سوگنامهای برای خشونت
رفتارهای خشونتآمیزی که در جامعه امروز ایران رخ میدهد چون برخورد یک رئیس بانک با یک خانم همچنین رفتاری که با یک خبرنگار خانم شده بود و منجر به شکستن دست او گشت و درنهایت قتل بابک خرمدین توسط پدرومادرش شوک خبری بود که طی چند روز اخیر به فضای رسانهای وارد شد.
اگرچه که خشونت پدیدهای پیچیده است؛ بنابراین در هر جامعه انسانی و نه صرفا در جامعه ما رخ میدهد. اگر نگاهی تاریخی به جوامع انسانی داشته باشیم، میبینیم خشونت چون برخی دیگر از مقولههای انسانی از همان ابتدای شکلگیری جوامع در عرصههای مختلف، نمودها و مصادیق گوناگونی داشته است. اما چه اتفاقی میافتد که یک جامعه با انواعی از این خشونتها روبهرو میشود. آیا وقوع چنین رفتارهای خشونتآمیزی از افراد تنها به ویژگیهای فردی آنها بازمیگردد یا اینکه مسائلی کلانتر در بروز چنین رفتارهایی دخیل هستند؟
به گزارش روزنامه «صبح امروز» مهدی کرمانی، جامعهشناس و استاد دانشگاه فردوسی مشهد در این باره بیان میکند:
در جوامع امروزی یکی از کارکردهای نهادهای اجتماعی چون نهاد قضا، انتظامی و بخش مهمی از نهاد دولت، معطوف به ساماندهی جریان قدرت در جامعه است و جلوگیری از بهرهبرداری نامشروع از قدرت که خود را در قالب خشونت نشان میدهد.
درواقع زمانی که قدرت در تنظیم مراودههای انسانی حساب و کتابی نداشته باشد به اشکال مختلف از آن خشونت بروز میدهد؛ چراکه در روابط انسانی یک طرف رابطه را آزار میدهد و افراد را از مزایای زندگی جمعی محروم میکند.
پس خشونت در جوامعی چون ایران، تعمیم یافته است؟
نکته مهم اینجاست نباید مصداقهای خشونت را در ذهن خود تعمیم دهیم. اساسا پدیده خشونت و بروز آن از قدرت مافوق به موقعیت مادون پدیدهای فراگیر است آن هم در جامعهای که سازوکارهای نهادی و رفتارمندی جامعه به شکلی باشد که یک گروه اجتماعی خاص به گونه تثبیت شدهای در موقعیت پایینتر باشند احتمالا انتظار میرود مظاهر بیشتری از بروز خشونت را نسبت به این قشر پایینتر ببینیم.
برای مثال مردان به دلایل بیولوژیکی، توان جسمانی و… به شکل عمومی – نه قطعی- توان قدرت بدنی بیشتری نسبت به زنان دارند پس در موقعیتهای اجتماعی که به صورت دو به دو در برابر زنان قرار میگیرند مثل فرزند در برابر پدر، یا برادر نسبت به خواهر، شوهر نسبت به زن و … احتمال بروز خشونت افزایش مییابد؛ چراکه قدرت در یک طرف رابطه بیشتر است.
ماجرای بروز خشونت آقای عنابستانی و نوع برخورد با آن امری سلیقهای است که میتوان با آن اتفاق طنز ساخت؛ چراکه در چنین ماجرایی، فرمانده نیروی انتظامی اعلام کرد که برای گرفتن حق سرباز خود شکایت کرده است و مجلسیان هم در طرف مقابل اذعان کردند که برای گرفتن حق مجلس به دادگاه شکایت بردهاند؛ یعنی چنین تعریفی آنقدر میتواند سلیقهای باشد که هر دو طرف بگویند 100 درصد حق با ماست آیا طبیعی است؟
البته باید به این نکته توجه کرد که این مسأله، تاریخی است. از آنجایی که ما صحبت از قشری میکنیم که در قدرت فرادست قرار دارد، انتظار داریم که این قشر چه نیتمند و آگاهانه و چه به صورت ضمنی و ناخودآگاه قاعده بازی در عرصههای گوناگون اجتماعی را در طول زمان و دورانها تعریف و وضع کرده باشد. ممکن است آن موقعیت بیولوژیکی فرودست –چون زنان- به لحاظ اجتماعی و فرهنگی در یک وضعیت پایین تثبیت شود و آن جاست که میتواند چالشبرانگیز باشد. بدین معناکه رویهها، قواعد و نهادهایی در جامعه پشتیبان بروز شکلهایی از خشونت میشوند.
