آنها را به سختجانی خود، این گمان نبود
موهایی که هرکدام به خاطر مرگ یک انسان سفید شده است، دستهایی لرزان و چشمهایی که موقع گفتن از پرکشیدن مادر، اشک مهمانشان میشود، گفتن از روحیهای که دیگر مانند روزهای نخست نیست، دیدن رنج بیماران و تقلایشان برای یک نفس اضافهتر، معضل کمبود تخت و… همه اینها درد و دل پزشکی است که از روزهای نخست شیوع کرونا کنار بیماران بوده است و این روزها دیگر خستگی بر تنش ماسیده است…
به گزارش روزنامه «صبح امروز» به نقل از ایسنا، به بیمارستان محل بستری بیماران مبتلا به کرونا رسیدهام و قرار است با چشم خود ببینم اعداد و ارقامی که هر روز ساعت ۱۴ تایپ میکنم؛ هرکدامشان عزیز یک خانواده است که بر تخت افتاده است و پزشکان و پرستاران بر بالین او سنگتمام میگذارند تا زنده بماند؛ تا چراغ خانهای خاموش نشود و خانوادهای سیاه پوش نشود.
قدم آهسته میکنم و نگاه میکنم. کرونای دلتا در دنیا میتازد؛ اینجا فرقی با آن بیمارستانهای صحرایی که در فیلمها دیدهام ندارد. تنها تفاوتش این است که صدای توپ و تانک بلند نیست و خبری از خاکریز و خونهای بر زمین ریخته نیست. اینجا انسانها همچون ماهیان افتاده بر خاک برای ذرهای اکسیژن تقلا میکنند و بدنی که تاب این بیهوایی را ندارد.
حالا اما در پانصد و پنجاه و یکمین روزگی کرونا در ایران میدانیم که همه تصورات ابتدایی ما از کرونا خوش خیالیهایی بیش نبود. هنوز به یاد داریم فیلمهایی که از روزهای اول شیوع بیماری از بیمارستانها گرفته میشد چگونه بود؛ پزشکان و پرستارانی به غایت امیدوار و سرزنده و همه گمان داشتیم این مهمان ناخوانده نهایتا تا رسیدن تابستان چمدانش را جمع میکند و میرود؛ اتفاقی که نیفتاد و روزهای سختتری به چشمها آمد…
یک سال و نیمی که هر روزش، روز پزشک بود
امروز اما بعد از نبردی یک سال و نیمه با کرونا و درست در سربالایی نفسگیر رسیدن به قله پیک پنجم، این روزها کادر درمان خستهتر از هر زمان دیگری است؛ یک سال و نیم است که پزشک و سلامت و کرونا شده سرخط مهمترین خبرها.
یک سال و نیم است که نفسهای به شماره افتاده بیماران، کمبود تخت و گاهی دارو، رکوردشکنی پیاپی مرگ و البته دوری از خانواده و حجم بالای کار آنها را بیش از هر وقت دیگری تحت فشار قرار داده است. آنها با تمام زخمهای روحشان و خستگیهای جسمی آیا همان آدمهای پیش از ۳۰ بهمن ۹۸ خواهند شد؟ اصلا یادشان مانده زندگی قبل از کرونا چه رنگ و بویی داشت؟
حافظهای تاریخی به قدمت ۸۶ سال
اینجا بیمارستان «بهارلو» تهران است، بیمارستانی ۸۶ ساله که شاهد اتفاقات بزرگی در تاریخ معاصر بوده است و اکنون هم تمام قد شاهد از خود گذشتگیها و ایثار پزشکان و پرستارانی است که در ۱۸ ماه گذشته یک آب خوش از گلویشان پایین نرفته و از نظر جسمی و روحی شرایط خوبی ندارند.
در گفتوگویی به مناسبت روز پزشک هم صحبت پزشکی از این بیمارستان شدیم تا از سختیهای این روزهای خود و همکارانش و آنچه در این مدت بر آنها رفت برایمان بگوید.
