شهریوری که بوی پاییز میدهد
اعظم عباسپور
شهریورماه هست و بد جور کوچههای شهر بوی پاييز گرفتهاند. فضای خانه سالمندان خيلي سنگین و دلگير است. سعی میکنم تند و تند قدم بزنم و ناخوداگاه مدام در دلم تکرار میکنم چقدر زود دیر میشود. شاید بیشتر از 10 بار تکرارش میکنم.
سمانه خانم،۸۱ ساله که روی نیمکت نشسته با نگاه مهربانش خیلی سریع، نظر مرا جلب میکند. نزدیک سمانه خانم که میشوم، خیلی دوست دارم محکم بغلش کنم. بوی خوبش را از دور حس میکنم، اما پرستار میگوید بخاطرکرونا فاصله را رعایت کنید. توی حیاط کنارش روی نیمکت مینشینم. من همیشه صحبت کردن با افراد مسن را دوست داشتم و با اشتياق منتظر بودم سمانه خانم شروع به صحبت کند؛ چون همه خيلي از خوبیهایش تعریف میکردند.
حتی نوزاد کوچک هم عشق و عاطفه را میفهمد
سمانه خانم با دو دست نرم و سردش محکم دستم را میگیرد و اجازه نمیدهد، صحبت کنم یا سؤالی بپرسم. تاکید میکند فقط خوب گوش کن! با صدای آرام بخشش میگوید: «عزيزم در مرحله احیا و مراقبت از نوزاد یک مرحلهای هست به اسم خشک کردن؛ يعنی با یک حوله نرم، تن و بدن نوزاد را باید با احتياط خشک و تمیز کنند، البته به دانشجوهای رشتههای مامایی و علوم پزشکی در مرحله کارورزی آموزش میدهند تا جايي که امکان دارد دست کوچولوی نوزاد را خشک و تمیز نکنند. حالا چرا؟ چون بوی مادر روی دست نوزاد بماند که وقتي نوزاد را میگذارند روی سينه مادر به صورتی که دستهای نوزاد کنار سرش و مقابل صورتش باشد بفهمد این بوی بهشتی که کف دستهایش جا مانده از کجاست.
نوزاد بفهمد این کسی که دارد از سینهاش شیر میخورد همان عطر و بو را دارد که 9 ماه در شکمش بوده است تا دلتنگی و بیقراری نکند و آرام بگیرد». سمانه خانم با وقار و آرامش ادامه میدهد: «این را تعريف کردم تا بفهمی که حتی آن نوزاد کوچولو با تمام بیخبریاش از دنیا، عشق و عاطفه و دلتنگی را میفهمد، حتی آن نوزاد در ذهن خود مفهومی به نام مادر را میفهمد، بو و عطر مادر را دوست دارد».
شهریور، عجیب بوی پاييز میدهد
سمانه خانم اشک میریزد احساس میکنم شهريور ماه امسال سردتر از بقيه سالهاست، دستانم یخ زده است.
سمانه خانم سالهاست کارش مامایی است. دانشگاه نرفته، اما تجربی از ۴۰ سالگی این کار را انجام داده است. قدیمترها نوزادان در بيمارستان متولد نمیشدند بیشتر مادران در خانه زایمان میکردند. شاید هزار نوزاد با دستان نرم و آرام بخشش سمانه خانم پا به این دنیا گذاشتهاند، فکر کردن به این همه تولد زیباست و دلگرمکننده، اما اشکهای او بد جور جگر آدم را میسوزاند.
سمانه خانم ادامه میدهد: پسرم و عروسم بخاطر تحصیل از سر ناچاری سوئد زندگی میکنند، خانهام را بخاطر هزینه تحصيل پسرم در سوئد فروختم و چند ماه بعد رفتن پسر و عروسم، مجبور شدم در منزل دخترم زندگی کنم. لیلا دخترم پرستار است یک پسر و دختر دبستانی دارد. رفتار دامادم بعد چند ماه بخاطر حضور من در منزلشان خیلی تغییر کرد و دائم با دخترم دعوا میکرد. برای همین تغییر رفتارها از آنها درخواست کردم مرا به خانه سالمندان بياورند. من با رضایت خودم اینجا زندگی کنم، ولی گاهی وقتها بدجور دلم میگیرد و مثل امروز بیقرار میشوم و گریه میکنم.
