1

پنج نیاز اساسی انسان در جامعه

شیدا فدائی پاشی | کارشناس‌ارشد روانشناسی بالینی

انسان‎ها پنج نیاز اصلی دارند که عدم ارضای هر یک از آن‌ها می‌تواند ما را دچار ناخرسندی کند. نیازهای اساسی انسان در دیدگاه تئوری انتخاب عبارتند از: بقا، قدرت، عشق و تعلق خاطر، آزادی، تفریح و لذت. اما هر کدامم از این نیازهای اساسی دارای تعاریفی جداگانه‌ای هستند که نشان می‌دهد چه میزان نیاز مند توجه با این نیازها هستیم.

بقا: همه انسان‌ها دوست دارند زنده باشند و در امنیت زندگی کنند؛ بنابراین هر آنچه زندگی، امنیت و منافعشان را تهدید کند برایشان نامطلوب است. نیاز به بقا فقط در اصل حیات نیست. ثروتمندی که از ترس آینده، خساست به خرج می‌دهد در واقع نیاز به بقای بیشتری دارد از همتای خود که سخت نمی‌گیرد و در حد متعارف یک فرد دارا، خرج می‌کند.
قدرت: تمایل انسان‌ها به برتری‌جویی، سبقت از دیگران و پیشرفت را به طور خلاصه نیاز انسان به قدرت می‌نامیم. عشق و تعلق خاطر: هر انسانی می خواهد عشق بورزد و عشق دریافت کند.
آزادی: می‌دانیم که هر انسانی نیاز به آزادی دارد تا بتواند بدون مداخله‌گری دیگران آن طور که خود دوست دارد زندگی کند. خلوت انسان‌ها نیز بخشی از قلمرو آزادی است.
تفریح و لذت: تفریح را پاداش یادگیری هم گفته‌اند؛ بنابراین مجموعه‌ای از تمایلات انسان برای یادگیری و خنده و کامجویی از دنیا را تفریح و لذت می‌نامیم.
باید توجه داشت اگر نیازهای اساسی پنج گانه در کسی ارضا شود، او خوشبخت‌ترین انسان خواهد بود.
نکته‌ای که بهتر است فراموش نکنیم این است که نیازهای پنج‌گانه از انسانی به انسانی متفاوت است؛ مثلاً ممکن است کسی تمایلی به ریاست یک اداره کوچک هم نداشته باشد، ولی دیگری تمام هم و غمش رسیدن به مقام وزارت باشد. درواقع نیاز به قدرت در این دو فرد، یکسان نیست.
تضاد در حوزه نیازهای پنج‌گانه

انسان‌ها در تعامل با یکدیگر در صدد ارضای نیازهای اساسی خود هستند، اما مشکل آنجا ایجاد می‌شود که بین ارضای نیازهایشان تضاد پیش می‌آید که این تضاد پنج حالت کلی دارد: تضاد در حوزه «میزان نیاز به بقا»؛ اگر دو نفر که با یکدیگر رابطه دارند-مانند دو دوست، دو شریک و از همه مهمتر دو همسر- در میزان نیاز به بقا همخوانی نداشته باشند ممکن است بینشان اختلاف ایجاد شود.
تضاد در حوزه «میزان نیاز به قدرت»؛ شک نکنید که این یکی، منشأ بیشترین ناخشنودی‌های بشر است، از روابط کلان بین‌المللی بگیرید تا روابط زناشویی. درواقع انسان‌هایی که نیاز به قدرت در ایشان قوی است، به شدت تمایل دارند بقیه را کنترل کنند و حرف، حرف آن‌ها باشد. تحمیل اراده بر دیگران از خصوصیات اصلی این افراد است.
تضاد در حوزه «عشق و احساس تعلق»؛ قبلاً گفتیم که ملاک در سنجش این نیاز، میزان محبتی است که فرد به دیگری ارائه می‌دهد نه میزان محبتی که دوست دارد تحویل بگیرد. اگر زن و شوهر، هر دو نیاز بالایی به عشق و احساس تعلق داشته باشند، مدام نسبت به یکدیگر محبت می‌کنند و از این نظر، زندگی گرمی خواهند داشت.
تضاد در حوزه «میزان نیاز به آزادی»؛ کسی که نمی‌تواند اراده دیگران را تاب بیاورد و دوست دارد مطابق میل خود زندگی کند، هر جا خواست برود و هر کاری خواست انجام دهد و کسی که مقررات گریز است، نیازش به آزادی در حد بالایی است.
اگر دو نفر که نیاز به آزادی در آن‌ها زیاد است با یکدیگر ازدواج کنند، امکان این که درگیر تنش ارتباطی شوند وجود دارد؛ زیرا هر کدام از آن‌ها طبق قاعده گریز از مرکز رفتار می‌کنند و دوست دارند جدا از هم و بدون قید و بندهای یکدیگر زندگی کنند.

تضاد در حوزه «تفریح و لذت»؛ اگر این نیاز در یکی بالا و در دیگری پایین باشد، مشکل ارتباطی ایجاد می‌شود، مثلاً فرض کنید کودک درون مرد هنوز زنده است و شادی می‌کند.