۳۰ سال بر بالین بیمار
دکتر مرتضی عبدوس، پزشک عمومی و مشاور درمان بیمارستان بهارلو به حدود ۳۰ سال فعالیت خود در بیماستان بهارلو اشاره کرد و گفت: در این سالها بخشهای مختلف بیمارستان کار کردم و حدود ۲۰ سال در اورژانس بیمارستان فعال بودم تا اینکه از سال ۹۰ به سمت کار اجرایی آمدم و اکنون مشاور درمان بیمارستان بهارلو هستم.
وی با اشاره به فعالیتش در بحران کرونا، اظهار کرد: از پیکهای اول تا سوم کرونا در درمانگاه فعال بودم و آن اوایل به پزشکان دیگر کمک میکردم تا بتوانند بیماران را مدیریت کنند. تصور همه پزشکان و کادر درمان این بود که این ویروس معمولا در سرما میآید و با گرمای هوا خواهد رفت اما، یکی از بزرگترین معضلات و پرسشهای ما این بود که چگونه ویروس کرونا توانست در سرما و گرما زنده مانده و اینگونه گسترش پیدا کند که تصورات ما پیرامون آن غلط از آب درآمد و ویروس همچنان فعال بماند.
کرونا و تصوراتی که نادرست از آب درآمد
او روزهای ابتدایی شیوع بیماری را اینگونه توصیف میکند: ما از اسفند ۱۳۹۸ با بیمارانی مواجه شدیم که خیلی شبیه به مبتلایان به آنفلوآنزا بودند و این شباهت علائم کرونا و آنفلوآنزا جالب بود که حتی خیلی از پزشکان را به اشتباه میانداخت. ما حتی یک پزشک متخصص قلب و یکی از پرستاران خود را به دلیل همین بیماری از دست دادیم و همه تصور میکردیم کرونا به راحتی رفع خواهد شد ولی تمام تصورات نادرست از آب درآمد.
ما از اسفند ۱۳۹۸ با بیمارانی مواجه شدیم که خیلی شبیه به مبتلایان به آنفلوآنزا بودند و این شباهت علائم کرونا و آنفلوآنزا جالب بود که حتی خیلی از پزشکان را به اشتباه میانداخت. ما حتی یک پزشک متخصص قلب و یکی از پرستاران خود را به دلیل همین بیماری از دست دادیم
پزشکان و پرستارانی که پر کشیدند
او درباره همکاران شهیدش، اظهار میکند: یکی از شهدا پرستار اورژانس بود که ابتدا فکر میکردیم مبتلا به آنفلوآنزا است و برای استراحت به منزل رفت که متاسفانه حالش بهتر نشد و هفته بعد که مراجعه کرد درگیری ریه بسیار افزایش یافته بود و علیرغم تلاشهای زیاد برای زنده ماندنش ولی متاسفانه جان باخت. همکار دیگر ما که جراح قلب و عروق بود و در بخش آنژیوگرافی فعالیت میکرد و او هم با تصور اینکه آنفلوآنزای شدید گرفته است فوت کرد که به احتمال خیلی زیاد بیآنکه مشخص شود، او هم به کرونا مبتلا بوده است.
پنجرهای رو به سیاهی…
عبدوس به محل کارش در بیمارستان اشاره میکند و میگوید: مرگ مردم بسیار موضوع سختی برای من است. دفتر اتاق کارم مشرف به حیاط بیمارستان است و روزانه با دیدن کسانی که عزیزشان را از دست میدهند، آزرده خاطر میشوم. نشستن پشت این پنجره و دیدن مردم و شنیدن صدای گریههایشان برایم ایجاد نگرانی و ناراحتی میکند تا جایی یک روز در هفته کلا بیمارستان نمیآیم. خسته میشوم و شاید اصلا مغزم کار نمیکند. از زمانی که در اورژانس کار میکردم همیشه میگفتم با مرگ یک نفر تعداد زیادی از موهای سرم سفید میشود، مرگ هرکسی برایم ناراحت کننده است اما چارهای جز کار کردن نداریم.
