1

واقعیت‌های افغانستان را دو قطبی نکنیم

محسن پاک آیین

اوضاع افغانستان پس از خروج آمریکا و تسلط طالبان بر بیش از هشتاد درصد از اراضی کشور به مهمترین موضوع سیاست خارجی کشورهای منطقه از جمله جمهوری اسلامی ایران، تبدیل شده است.

در این میان ورود گسترده نخبگان و کارشناسان به این موضوع، نشان از اهمیت موضوع برای جامعه نخبگی کشور داشته و قابل تحسین است. طبعا تداوم اظهار نظرها و تحلیل ها  و رسیدن به یک اجماع نخبگی، می تواند دستگاه دیپلماسی در دولت جدید را برای اخذ بهترین تصمیم یاری نماید. امروز در افغانستان چند واقعیت وجود دارد که توجه به آن ها برای اتخاذ یک تصمیم صحیح ضروری بنظرمی رسد.

نخستین واقعیت، خروج آمریکا از افغانستان است. آمریکا پس از بیست سال حضور و رهبری ناتو در افغانستان با اعتراف به شکست در حال خروج نیروهای نظامی خود از افغانستان است. نتیجه حضور آمریکا و ناتو در این کشور، کشتار و شکنجه انسان های مظلوم، ویرانی  و عدم توسعه، افزایش تولید و قاچاق مواد مخدر، انتقال داعش به افغانستان و تقویت تروریسم، بجا ماندن یک ارتش ضعیف و افزایش قدرت طالبان بود. آمریکا اگرچه به دنبال کاهش حضور نظامی در افغانستان است اما قصد دارد نفوذ خود را به صورت نرم در این کشور حفظ کند. ایجاد جنگ داخلی و ماهیگیری از آب گل آلود یکی از اهداف فعلی کاخ سفید است. تقویت رویکرد ضد آمریکایی در افغانستان می تواند به ایجاد امنیت و ثبات در این کشور کمک کند و نیروهای سیاست ساز و مردم افغانستان باید به شکل متحد، مراقب دسایس نرم آمریکا و انگلیس و برخی از قدرت های اروپایی باشند.

واقعیت دوم وجود دولت اشرف غنی است که اگرچه از کشور فرار کرد اما ادعای قانونی بودن دولت خود را دارد. اشرف غنی که در هر دو دوره ریاست جمهوری با حمایت آمریکا به قدرت رسید، کاملا وابسته به این کشور و مجری دستورات کاخ سفید بود. نامه بلینکن، وزیر خارجه آمریکا به اشرف غنی برای مذاکره با طالبان، شاهد این مدعی است. بلینکن از موضع بالا و با منت با دولت و مردم افغانستان صحبت کرده و می نویسد: « بی پرده و صریح با شما حرف زدم تا فوریت کار مرا درک کنید.» انگار بلینکن به سربازان آمریکایی دستور می دهد. نامه وی به عبدالله عبدالله هم لحن دستوری و موضع از بالا به پایین داشت. اشرف غنی از زمانی که در پایگاه نظامی بگرام به دیدار ترامپ رفت و دست به سینه در پشت او ایستاد، از چشم مردم افغانستان افتاد. به همین دلیل در زمان حمله طالبان به کابل، مردم هیچ انگیزه ای برای دفاع از دولت اشرف غنی نداشتند چون وی جایگاه مردمی نداشت و حتی آمریکایی ها هم صریحا می گفتند که دولت اشرف غنی دیگر جایگاه مردمی ندارد. با این وصف اشرف غنی آینده ای در افغانستان ندارد و نباید روی او حساب باز کرد.