نمیخواستم احساس شرمندگي را در چهره دخترم ببینم
به او میگویم کار داماد و دخترتان درست نبوده و باید مانع شما میشدند. لبخند میزند و صبورانه میگوید: «کار دنیا عجیب است، پایان زندگی ما زمان مشخصی ندارد با این ويروس کرونا که دیگر هیچ حساب و کتابی در لحظه رفتن ما نیست. دخترم سریع قضاوت نکن. من نمیخواهم احساس شرمندگي را در صورت دختر و دامادم ببینم با مشکلات زندگیهای امروز همین که بتوانند گلیم خودشان را از آب بکشند هنر کردهاند».
خانه سالمندان اگر همگام با ساختارهای اجتماعی دیگر جلو برود میتواند در مراقبت بهتر از قشر سالمند، مفید و موثر هم باشد. در بسیاری از کشورهای پيشرفته جهان مشاهده میکنیم در خانههای سالمندان ابتکارات زیبایی به خرج دادهاند؛ مثلا در لندن خانه سالمندان بسیار شیک و جدید را کنار یک مهد کودک و کودکستان ساختهاند تا در ارتباط با یکدیگر باشند
درباره خانههای سالمندان خيلي سیاهنمایی میکنند
زهرا خانم از پرستارهای قدیمی و کاربلد این مرکز نگهداري از سالمندان هست و خاطراتش واقعا شنیدنی است. بدون خستگی شاید بیش از دو ساعت به صحبتهای او گوش دادم.گاهی فقط باید سکوت کرد و فقط شنید و شنید. حضور در کنار این عزیزان؛ یعنی سالهای طولاني مدت مطالعه کتابهای قطور و پر محتوا به همین اندازه گرانبها و ارزشمند.
او میگوید: «گاهی درباره خانه سالمندان سیاهنمایی میکنند واقعا بعضی از فرزندان آنقدر هم بیعاطفه نيستند، شرایط مجبورشان میکند پدر و مادر خود را بخاطر مراقبت بهتر به این مراکز بياورند؛ مثلا خیلی از این سالمندان مبتلا به «آلزایمر» هستند و اصلا عزیزان و نزدیکان خود را نمیشناسد. بارها از خانه فرار کردهاند و دستوپایشان آسیب دیده است. باید با این افراد زندگی کرد تا مفهوم سختیهای مراقبت از سالمند را درک کنید».
سالمند باید با دیدی روانکاوانه به این مراکز نگاه کند
این پرستار ادامه میدهد: «به نظر من این فضاها برای سالمندان واقعا مفید است، البته برای سالمندانی که آلزایمر یا بیماری خاصی ندارند باید حضور در خانه سالمندان با میل و رغبت خودشان باشد. سالمند باید با دیدی روانکاوانه به حضور در این مراکز نگاه کند؛ یعنی باور قلبی پیدا کند که زندگی امروز او با تغییرات پیچیدهای روبهرو است که مثل قدیم نمیتواند پاسخگوی نیازهای روحی و روانیاش باشد.
دوست داشتم عطر و بوی پدر و مادرم در خانه بپیچد
آقا ابراهیم، ۷۶ ساله آرام کنار من مینشیند. گویا سالهاست منتظر همصحبتی بوده تا یک دل سیر حرف بزند. خیلی با اشتياق و افتخار از جوانی و میانسالیاش میگوید. گاهی تند تند دستهایش را تکان میداد، بلند میخندید و البته آخر صحبتهایش بغضش ترکید و گریه کرد خیلی هم عذرخواهی کرد که نتوانسته احساساتش را کنترل کند.
