدن این سخنان که به دلیل سهلانگاری و اینکه تولیدکنندگان واکسن داخلی اطلاع کافی نداشتند که آیا میتوانند به میزان نیاز روز ایران واکسن تولید کنند یا خیر تنها واکنشی میتوان از خود نشان داد خشمگین شدن است.
پس از اینکه اعلام کردند که خبرنگاران نیز میتوانند از واکسن، این کیمیای کمپیدای کشورمان بهرهمند شوند در پوست خود نمیگنجیدیم. دوز اول را بیدغدغه دریافت کردیم و تمام 28 روز مابقی آن را با این استرس شب را سحر کردیم که نکند سینوفارم تمام شود و دوز دوم را تزریق نکنیم. خوشبختانه برای تزریق دوز دوم اعلام کردند که هنوز واکسن هست و ما میتوانیم از این نعمت برای بار دوم بهرهمند شویم. اعلام کرده بودند براساس نظم هر رسانهای به نوبت مشخص شده در روز مشخص برای تزریق واکسن به دو محل تعیین شده، بروند.
از آنجا که سعی کردیم متعهد به همان نظم مشخص شده بوده و به قول خودمان در صف واکسن جا نزده باشیم با همکاران سعی کردیم در روز مشخص برای تزریق واکسن برویم. صبح، بعد از اینکه دوستان نگهبانی اجازه ورود ما را به داخل کوهسنگی ندادند تا بتوانیم از مسیر پارک عبور کنیم –درواقع میانبر زده باشیم- از کنار خیابان، لابه لای ماشینها به سمت محل تزریق واکسن در پارک کوهسنگی رفتیم. عجیب است که برخی مکانهای سربسته باز هستند و رفتوآمد و حضور طولانی مدت در این مکانها ایرادی ندارد، اما پارکها آن هم سر صبح برای تزریق واکسن کرونا بسته است و چندین نگهبان هم مانع حضور شما به پارک میشوند.
به هر حال به مقصد رسیدیم. اولین چیزی که دیدیم اعلامیهای مبنی بر اینکه واکسن سینوفارم تمام شده و تنها برکت داریم! به دوستانم گفتم: «بیایید برویم داخل. حتما برای کسانی که میخواهند دوز اول را تزریق کنند این اعلامیه زده شده و گرنه برای ما وجود دارد» –در غیر این صورت که خانه مطبوعات اعلام نمیکرد خبرنگاران فردا صبح به مجتمع «مهر» کوهسنگی با ارائه کارت واکسن دوز اول، تزریق دوز دوم را خواهند داشت و در انتها هم #رسانه_هم_باشیم_! را ضمیمه اطلاعرسانی خود کنند.
بهرحال به گمانم همکارانمان اطلاع دقیق دارند! به طبقه چهارم رفتیم با تنها چیزی که مواجه شدیم این بود تنها واکسن برکت موجود است. سینوفارم تمام شده. وقتی پرسیدم چرا؟ نگهبان پشت میز گفت: «خانم دیروز عصر واکسن سینوفارم تمام شده». هر چند تعداد دیگری هم همراه ما برای تزریق واکسن آمده بودند و آنها هم با این لحن سردِ بیاهمیتِ، بیحوصله و از روی عصبانیت آقای نگهبانی که پشت میز نشسته بود و حتی نگاه مستقیم به پرسشگران نمیکرد، روبهرو شدند و برگشتند.
اولین بحثم با یکی از همکارانم اتفاق افتاد. تماس گرفتم به او گفتم که مگر نگفته بودی واکسن هست!
گفت: «بروید جای دیگر»! البته عصر هم صداوسیما تزریق سینوفارم دارند، میتوانید عصر شانس خودتان را امتحان کنید. اولین تلنگر به ذهنم «اگر تا عصر صبر کنم ممکن است واکسن دریافت کنم یا شاید بگویند تمام شده؟».
به پیشنهاد یکی از همکارانم به «مشهد مال» رفتیم. نتیجه گفتوگوی بین من و همکارم این بود از آنجا که مشهد مال دو روز است افتتاح شده پس حتما واکسن دارد، پس زودتر برویم تا موجودی واکسنشان تمام نشده!
8 و نیم صبح جلوی ورودی مجتمع مهر بودیم و حالا ساعت 10 و نیم است. رسیدیم به مشهدمال جمعیت زیادی انجا بود و برای منی که مدتها بود در جمعهای شلوغ حضور نداشتم قابل هضم نبود. ماشینها چند ردیفه در خیابان نگه داشته بودند،. صدای بلندگو در فضا پیچیده بود و شماره اعلام میکرد. صفی حدودا 20 متری آن هم با چهار ردیف مملوء از افراد ماسک زده که میخواستند واکسن دریافت کنند و در روبهروی آنها هم چند ردیف صندلی که تعداد زیادی جمعیت روی آن نشسته بودند. وارد صف شدیم به دوستانم گفتم امروز بعد از دو سال حتما کرونا میگیرم.
ورودی در، دو نفر ایستاده بودند دیگران را راه نمیدادند چند فرد مسن داخل صف بودند بعد از نیم ساعت در صف بودن به مأمور جلوی در گفتند میخواهند دوز دوم واکسن «آسترازنکا» خود را تزریق کنند. مأمور گفت: «فعلا آسترازانکا نداریم، بروید».
چند نفر سعی میکردند زمانی که حواس مأمور پرت دیگری است و دارد با دیگران صحبت میکند از بغل او عبور کنند گاهی موفق میشدند گاهی مأمور با خشمی زیاد میگفت: «خانم/آقا کجا»؟
در همان لحظهها با استرس به همکارانم زنگ میزدم مکالمه کوتاهمان را این طور شروع و تمام میکردم: «مشهدمال واکسن سینوفارم دارد، شلوغ است، زود خودتان را برسانید، شاید تمام شود»
جلوتر پیرمردی با پسرش میخواست وارد شود، روی ویلچیر نشسته بود صدای صحبتشان با مأمور دیگر نمیرسید فقط اینکه یک لحظه عصبانی شد و با فریاد به پسرش گفت: «نمیخواهم آرام باشم».
در همان لحظهها با استرس به همکارانم زنگ میزدم مکالمه کوتاهمان را این طور شروع و تمام میکردم: «مشهدمال واکسن سینوفارم دارد، شلوغ است، زود خودتان را برسانید، شاید تمام شود».
وارد شدیم شمارهای که دریافت کردم 2417 بود. بعد از آن حجم شلوغی بالاخره به فضایی بزرگتر رسیدیم که میشد روی صندلی بنشینیم. تمام مدتی که منتظر این بودم نوبتم برسد و واکسن بزنم، داشتم به این موضوع فکر میکردم چه میشود که ما عصبانی میشویم؟
چرا مدام منتظر این هستیم خشم خود را به هر طریقی خالی کنیم گاهی به همکارمان زنگ میزنیم و با دعوا او را مؤاخذه میکنیم که چرا واکسن نیست و گاهی هم با خانوادهمان که اعصاب حرف زدن نداریم.
2417 را اعلام کردند با شدتی از سردرد به سمت جایگاه تزریق واکسن رفتم ساعت 12 و 45 دقیقه شده بود. فرایند دریافت واکسن من چهار ساعت و 15 دقیقه زمان برد. تماس گرفتم با رئیسم: «من امروز واکسن زدهام نمیتوانم صفحه ببندم» شدت خستگی و عصبانیتم امانی برای کار کردن نمیداد.