واقعیت سوم اقوام غیر پشتون در افغانستان هستند که همیشه در حفظ استقلال و تمامیت ارضی این کشور نقش موثر ایفا کرده اند. اقوام تاجیک، هزاره، ازبک، شیعیان و ترکمن ها در دوره اشغال افغانستان توسط شوروی، زمان اشغال افغانستان توسط ناتو و هنگام ظهور طالبان به عنوان یک گروه تروریستی، شجاعانه جنگیدند و با نثار جان ومال از سرزمین خود دفاع کردند. حاصل این مجاهدت ها، جلوگیری از تجزیه افغانستان و تشکیل دولت های قانونی برهان الدین ربانی، کرزای و اشرف غنی و مجلس ملی و دیگر نهادهای قانونی و بخصوص تدوین قانون اساسی در افغانستان بود. تاریخ هیچگاه مجاهدت افرادی چون احمد شاه مسعود را در این وقایع، فراموش نخواهد کرد. این اقوام و گروه ها باید کماکان در تعیین سرنوشت افغانستان ایفای نقش کرده و در دولت آینده افغانستان جایگاه شایسته خود را داشته باشند. قطعا بدون توجه به حقوق و جایگاه دیگر اقوام، صلح و ثبات و امنیت در افغانستان حاکم نخواهد شد.

واقعیت چهارم در افغانستان، گروه طالبان است. این گروه به دلیل سوابق خود و اقدامات جنایی و تروریستی، گروهی خوشنام در میان مردم افغانستان نیست. نمی توان و نباید گذشته این گروه را تطهیر و یا انکار کرد. اما باید توجه داشت که طالبان یک گروه داخلی است و همانند داعش و القاعده ریشه در خارج از افغانستان ندارد. طالبان بخشی از مردم افغانستان و دارای هویت افغانی هستند و در مبارزه با آمریکا به مراتب بیش از دولت و بقیه گروهها جدیت داشته اند. پیش شرط طالبان مبنی بر ضرورت خروج نیروهای خارجی برای پیوستن این گروه به مذاکرات بین الافغانی و اصرار بر اجرای این پیش شرط را باید یکی از دلایل اصلی خروج نیروهای ناتو از افغانستان دانست. اینک آن طالبان مستبد و دارای گرایش های جاهلی، قصد دارد رویکردها و سیاست های خود را اصلاح کند. طالبان به دنبال کسب مقبولیت داخلی و مشروعیت بین المللی است. مقامات طالبان قول داده اند که حقوق دیگر اقوام را به رسمیت بشناسند، از مواضع قبلی مانند تحقیر زنان چشم بپوشند، اجازه تعرض از خاک افغانستان به همسایگان را به دیگر کشورها ندهند، امنیت و ثبات را در مرزهای کشورهای همسایه از جمله ایران حفظ  کنند، مخالفت با حضور نیروهای خارجی نظیر آمریکا را ادامه دهند و به دنبال مذاکره برای حل مشکلات موجود باشند. این مواضع، موجب شده که انگیزه ایران برای میانجیگری میان طالبان و دیگر اقوام، افزایش یافته و مسئولانه در این عرصه فعالیت کند.

واقعیت پنجم و مهمترین واقعیت در افغانستان، مردم هستند. اگر قرار است که دولت آینده در افغانستان مردمی باشد، باید از مسیر آرای مردم و برگزاری انتخابات آزاد و عادلانه، شکل گیرد. دولت مردمی می تواند ثبات و امنیت را در این کشور ایجاد و حفظ کرده و رویکرد ضدآمریکایی خود را نیز ادامه دهد. مطالبه اول ایران و دیگر میانجیگرها از طالبان باید رعایت حق حاکمیت مردم باشد.

نخبگان کشور می توانند بر اساس واقعیت های گفته شده با پرهیز از دوقطبی سازی مسائل افغانستان، دولت سیزدهم را یاری کنند. می توان از دستگاه دیپلماسی خواست که ضمن حفظ ارتباط موثر با طرف های مختلف در افغانستان و کشورهای تاثیرگذار همچون چین، پاکستان و روسیه، برای استقرار یک دولت برآمده از همه اقوام و مبتنی بر آرای مردم، تلاش نماید. در این مقطع، وقوع جنگ داخلی، مغایر با مصالح مردم افغانستان و ناقض امنیت و آرامش در این کشور و تامین کننده منافع آمریکا و داعش ست. در تحلیل وقایع افغانستان باید به این واقعیت های مهم توجه کرد.