او میگوید: «قدیم فرقی نمیکرد چه کسی باشی، چه مقام و منصبی داشته باشی، پولدار باشی یا فقیر. چه سن و سالی داشته باشی همین که سایه پدر و مادر بالای سرت بود واقعا احساس غرور و خوشبختی میکردی، اما امروز دیگر این طرز فکر معنایی ندارد اصلا وجود ندارد، فراموش شده است. من سه پسر دارم دو پسرم الان با زن و فرزندانشان کانادا زندگی میکنند و پسر دیگرم هم مونیخ آلمان».
«بچه که بودند، تب که میکردند با همسر خدا بیامرزم تا صبح بالای سرشان مینشستیم. قدیم این همه امکانات نبوده، همسرم در زمستان با آب سرد لباسهای بچهها را میشست. من به خاطر دارم از کله صبح میزدم بیرون ۱۰ شب میرسیدم خانه. زمستانها ریش و سبیلم از سرما قندیل میبست، اما بخاطر بچههایم سخت کار میکردم و همه چیز را تحمل میکردم.
یک کارخانه لاستیکسازی داشتم که با هزار بدبختي راه انداخته بودم، اما بچههایم با هزار دوز و کلک آن از من گرفتند و فروختند مرا هم پرت کردند این گوشه آسایشگاه سالمندان. از دار دنیا یک تخت دارم و یه عینک و چند قاب عکس از همسرم و بچههای بیوفایم».
او با اشک و حسرت از من میپرسد: «چرا بچهها وقتی کوچکاند قلب بزرگی دارند، ولی وقتی بزرگ میشوند قلبشان کوچک میشود؟ کاش بچههای من بفهمند که این چرخه تکرار خواهد شد و این بلاها را روزی بچههای آنها بر سرشان خواهند آورد».
چرا زندگی در خانه سالمندان زشت و مذموم شمرده میشود؟
تأسیس آسایشگاه سالمندان و سکونت بخشي از سالمندان در آن سابقهای طولانی در کشور ندارد. نخستین بار در سال ۱۳۵۱ عدهای از خيران به منظور اسکان بیماران سالمندی که نیاز به مراقبت داشتند، اما جایی را برای ماندن نداشتند اقدام به تأسیس آسایشگاه «کهريزک» کردند. از آن زمان تا به حال، مراکز دولتی و خصوصی بسیاری تحت عنوان مراکز نگهداري از سالمندان در کشور راهاندازی شد؛ آسایشگاههای دولتی که زیر نظر سازمان بهزیستی هستند و در آن از سالمندان بیپناه، درمانده طی شرایطی نگهداري میشود.
دستهای از آسایشگاهها به صورت خیریه و دسته آخر نیز به صورت خصوصی اداره میشوند. در حال حاضر ۹۵ درصد از مراکز سالمندان خصوصی است و با هزینههای خيران و خانوادههاي سالمندان اداره میشود.
فرزندانی که قرار بود عصای روزهای پیری پدر و مادر باشند
مشاوران خانواده معتقدند که خانه سالمندان واقعیت جامعه است بویژه در این برهه از زمان که جامعه خیلی سریع دارد به سمت کهنسالی حرکت میکند باید آن را پذیرفت. مناسبات و بافت خانوادگی طی سالهای اخير به شدت تغییر کرده به طوری که امروزه امکان نگهداري سالمندان در آپارتمانها بسیار دشوار شده است و مشاهده میشود که خانه سالمندان خيلي سريعتر از تصور، جایگزین خانوادهها شدهاند. درگیری میان فرزندان و والدین و ناتوانی نگهداری از آنها در خانههای کوچک امروزی موجب شده که ۹۰ درصد سالمندان بر خلاف میل باطنی راهی مراکز نگهداري از سالمندان شوند و این مسأله برای بسیاری از آنها ناگوار است و احساس انزوا و افسردگی برایشان به همراه دارد.
