1

کاش می شد برای کودکان فلسطین لباس روئین بافت

غلامرضا بنی اسدی

شرمنده حروف می شوم وقتی باید کنار هم بنشینند و از جنایت بنویسند آن هم در زمانه ای که انسان باید به فریاد برخیزد. نگرانم که کلمات، مثل دیوار های خانه مظلومان فلسطینی فرو بریزند در ازدحام بمب هایی که مرگ را آوار می کنند. کاش کلمات، سنگ می شد و دستانم را توانی بود که از همین جا، از کنار حرم علی بن موسی الرضا(ع)، با قصد قربت، در جهاد انتفاضه، آنان را یک به یک به فرق صهیونیست ها می کوبیدم. کاش می شد از کلمات، سقف های ضد بمب و موشک ساخت تا کودکان مظلوم غزه را در پناه خویش گیرند و نگذارند گرگ مرگ، دندان در زندگی زند. کاش می شد کلمات را مرهم کرد و بر زخم های رو به ازدیاد این ملت بلا کش گذاشت. کاش می شد از کلمات، نفس ساخت و به نفس بریدگان آن دیار، نه تنفس مصنوعی، که تنفس امدادی و حقیقی داد. کاش می شد از کلمات، یک سپر امن ساخت که هیچ بمب و گلوله و موشکی نتواند از آن عبور کند و بر زندگی مردم بتازد. کاش می شد دیوار ساخت از کلماتِ روئین شده تا نه فقط آدم ها که در خت ها را هم در پناه گرفت و نگذاشت که دیو شوم جنایت، زیتون هایش را بر زمین بریزد. کاش می شد کلمات را به اعجاز واداشت تا زمین دوباره به زندگی جوانه بزند. کاش می شد کاری کرد برای قومی که بیش از 70 سال است زخم می خورد می افتد و باز برمی خیزد. کاش می شد مرگ را از کتاب حیات فلسطین قلم گرفت تا فراوان شوند مردمانی که از خون هر شهید قدرتی صد چندان می گیرند و به مقابله برمی خیزند دژخیمان صهیونیست را. کاش می شد کاری کرد کارستان که داستان صهیونیسم سرگردان و همه عمله های شیطان، به آخر می رسید. کاش می شد…. ببخشید این همه از کلمه گفتم و از آرزو. آخر جز کلمه در اختیار ندارم و اگر چه جوان نیستم اما به حرمت کلمات جوان و غیرت جوان شده مقاومت، آرزو هایم را فریاد می کنم که آرزوی جوانمردان جهان نیز هست. تلخ است که بخواهم از کلماتم تابوت های کوچک بسازم برای تشییع کودکان فلسطینی لذا همه دعاهایم را به آسمان می فرستم تا به دستانم قوتی بدهد که از کلمات، سنگری بسازم برای دفاع از جان های مبارز و حراست از زندگی کودکانی که از دل مرگ زندگی می رویانند. من چیزی جز کلمه ندارم و خدایی که در کلمات، اعجاز را به تمامه گذاشت و برای مان قرآنی نازل کرد که راه آسمان را باز کند. قرآنی که به آیات جهاد انسان را به ایستادگی می خواند آنسان که این روز ها در فلسطین داریم می بینیم. دنیا هم می بیند که سنگ ها موشک شده اند. نقطه می زنند و گنبد آهنین صهیون را به بازی می گیرند. امروز دیگر لازم نیست شرمنده حروف بنشینم تا تلخ روزی های یک ملت را روایت کنند چنان که هفت دهه چنین کردند. امروز لازم است کلمات را به میدان فرابخوانیم تا از میان داری مجاهدان و شهیدان بگویند به ویژه کودان شهید که پیکر در خون غسل یافته هر کدامشان کافی است تا صبحِ صهیونیست ها را شب کند و بطلان تروریسم دولتی را امضا کند. با این امضا نیز دریچه ها را از میان خاک و خون و آتش به سوی فردا بگشاید. به سوی فردای آزادی و رهایی و صلاح. والیس الصبح بقریب؟!