آرزو؛ سرانجام تلخ زندگی در محدودیت
چندی پیش به منظور بازدید از وضعیت زنان مبتلا به ناهنجاریهای اعصاب و روان سری به بیمارستان «ابنسینا» زدم. در میان بیماران بستری در آنجا، زنی به نام آرزو توجه مرا به خود جلب کرد؛ چرا که رفتارهای کاملا عادی داشت و در سلامت دیده میشد. آرزو ۲۸ ساله، متاهل و دارای دو فرزند ۵ و ۱۱ ساله بود.
چند روز پیش پس از مشاجرات خانوادگی به اداره بهداشت محل سکونتش مراجعه کرده و با تهدید به این که اگر به خانه برگردم بلایی سر خودم و بچههایم میآورم از کارمند اداره برای انتقالش به جایی امن درخواست کرده بود.
آرزو از دوران کودکیاش خاطرات خوشی به یاد نداشت. به گفته او، مادرش وسواس داشت و برای شلوغیهای او بیتحمل بود و همیشه با هم در جدال بودند. رضا که به خواستگاریاش آمد او را ناجی خود میدید. به گفته خودش، «سوم راهنمایی بودم از مدرسه با مانتو، شلوار و کیف مدرسه برای عقد به محضر رفتیم». توقعاتی که از همسرش داشت ایجاد شرایطی برای تحصیل و کار بود. اما بدبینی رضا به او اجازه هیچ فعالیت اجتماعی را نمیداد.
رضا هر روز صبح به ملاقات او میآمد و پشت پنجره با هم صحبت میکردند. صحبتهایی که طی ۱۴ سال زندگی ناگفته مانده بود. از چند لحظهای که شنونده حرفهایشان بودم این جملات را به خوبی به یاد میآورم:
-«من از بیکاری و تو خونه نشستن مشکل اعصاب پیدا کردم. میخوام با تحصیل و کار پیشرفت کنم. جلوی منی یا پشت سرمی؟»
-«پشتت نمیتونم باشم. من نمیتونم برای تو چنین امکاناتی فراهم کنم».
آرزو به یکی از پرستاران گفته بود: «تنها کسی که از بودن در اینجا راضی هست منم. چون دارم فکر میکنم بعد از ترخیص برای زندگیم چه کار کنم». او تصمیم به طلاق و ترک فرزندانش گرفت. میگفت:
«۱۴ سال برای مادرم زندگی کردم؛ ۱۴ سال برای بچههایم؛ حالا ۱۴ سال میخواهم برای خودم زندگی کنم!»
سالهاست که حق تحصیل و کار برای زن در سندهای ازدواج به صورت شرط ضمن عقد درج میشود. اما درج آن هم با مخالفتها و مسائلی روبروست. قانون مدنی ایران که قانون حاکم بر خانواده میباشد ریاست خانواده را به عهده مرد گذاشته است. اما اینکه این ریاست در چه اموری باید باشد و در چه اموری نباشد، روشن نیست. نیاز انسان به اجتماع نیازی انکار نشدنی است. «فارابی» فیلسوف ایرانی، انسان را موجودی مدنی بالطبع میداند. آیا تشکیل خانواده برای دختران و برخورداری شوهر از اختیارات ریاست خانواده، مستلزم از دست دادن حقوق انسانی زن است؟
با نگرش به جایگاه معنوی والای ازدواج در دین انتظار میرود که این عمل موجب رشد و تکامل شخصیتی انسان باشد. آیا مرد در منصب ریاست خانواده اختیار دارد که اعضای خانوادهاش را از حقوق اساسی و شهروندی آنان محروم کند؟!
به داستان تلخ زندگی آرزو، بیمادر شدن دو کودک افزوده شد. به این پرسش که آیا پدر کودکان و احتمالا نامادری آینده آنها مراقبتهای لازم را از دو کودک به عمل خواهند آورد و حقوق آنان را رعایت میکنند یا خیر، نمی توان پاسخ امیدبخشی داد. اگر مادر آرزو به اصلاح وسواس خود کوشیده بود، چه بسا ازدواج ناموفق آرزو با هدف فرار از بدخلقیهای مادر انجام نمیشد و اگر آرزو حق بهره بردن از تواناییها و لذت انجام کارهای مورد علاقهاش را در زمان زندگی مشترک میداشت، اکنون فرزندان او از وجود مادر بهرهمند بودند.
سوال دردآور دیگری که به میان میآید این است که محرومیتی که آرزو از حمایت عاطفی مادر در کودکیاش داشته، تا چند نسل آینده ادامه خواهد داشت؟ بیشک بازتعریف مناسب، منصفانه و اخلاقمدار حقوق و تکالیف زوجین در قانون و عرف جامعه میتواند از بروز داستانهای دردناک مشابه پیشگیری کند.