از سویی دیگر زشت و مذموم شمردن زندگی در خانه سالمندان ناشی از بعد مادی فرهنگ است و بعد غیر مادی آن؛ یعنی فرهنگ زندگی سالمندان در آسایشگاههای سالمندان، هنوز مورد پذیرش جامعه هدف قرار نگرفته است. باید در نظر گرفت که امروز عمر انسانها طولانیتر از نسلهای گذشته؛ یعنی همان جامعه سنتی و قدیم است.
در گذشته متوسط سن آقایان در ايران ۴۷ سال بود، اما در حال حاضر تغییر بسیاری کرده است؛ پس با توجه به این برهه از زمان که متوسط سن بالا رفته باید تدبير جدیدی برای قشر سالمند در نظر گرفته شود. نیاز است که حضور سالمندان در مرکز نگهداري از سالمندان به عنوان یک پدیده طبیعی، عادیسازی شود نه پدیدهای که ناشی از بیعاطفگی و بیمهری فرزندان است.
نکته مهم اینجاست اکثر مراجعانی که مجبور شدهاند والدین خود را به هر دلیلی به خانه سالمندان بسپارند با احساس گناه و عذاب وجدان شدید، روز و شب خود را سپری میکنند؛ چون در پس زمينه ذهنشان قرار بوده روزی عصای روزهای پیری پدر و مادر باشند.
لزوم هماهنگی خانه سالمندان با ساختارهای اجتماعی
خانه سالمندان اگر همگام با ساختارهای اجتماعی دیگر جلو برود میتواند در مراقبت بهتر از قشر سالمند، مفید و موثر هم باشد. در بسیاری از کشورهای پيشرفته جهان مشاهده میکنیم در خانههای سالمندان ابتکارات زیبایی به خرج دادهاند؛ مثلا در لندن خانه سالمندان بسیار شیک و جدید را کنار یک مهد کودک و کودکستان ساختهاند. بچههای مهد کودک روزها اجازه ورود به قسمت کهنسالان را دارند.
سالمندان کارهای جدیدی که پدر و مادر بچهها وقت ندارند به آنها آموزش دهند را به کودکان میآموزند. مثلا بافتنی و عروسک سازی به دخترها یاد می دهند ،قایق کاغذی و بازی های مختلف را سالمندان به کودکان میآموزند، کتاب برای آنها میخوانند و داستانهای آموزنده تعریف میکنند. بچهها هم برای سالمندان شعر میخوانند، میرقصند و خوراکیهایی که سالمندان دوست دارند و مفید است به آنها میدهند.
حمیدرضا عليزاده رضایی، معاون توانبخشی بهزیستی خراسان رضوی با اشاره به اینکه ۴۱ مرکز نگهداري از سالمندان در استان وجود دارد، میگوید: در این مراکز، تعداد ۱۴ هزار و پانصد و هفتاد سالمند نگهداري میشوند. شهریه مصوب هیأت وزیران برای مراکز سالمندان ماهیانه ۲ میلیون تومان يارانه است که ۷۱۰ هزار تومان آن سهم خانوادههای سالمندان میشود و در مجموع ۲ میلیون و ۷۱۰ هزار تومان باید شهریه توسط خانوادههای این عزیزان پرداخت شود. البته بهزیستی به سالمندان مجهول و درجه یک مبلغ ۲ میلیون و ۴۰۰ هزار تومان پرداخت میکند و به سالمندان درجه دو، مبلغ ۲ میلیون و ۲۰۰ هزار تومان.
معاون امور توانبخشی بهزیستی خراسان رضوی ادامه میدهد: مشکلات اصلی که اکثر سالمندان با آنها درگیر هستند مشکلات شناختی، مشکلات حسی و حرکتی، بیماریهای زمینهای مثل قلبی و عروقی و دیابت، انواع آسیبدیدگی، شکستگی و آسیبهای مفصلی… میباشد. اما مهمترین علت مراجعه سالمندان به مراکز نگهداری سالمندان نبود مراقب مؤثر، آلزایمر و عدم توان خانوادهها در مدیریت روابط با سالمند است.