1

صداوسیما و پروژه دوقطبی‌سازی‌اش!

مدت زمان زیادی است که عملکرد صداوسیما -برنامه‌ها، گفت‌وگوها- و مجریانی که در این رسانه ملی مشغول به کار هستند برانگیزاننده واکنش‌های جمعی در جامعه هستند. از کنار گذاشتن مجریان مورد توجه و محبوب در میان مردم گرفته تا ساخت برنامه‌هایی که بیشتر با اهداف سیاسی ایجاد شده است. درواقع با سوءگیری‌هایی که در این برنامه‌ها وجود دارد به وحدت موجود در نظام جمهوری اسلامی آسیب وارد می‌شود.

مشخص نیست که بی‌تدبیری و سوءمدیریت در این رسانه که بنا بوده مورد اقبال همه آحاد جامعه باشد و در آن تضارب آرا به چشم بخورد چرا سمت‌وسویی برای خود در نظر گرفته و به نوعی دارای سوءگیری در برنامه‌های خود، اظهارنظرها و به طور کل عملکرد خود است؟

به گزارش «روزنامه صبح امروز» تنها نتیجه‌ای که چنین سوءمدیریتی در رسانه ملی به همراه دارد دوقطبی کردن جامعه و از آسیب به وحدت و یکپارچگی آن است. در همین راستا با حسین اکبری، جامعه‌شناس و استاد دانشگاه فردوسی مشهد گفت‌وگو کردیم تا چرایی وجود چنین وضعیتی را در صداوسیما جویا شویم.

درواقع صداوسیما به جای آنکه به عنوان یک عامل وحدت بین همه مردم عمل کند و تأکید بر نقاط اشتراک، منافع ملی و آنچه که کلیت جامعه ایران را دربربگیرد باشد عملکرد دیگری از خود بروز می‌دهد. پس زمانی که سراغ این گونه از رفتارها و واکنش‌ها می‌رود دوقطبی‌ها را افزایش می‌دهد و در بلندمدت چندپارگی در جامعه ایران تشدید خواهد کرد

با توجه به عملکرد صداوسیما در یک دهه اخیر و اقداماتی که در این مدت انجام داده چون کنار گذاشتن عادل فردوسی‌پور، یا عدم پخش صدای شجریان و همچنین ساخت برنامه‌هایی که منجر به ایجاد دوگانگی بین مردم می‌شود و… باعث به وجود آمدن فضای دوقطبی در جامعه شده است. با توجه به این وضعیت یک سیر کلی از عملکرد این سازمان در طول چند دهه اخیر و فرازونشیب‌های آن ارائه دهید.

رسالت اصلی این سازمان از همان ابتدای شکلی‌گیری‌اش بیان مسائل کلی جامعه به صورت ملی به عنوان یک رسانه دولتی و حاکمیتی بوده است. بر همین اساس در کشور ما اجازه ایجاد شبکه‌های خصوصی داده نشده؛ چراکه بحث اطلاع‌رسانی و مباحث مربوط به شبکه‌های صوتی و تصویری به صورت انحصاری در اختیار حاکمیت بوده است. درواقع قرار بوده که این سازمان در جهت منافع ملی فعالیت کند.

سلایق شخصی در صداوسیما، منجر به زیر سوال رفتن نگاه ملی شده است

از همان ابتدای روی کار آمدن صداوسیما انتظار بر این بوده که این رسانه بتواند بیشتر رویکردهای ملی و منافع ملی را مد نظر قرار دهد. اما گاهی در دوره‌هایی با توجه به روی کار آمدن گرایشات خاص سیاسی و حاکمیتی در بدنه مدیریتی صداوسیما امور را در دست جریانی خاص قرار گرفته و منجر شده یکسری از سلایق بعضا شخصی در این حوزه ورود پیدا کند و عملا منجر به زیر سوال رفتن نگاه ملی و کلی این رسانه شود. درنتیجه باعث ایجاد انتقادات زیادی از سوی بدنه اجتماعی جامعه شده است.