بروز چنین خشونتهایی چون حمله رئیس بانکی به یک خانم یا قتل آقای خرمدین توسط پدرومادرش را نمیتوان تنها به ویژگیهای شخصیتی افراد تقلیل داد، به نظر شما آیا جامعه ایران در دوره اخیر با افزایش خشونت روبهرو بوده؟ و در این صورت چه عواملی باعث این اتفاق شده است؟
جامعه ایرانی طی 100 سال اخیر دورهای فشرده و بسیار جدی با فراز و فرود فراوان را از خودشناسی و مواجهه با خود تجربه میکند تا از این طریق بتواند هویتی مدرن و نوین را بر پایه داشتههای سنتی خود ایجاد کند. همانطور که ما طی این دوره، شاهد جلوههای مثبتی از این خودشناسی در جامعه هستیم از سوی دیگر آگاهی عمومی ما در مورد ویژگیها و الگوهای روابطی که گاهی پیامدهای منفی نیز در جامعه دارد، افزایش یافته؛ یعنی آگاهی ما نسبت به ضعفهایمان بیشتر شده است.
طبیعتا در دو دهه اخیر وجود فضای مجازی، امکانی را برای تبادل تجربههای شخصی ایجاد کرده به طوری که گاهی اوقات باید نگران چنین وضعیتی بود. برای مثال اگر صفحات حوادث روزنامههای ایران را در 100 اخیر تورق کنیم، در سالهای گوناگون و حتی ماههای مختلف، نمونههایی از بروز خشونت و ماجراهایی که گاهی در سطح ملی تکاندهنده هستند مثل قتل بابک خرمدین را در گوشه و کنار ایران ببینیم.
بنابراین این رویدادها نمودی از یک اتفاق مشخص در دوره فعلی نیست، اگر بروز خشونتهایی چون قتل بابک خرمدین را در این دوره بیشتر میبینیم و درباره آن آگاهی پیدا میکنیم به دلیل وجود ابزار خلق آگاهی در ایران امروز است. درواقع دسترسی ما به منابع اطلاعاتی افزایش یافته؛ پس چنین خشونتهایی الزاما به معنای این نیست که جامعه فعلی، خشونتگراتر نسبت به چند دهه قبل شده است.
اما آنچه که میتواند نگرانکننده باشد این است که جامعه ایرانی با چنین تجربههای خشونتآمیزی به شکل نوعی از سرگرمی برخورد میکند. عجیب این است چرا زمانی که یک متهم دستگیر میشود و مراحل محاکمه را طی میکند از همه مراحل و وجوه زندگی او فیلم منتشر میشود؟ این فرد هنوز در برابر یک قاضی محکوم به جرم نشده تا مجازاتی برای او وضع شود و قتل بابک خرمدین و جرم پدرومادرش یک نمونه از این اتفاقها است.
اگر سیری بر نمونههای بروز خشونت در ایران مثل مرگ بنیتا که در ماشین جان داد، یا قتل رومینا توسط پدرش و … داشته باشیم، میبینیم که از سلبریتیها و اینفلوئنسرها در فضای مجازی گرفته تا نهادهای رسمی و قضایی و… اطلاعات را به گونهای منتشر میکنند به طوری که بروز خشونت برای افراد تبدیل به سرگرمی شود. افراد در موقعیتهای گوناگون، تصویرها و اطلاعات این وقایع خشونتآمیز را به یکدیگر نشان میدهند تا نوعی سرگرمی و خنده برای خود فراهم کنند. درواقع این اتفاق بیش از خشونتی که رخ داده، نگرانکننده است.
باید بدانیم بروز چنین خشونتهایی جزو پدیدههای رایج جوامع انسانی است، اما در صورتی خطرناک است که به جای حساسیت نسبت به چنین وقایع آن را تبدیل به سرگرمی کرده و بهرهبرداری معیوب از چنین تجربهها و حوادثی داشته باشیم که در درازمدت میتواند ما را از فرصتهای موجود برای اصلاح امور محروم کند.
