خشونت از منظر روانشناسی در جامعه
شیدا فدایی پاشی | کاندیدای ششمین دوره شورای اسلامی شهر مشهد
خشونت چه از نظر کلامی و چه رفتاری، از چهار زاویه قابل تأمل و تحلیل است: نخست اینکه فرد چه «هدفی» را دنبال میکند؟، «روش» او برای بروز خشونت چیست؟، اینکه «علت» و ریشه خشونت چیست؟، خشونت در چه «قالبی» بروز کرده و پوشش داده میشود؟
ریشه خشم و پرخاشگری درواقع به حقارتهای پنهانی که در افراد وجود دارد، بازمیگردد. در سطح خُرد، فرد ممکن است به خشونت کلامی متوسل شود، اما در سطح کلان، اگر جامعه دچار حقارت شده باشد خشونت، وسیع میشود و از سوی افراد زیادی در سطوح مختلف بروز میکند.
مشکل عمده ما هم از همین «فرهنگ ارزشی» نشأت میگیرد که از نظر مفهومی با دو ویژگی، منظومه فکری ما را شکل میدهد و زبان و رفتار ما را به سمت خشم و پرخاشگری میبرد. متأسفانه این دو منبع مسیر غلطی را تعریف میکنند و ما برای رسیدن به هدف مطلوب ناچاراً دست به خشونت میزنیم؛ چون نمیتوانیم عقلانی رفتار کنیم و این فرهنگ در شکل ساختاری، مرتب بازتولید و بازتعریف میشود.
رابطه تنگاتنگی بین خشونتورزی و دروغگویی وجود دارد. اگر بپرسید چه افرادی دست به خشونت میزنند؟ پاسخ روشن است، کسانی که مستعد دروغ گفتن هستند؛ چون نمیتوانند از عقلشان درست استفاده کرده و حرف راست را بیان کنند، پس متوسل به کذبگویی میشوند تا به هدفشان برسند.
این فرد وقتی یک مقدار جلو میرود، از آنجا که میترسد طرف مقابل متوجه دروغهایش بشود، دست به رفتار خشونتآمیز هم میزند. باید توجه داشت اینها باهم یک رابطه فلسفی و عقلانی دارند. خشونت، لایههای زیادی دارد. فحاشی و جنگ به ترتیب آخرین مرحله خشونتهای کلامی و رفتاری هستند.
افراد خشونتورز، البته رفتارهای تناقضآمیز زیادی هم دارند؛ یعنی هر چند به زبان میگویند: «ما معتقد به آزادی هستیم»، ولی عملاً آزادی دیگران را محدود میکنند. این افراد مستعد خشونتورزی میشوند؛ چون باید رفتارهای تناقضآمیز خودشان را به نوعی توجیه کنند و برای این کار دست به تحقیر شما میزنند.
خشونتورزی در مقابل خشونت اولیه، خشونت درجه یک محسوب میشود؛ یعنی در سطح کلان، اگر نظام سیاسی ما در مقابل رفتار تند یک شهروند که پرسشگر است، با خشونت جواب بدهد، شهروند یاد میگیرد که رفتار خشونتآمیز بروز بدهد. متأسفانه خشونت امروز در جامعه ما تبدیل به یک مسأله شده است.