ایدوئولوژی موجود؛ عاملی در عملکرد فعلی صداوسیما

موارد مختلفی در حوزه‌های سیاسی و اقتصادی دیده می‌شود که منجر شده تا صداوسیما نماینده همه طیف‌های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی قلمداد نشود. طبیعتا در حکومت‌هایی مثل حکومت موجود در ایران که دارای جنبه‌های قوی از ایدئولوژی‌ها است عموما نوع خاصی از قرائت‌ها به عنوان قرائت اصلی مطرح می‌شود. درنتیجه سازمان‌های حاکمیتی بایستی در چارچوب همان قرائت کلی عمل کنند. صداوسیما نیز در چارچوب مشخص شده، برنامه‌های خود را ارائه می‌دهد؛ پس با توجه به ساختار ایدئولوژی قوی موجود داشتن چنین رویکردی در رسانه ملی طبیعی است.

می‌خواهم دقیق‌تر به این موضوع بپردازیم. به نظر شما از چه دوره‌ای عملکرد صداوسیما وارد حالتی افراطی‌گونه در برخی مسائل شد؟    

در ابتدای انقلاب، فضا بازتر بوده و به تبع آن تضارب آرا بیشتر صورت می‌گرفت. صداوسیما نیز زمینه‌ای برای این تضارب آرا بوده است. اما هر چه از انقلاب به این سمت پیش می‌رویم نه تنها در صداوسیما، بلکه یک فرایند کلی در کشور به سمت دوقطبی شدن یا چند قطبی شدن جامعه پیش رفت. بنابراین این وضعیت –یعنی جناح‌بندی و قطبی شدن- تنها خاص صداوسیما نیست. به لحاظ اجتماعی و سیاسی این وضعیت را کاملا می‌بینیم که جامعه ما به سمت یک نوع چندپارگی در حال حرکت است.

بالاخره براساس شکاف‌های سیاسی و اجتماعی گوناگون، گروه‌های مختلفی در جامعه شکل می‌گیرند؛ بنابراین هر کدام از این گروه‌ها که به حاکمیت نزدیکتر باشند قرائتشان از مسائل در بخش‌هایی که تحت نظارتشان هست، غلبه پیدا می‌کند.

تشدید دوقطبی‌شدن جامعه

این وضعیت، فرایندی کلی است که در 15 سال اخیر کاملا حضور داشته و مشهود است و هر روز در حال تشدید است. درواقع جامعه ما به سمت دو قطبی شدن و در بعضی مسائل چند قطبی شدن پیش می‌رود. در حوزه سیاست، اجتماع و حتی رفتارهای مردمی این دو قطبی‌شدن به چشم می‌خورد. میزانی از این اتفاق باز می‌گردد به یکسری از فکت‌های فرهنگی. درواقع جامعه ایران صفر و یکی است؛ یعنی به لحاظ فرهنگی مردم یا طرفدار امری هستند یا مخالف آن. درنتیجه این دوگانگی باعث می‌شود که با ایجاد یکسری از تنش‌ها یا بحران‌های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی این شکاف‌ها تشدید شود و خود را به شکل شدیدتری بروز دهد.

عملکرد صداوسیما که منجر به دوقطبی‌سازی در جامعه شده می‌تواند چه تبعات و بحرانی‌هایی را در جامعه به همراه آورد؟

امروزه فضای مجازی به عنوان مکمل صداوسیما در عرصه اجتماعی ورود پیدا کرده و خیلی از اتفاقاتی که در صداوسیما رخ می‌دهد مثل برخی از اظهارنظرهایی که تعدادی از مجریان صداوسیما دارند در فضای مجازی بازتاب پیدا می‌کند. باید بدانیم ممکن است خود آن برنامه فی‌نفسه بیننده‌ای نداشته باشد، اما زمانی که با همان چارچوب دو قطبی‌سازی موجود وارد فضای مجازی شود به شدت در جامعه گسترش می‌یابد و واکنش‌برانگیز.

درواقع صداوسیما به جای آنکه به عنوان یک عامل وحدت بین همه مردم عمل کند و تأکید بر نقاط اشتراک، منافع ملی و آنچه که کلیت جامعه ایران را دربربگیرد باشد عملکرد دیگری از خود بروز می‌دهد. پس زمانی که سراغ این گونه از رفتارها و واکنش‌ها می‌رود دوقطبی‌ها را افزایش می‌دهد و در بلندمدت چندپارگی در جامعه ایران تشدید خواهد کرد.