مادر مُرد، از بَس که جان ندارد
او درحالی که اشک مهمان خانه نگاهش میشود، ادامه میدهد: من خاطره بسیار بدی از پیک پنجم کرونا دارم، مادر عزیزم متاسفانه حدود ۳ هفته قبل با اینکه دو دُز واکسن هم تزریق کرده بود و من هم بسیار مراقبش بودم، اما در عرض ۴ روز از دنیا رفت. مادرم تماما تحت نظر بود و شخصا از او مراقبت میکردم و لحظهای از او غفلت نکردیم. با علائم سکته مغزی گذرا اقدامات درمانی و حتی سیتی اسکن ریه انجام دادیم که هیچ درگیری ریهای نشان نداد. علت این اقدامات ما این بود که مشاهده کرده بودیم ممکن است مبتلایان به کرونا با سن بالا دچار سکته مغزی شوند، ولی در عرض ۷۲ ساعتِ بعد به یکباره سیتی اسکن مادرم درگیری ریه ۹۰ درصد را نشان داد. علت شدت گرفتن بیماری میتواند به خاطر بیماری زمینهای یا سن بالای مادرم باشد اما برایم غیرقابل باور است که نتوانستم هیچ کاری برای مادرم انجام دهم و او را از دست دادم.
او با اندوه ادامه داد: الان دیگر به جایی رسیدیم که به همه تاکید میکنیم حتی با تزریق ۲ دُز واکسن بازهم نکات بهداشتی را به شدت رعایت کنند. برخی همکاران ما حتی پس از تزریق واکسن، یک یا دو بار دیگر به کرونا مبتلا شدند، ولی خوشبختانه مرگ و میر در آنها نداشتیم. شاید این نوع واکسنهایی که تاکنون تزریق شده است نتواند از ابتلا به دلتا کرونا ممانعت کند و باید دستورالعملها به درستی رعایت شود.
پیک پنجم، بیرحمتر از همیشه
عبدوس با تاکید بر اینکه مجموعه تجربیات کادر درمان از پیکهای قبلی به مدیریت پیک پنجم خیلی کمک کرد، اظهار کر: با این سطح از انتشار ویروس و میزان بالای مراجعات مردم، همکاران من به دلیل تجربیات پیشین خوب عمل کردند و میدانستند باید چه کنند، چنانچه تجربیات قبل نبود وضع ما در پیک پنجم خیلی بدتر از اکنون میشد.
وی افزود: شرایط پیک پنجم بسیار سخت است زیرا مردمی که مراجعه میکنند علائمشان به کلی با علائم پیک اول تا چهارم فرق میکند. همه میآیند میگویند جلوی کولر خوابیدیم و سرما خوردیم و این یعنی دلتا هیچ علائم خاصی ایجاد نکرده است که بیمار مشکل ریوی پیدا کند و به یکباره با سیتی اسکن مشخص میشود بدون هیچ علائمی ۶۰ درصد ریه آنها درگیر شده است. تنها حرف مشترک مبتلایان به دلتا کرونا این است که خسته هستند درحالی که در پیکهای اول بیمار تب، استخوان درد، بیحالی، سردرد و… داشت.