چطور ما میتوانیم اسم این نوع از اطلاعرسانی را شفافیت بگذاریم؟ شفافسازی اطلاعاتی؛ یعنی اینکه اگر نمونههایی چون اقدام پدر و مادر بابک خرمدین رخ دهد روانشناسان، جامعهشناسان حاذق و مددکاران برجسته با این افراد ساعتها براساس پروتکلهای استاندارد گفتوگو کنند و ببینند چه بر سر این مجرمان آمده و چنین تجربههایی چطور رخ داده است
یعنی اطلاعرسانی چنین اخباری در جامعه مثل پخش برچسبهایی که پدر بابک خرمدین به او زده شفافسازی اخبار و مسائل نیست و به نظر شما چنین اطلاعرسانی نقص دارد؟ راهکار درست برای اطلاعرسانی و برخورد صحیح با این مسائل چیست؟
ببینید سوءتفاهم بزرگی در این زمینه وجود دارد. چطور ما میتوانیم اسم این نوع از اطلاعرسانی را شفافیت بگذاریم. شفافسازی اطلاعاتی؛ یعنی اینکه اگر نمونههایی چون اقدام پدر و مادر بابک خرمدین رخ دهد روانشناسان، جامعهشناسان حاذق و مددکاران برجسته با این افراد ساعتها براساس پروتکلهای استاندارد گفتوگو کنند و ببینند چه بر سر این مجرمان آمده؟ و چنین تجربههایی چطور رخ داده است؟
اینکه در یک دفتر رسمی به خبرنگاری اجازه داده شود تا دوربینی ببرد و چند دقیقهای با متهم صحبت کند و به متهم هیجان اجرای نمایش دست میدهد به طوری که همه افراد موجود در این وضعیت دچار نوعی هیجان و سرگرمی شوند شفافسازی خبری نیست. تنها نامی که میتوان بر چنین شرایطی گذاشت سرگرمی با مصائب است؛ یعنی ما با مصائب جامعه خود سرگرم میشویم.
پس شفافسازی خبری به چه معناست؟
شفافسازی یعنی اینکه روند روانشناختی، جامعهشناختی و مددکارانه بتواند چنین شرایط و تجربیاتی را شرح دهد و همچنین روند قضایی این مسائل با جزئیات و به صورتی دقیق در اختیار عموم قرار بگیرد.
در وقایع خشونتآمیز قبلی که در جامعه رخ داد بعد از اینکه سرگرمی افراد با این نمونههای خشونت تمام شد درنهایت نتیجه مشخص نگشت؛ بنابراین شفافسازی نیست. این شکل از برخورد با تجارب خشونتآمیز بازی با شواهد است و نه تنظیف شواهد در راستای شفافسازی یک مسأله و رسیدگی به آن.
باید بدانیم بروز چنین خشونتهایی جزو پدیدههای رایج جوامع انسانی است، اما در صورتی خطرناک است که به جای حساسیت نسبت به چنین وقایع آن را تبدیل به سرگرمی کرده و بهرهبرداری معیوب از این تجربهها و حوادث داشته باشیم که میتواند در درازمدت ما را از فرصتهای موجود برای اصلاح امور محروم کند
آیا چنین اتفاقاتی چون برخوردی که آقای عنابستانی با یک سرباز داشت و پس از کش و قوس فراوان در نهایت نتیجه آن رفتار مشخص نشد جامعه را تحریک به بازتولید خشونت نمیکند؟
مشکل اینجاست که درک ما از خشونت در جامعه خیلی بسیط و ساده است. یعنی هر کدام از این مصداقهای خشونتآمیز را میتوان با کمی جابهجایی اطلاعات غیرتمندی و شجاعت قلمداد کرد یا با کمی جابهجا کردن شواهد به عنوان پدیدهای روانشناختی، جنون آنی یا بیماری ذهنی طبقهبندی نمود. مسأله این است به جای سرگرم شدن با چنین تجاربی آنها را مبنای بازاندیشی وضع موجود قرار دهیم. باید به این سمت حرکت کنیم تا خشونت نامشروع را از غیر آن به طور دقیق مشخص کنیم.
ممکن است بسیاری از افراد در جامعه ایران و دیگر جوامع شکلهای گوناگونی از تمسخر، تحقیر و خشونت کلامی و فیزیکی را تجربه کنند. ما باید از طریق صراحتبخشی در قوانین و آموزشها، صراحت اطلاعرسانیها به این سمت حرکت کنیم تا درکی عمومی را در رابطه با استفاده ابزاری از قدرت و بروز خشونت مشخص کنیم.