می‌توان حدس زد که پشت دستکاری در ارقام بودجه، منافع فردی و گروهی وجود دارد؛ چراکه اگر منافع جمعی و ملی در میان باشد می‌توانست در صحن مجلس آن هم به شکلی عمومی اقناع کافی برای افزایش چنین بودجه‌هایی صورت بگیرد

 

در این بین جامعه تا چه میزان تاب تحمل دوقطبی‌سازی‌ها را دارد؟

جامعه تاب تحمل برخی از آن‌ها را دارد و نسبت به برخی دیگر بی‌تحمل است. برای مثال دوقطبی‌ شدنی که درنهایت به شکاف‌های شدید طبقاتی منجر می‌شود جزو مواردی است که جامعه تا یک جایی می‌تواند آن را تحمل کند و پس از آن نسبت به چنین شرایطی واکنش نشان خواهد داد. اما جامعه می‌تواند برخی از دوقطبی‌سازی‌ها را تحمل کند برای مثال دوگانگی در حوزه سیاسی را می‌تواند هضم کند.

ایجاد کنش در درون جامعه ایران

باید توجه داشت در جوامعی که ساختارهای دو یا چندقطبی وجود دارد بردباری اجتماعی می‌تواند اثر این دوقطبی‌ها را کاهش دهد. اما در جامعه ما سطح این نوع از ارزش‌ها نیز به شدت پایین است و عملا فاقد این نوع از ارزش‌ها هستیم. درنتیجه پیش‌بینی من این است که جامعه ایران در چند سال آینده کنش‌هایی را در درون خود خواهد داشت.

جامعه چون موجودی زنده است؛ بنابراین زمانی که از حالت تعادل خارج می‌شود باید مجدد شرایطی فراهم شود که حالت تعادل جدیدی شکل بگیرد. جامعه ایران در حال حاضر از حالت تعادل خارج شده و به حالت تعادل جدیدی نرسیده است؛ درنتیجه این عدم تعادل نمی‌تواند تا ابد ادامه داشته باشد و در نقطه‌ای با توجه به شرایطی که وجود دارد می‌تواند تغییر کند. اما باید بدانیم که این اتفاق خواهد افتاد و جامعه یا به مرور زمان یا با یکسری از تغییرات شدید به تعادلی جدید خواهد رسید. تقریبا بیشتر جوامعی که چون ما هستند یا به صورت مسالمت‌آمیز یا به شکلی غیرمسالمت‌آمیز تغییراتی را در خود داشته‌اند تا از این طریق بتوانند به حالت تعادل جدید برسند.

آیا اراده‌ای وجود دارد تا نظام فشل رسانه‌ای را تغییر دهد یا همچنان تأکید بر ادامه‌دار بودن روال فعلی است؟ 

به نظر می‌آید که تأکید بر این است که «در باید بر یک پاشنه بچرخد». ما وفاق نخبگانی چندانی حداقل در میان نخبگان حاکمیتی خود نداریم که با تأکید بر یکسری از اشتراکات مذهبی و ملی بتوانیم منافع ملی را ترسیم کنیم. اگر هم چنین اراده‌ای در سطوح بالا وجود دارد با درکی که مردم از منافع ملی دارند متفاوت است. بنابراین به نظر می‌رسد اراده چندانی برای اصلاح فرایندهای فعلی صداوسیما وجود ندارد.

اشاره‌ای کنیم به جنجالی که بر سر تغییرات بودجه توسط تعدادی از نمایندگان مجلس صورت گرفته و دستکاری که برای بودجه برخی از سازمان‌ها چون صداوسیما انجام شده است. به نظر شما هدف از دستکاری ارقام برای افزایش بودجه صداوسیما چه بوده؟

من نمی‌توانم چندان نیت‌خوانی کنم که چرا افراد چنین اقدامی را انجام داده‌اند. اما می‌توان حدس زد که پشت چنین اقدامی منافع فردی و گروهی وجود دارد؛ چراکه اگر منافع جمعی و ملی در میان باشد می‌توانست در صحن مجلس آن هم به شکلی عمومی اقناع کافی برای افزایش چنین بودجه‌هایی صورت بگیرد. من به شخصه در مورد افزایش بودجه نهادهای فرهنگی و اجتماعی برای تقویت حوزه‌های عملکردی آن‌ها موافق هستم اما به شرط اینکه به صورت اصولی انجام شود. اما در مورد این اتفاق اقدامات اصولی انجام نشده است.