این پزشک عمومی ادامه داد: با توجه به وضعیت فعلی فکر میکنم شاید تا ۵ سال دیگر کرونا ریشهکن نشود و به همین ترتیب فکر نمیکنم پزشکان و به طور کلی کادر درمان در سالهای آتی روحیه خوبی داشته باشند. خود من اکنون دیگر توان و تحمل خیلی چیزها را ندارم و زود خسته میشوم و قطعا کسانی که در بخش کووید۱۹ کار میکنند خستهتر از سایرین خواهند بود. قبل از شیوع این بیماری روزهای تولد پزشکان و پرستاران یک جشن کوچک میگرفتیم دورهم جمع میشدیم و یا اقدامات اینچنینی و روحیه بخش دیگر داشتیم، اما آیا اکنون این امکان برایمان فراهم است؟ چه کار میتوان کرد که به پزشک روحیه داد؟
روزی ۶۰۰ مرگ رسمی؛ چرا ماسک نمی زنید؟
عبدوس با ابراز تاسف از اینکه کرونای دلتا به جوان و پیر رحم نمیکند، ادامه داد: مردم باید آگاه باشند، ما در این پیک خیلی جوان میبینیم که به بیماری مبتلا شدند و از دستشان میدهیم و این برای ما خیلی سخت است. علی رغم همه این حرفها و هشدارها هنوز خیلیها ماسک نمیزنند و ساده انگاری میکنند. رعایت پروتکلهای بهداشتی در کشور ما بسیار ضعیف است. تعطیلات اندکی کمک میکند اما آن کسی که مجبور است برود سرکار که درآمد داشته باشد باید خودش مسائل بهداشتی را رعایت کند. تعطیلات مسکن بسیار کوتاهی است و شرایط دوباره به حالت قبل برمیگردد.
او در مورد معضل کمبود تخت، تصریح کرد: مواردی داریم که بیمار خودش مجبور میشود از بیمارستان برود وقتی که میبیند ۳۰ مریض در نوبت اورژانسی هستند که ۱۴ تا ۱۸ تخت بیشتر ندارد. یا حتی در قسمت درمان سرپایی هم وضعیت همین شکل است و مجبور شدیم مثل بانکها به مردم شماره بدهیم که تجمع کنترل شود.
تنها مردم مقصرند؟
او ادامه داد: مدام بگوییم مردم؟ نه اینگونه نیست، باید کمکشان میکردیم. اگر ووهان توانست اپیدمی را کنترل کند کل شهر را تعطیل کرد و هم حقوق مردم را داد هم به آنها موا غذایی رساند، ولی ما نتوانستیم و نمیتوانیم چنین کنیم. اتوبوس و مترو هم که آن وضع را دارد، پس فقط از مردم بخواهیم یک سال و نیم ماسک بزنند و هیچ کاری هم نکنند؟ من مدیریت کرونا در کشور را صحیح نمیبینم. اگر دولت درآمد ندارد نمیتوانیم کاری کنیم، اگر درآمد دارد هم مثل خیلی از کشورها باید درآمد را در اختیار مردم بگذاریم که بیرون نیایند. اما نمیشود و مردم باید بروند سرکار، به محض اینکه یک پیک کاهشی میشود بروید بازار و چهارراه گلوبندک و ببینید چه خبر است.
واکسیناسیونی که دیر آغاز شد
وی افزود: از طرفی واکسیناسیون هم خیلی دیر آغاز شد، این روند واکسیناسیون باید دو ماه قبل آغاز میشد که اگر دو ماه زودتر انجام میشد این شدت بیماری را نداشتیم و درگیری کاهش مییافت و حتی اگر مبتلا میشدند حداقل فوت نمیکردند. آمار رسمی میگوید روزانه حدود ۶۰۰ نفر براثر کرونا فوت میکنند اما به نظر من این آمار به شکل غیر رسمی میتواند روزانه تا ۱۰۰۰ نفر هم باشد. الان درگیر دلتا هستیم اما اگر جهش جدیدتری بیاید که سختتر باشد برای آن آماده خواهیم بود؟ مسئولین باید به مردم و پیکهای احتمالی بعدی فکر کنند. تصورم از پیک پنجم این است که تا دو ماه دیگر همچنان درگیر آن باشیم.
وی در پایان صحبت هایش گریزی به مشکلات تهیه و کمبود دارو در کشور طی روزهای اخیر زد و گفت: ما در بیمارستان خودمان شرایط دارویی را خوب مدیریت کردیم. زمانی که پیک اول و دوم رخ داد ما حدس میزدیم پیک چهارم و پنجم در راه است و برای تهیه دارو و تجهیزات اقدام کردیم؛ آن وقت افرادی که در راس امور هستند نباید به چنینی موضوعی فکر کنند؟