این اقدام چنان باید صریح باشد که انتخابها را برای افراد روشن و شفاف کند. اگر خشونت علیه فرزند ممنوع است باید مشخص شود که ممنوع است و اگر ممنوعیت ندارد و تشخیص بروز آن با والدین است و … پس باید این انتظار را داشته باشیم که به تعداد 80 میلیون جمعیت کشور میتوان درک و سلیقه متفاوتی نسبت به خشونت و… دید.
هنر جامعه مدرن اینجاست که به چنین مفاهیمی صراحت میبخشد. هر چند چنین صراحتی میتواند نواقصی را به همراه داشته باشد. برای مثال زمانی که خشونت علیه کودکان ممنوع شده و هیچ مصداق قابل قبول نداشته باشد درنتیجه سلیقه و درک افراد در مورد آن موضوعیت پیدا نمیکند. مثلا ماجرای بروز خشونت آقای عنابستانی و نوع برخورد با آن امری سلیقهای است که میتوان با آن اتفاق طنز ساخت؛ چراکه در چنین ماجرایی، فرمانده نیروی انتظامی اعلام کرد که برای گرفتن حق سرباز خود شکایت کرده است و مجلسیان هم در طرف مقابل اذعان کردند که برای گرفتن حق مجلس به دادگاه شکایت بردهاند؛ یعنی چنین تعریفی آنقدر میتواند سلیقهای باشد که هر دو طرف بگویند 100 درصد حق با ماست.
گفتید جامعه ایران در مواجهه با این مسائل مستثنا از دیگر جوامع نیست و سیر طبیعی خود را طی میکند، اما پرسش اینجاست آیا نفس نفرتپراکنی و ایجاد دوگانگی قدسی و غیرقدسی به برخی افراد اجازه میدهد که تصور کنند خشونتی که از خود نشان میدهند براساس همان امر قدسی بوده و درست است و این امر چه حد در بروز این گونه رفتارها تأثیرگذار بوده است؟
در این رابطه اشاره به قاعده مهم و مذهبی امر معروف و نهی از منکر کنیم. ببینید اتفاقا برای امر به معروف و نهی از منکر چنان شرایط شفافی بیان شده که اگر به آن عمل شود بسیاری از مشکلات را حل خواهد کرد، اما از آنجا که شرایط و الزامات با خلقوخوی جامعه همخوان نیست به هزار و یک توجیه آن شرایط را نادیده میگیریم تا بتوانیم سلیقهای رفتار کنیم.
در مذهب تشیع بسیار فقه قاعدهمندی وجود دارد. در مورد همه چیز قاعده وضع میشود که این خود نوعی فرصت است. درواقع قاعدهمندی همان اقدامی است که کشورهای مدرن انجام دادهاند. بنابراین اقدامی که باید در این شرایط انجام داد صراحتبخشی و شفافسازی است تا از سلیقههای شخصی دور شویم.
اشاره به صراحتبخشی میکنید و اینکه سازمانهای گوناگونی برای ایجاد صراحتبخشی دخیل هستند آیا در چنین شرایطی تصمیمی برای شفافسازی و صراحت بخشی به قواعد در جامعه ما وجود دارد؟
ماجرای مهم این است که چنین تجاربی بسیار زمانبر است. ما با نوعی تأجیل تاریخی روبهرو هستیم اینکه همه چیز باید سریع درست شود. به واسطه این تأجیل، فرصتهایی که تدریجی، عمیق و ماندگار برای اصلاحگری هستند مورد اقبال جامعه قرار نمیگیرد و مدام به دنبال میانبرهایی هستیم که جامعه به یک وضعیت ثبات برسد. درنتیجه در این مسیر گزینههای نامناسبی را انتخاب میکنیم و درنهایت پیامدها و دستآوردهای به دست آمده با انتظارات اولیه ما ناهمخوان است.
اساسا این تغییر و تحولیابی اجتماعی فرایندی بسیار تدریجی و زمانبر است و باید برای آن انرژی، هزینه اجتماعی، فرهنگی، اقدامات مدنی گسترده و … در نظر گرفت و نیاز به فداکاری افراد بسیاری است تا در طول زمان این اصلاحات ایجاد شود.