به نظر شما در شرایط فعلی چقدر نیازمند شکل‌گیری شبکه‌های خصوصی هستیم؟

شاید با توجه به گسترش فضای مجازی و از سوی دیگر شبکه‌های ماهواره‌ای چندان نیازمند شبکه‌های خصوصی نباشیم. در دوره‌ای که انحصار انتقال اطلاعات در دست صداوسیما بود ضرورت وجود شبکه‌های خصوصی احساس می‌شد، اما امروزه با توجه به وجود شبکه‌های مجازی و نفوذی که در جامعه دارد نیاز به شبکه‌های خصوصی نیست.

من به شخصه نیازی برای وجود کانال‌های خصوصی تلویزیونی در ایران احساس نمی‌کنم؛ چراکه صداوسیما رقبایی جدی در حوزه خارج از محدوده رسانه ملی دارد و گردش آزاد اطلاعات به یک شکلی انجام می‌شود. نکته دیگری که باید توجه کرد این است که صداوسیما با توجه به رویکرد و ماهیت ایدئولوژی و سیاسی که دارد دروازه‌بانی خبر انجام می‌دهد. البته این اقدامی است که توسط همه رسانه‌ها در دنیا صورت می‌گیرد. درواقع با توجه به گرایشاتی که رسانه‌ها دارند، اطلاع‌رسانی رسانه‌ای را انجام می‌دهند.

بنابراین هر چقدر انسداد و محدودیت خبری توسط صداوسیما افزایش یابد به زیان این سازمان خواهد بود چراکه هم اعتماد عمومی نسبت به این رسانه کاهش می‌یابد و هم اقبال عمومی. زیرا مردم منابع خبری بهتری را برای خود دنبال می‌کنند.

به اقبال عمومی اشاره کردید. برخی از مدیران صداوسیما مدعی هستند که برنامه‌‌های تلویزیونی گاهی حتی تا 90 درصد هم بیننده داشته و مورد توجه مردم بوده. آیا پژوهشی در این زمینه صورت گرفته تا ادعای صداوسیما مبنی بر اقبال مردم به رسانه ملی راستی‌آزمایی شود؟

در رابطه با مباحث مخاطب‌شناسی بیشتر پژوهش‌هایی که صورت گرفته توسط مرکز تحقیقات صداوسیما انجام شده است و بیشتر اطلاعات ارائه در این زمینه توسط این مرکز اعلام می‌شود. اما نکته‌ای که وجود دارد این است که آمار قابلیت تفسیر دارد؛ یعنی 90 درصدی که مطرح می‌شود باید به طور دقیق بیان شود به چند درصد از مخاطبان و آن هم در چه برنامه‌ای است. برای مثال ممکن است یک برنامه در صداوسیما محبوبیت 90 درصدی در بین مردم داشته باشد، اما این به معنای محبوبیت صداوسیما نیست، بلکه مقبولیت آن یک برنامه است.

زمانی رسانه ملی می‌تواند چنین ادعایی را داشته باشد که منابع اطلاعاتی مردم منحصر به صداوسیما شود، اما در حال حاضر منابعی که مردم از ان اطلاعات کسب می‌کنند به شدت متکثر است. یعنی ممکن است به صورت همزمان ماهواره تماشا کنند، در شبکه‌های اجتماعی مختلف باشند و هم برنامه‌های صداوسیما را ببینند. امروزه ما از بحث انحصار رسانه‌ای خارج شده‌ایم و آمارهایی که توسط صداوسیما ارائه می‌شود اگر به درستی تفسیر نشوند عملا غلط‌انداز می‌شوند و نشان‌دهنده محبوبیت یک رسانه نیستند.

مردم در حال حاضر قدرت انتخاب پیدا کردند و بر حسب سلایق و ذائقه‌هایی که دارند برنامه‌های مختلفی را در شبکه‌ها و کانال‌های داخلی و خارجی و شبکه‌های اجتماعی دنبال می‌کنند. امروز ما با قدرت انتخاب مردم مواجهیم تا بحث محبوبیت یک رسانه.