ضیافت خاطره انگیز دیالوگ و تصویر
احمد صبریان
برخی فیلمها در ذهن تماشاگر میمانند. نه به خاطر بازیهای خوب و تاثیرگذار یا کارگردانی منسجم. برخی فیلمها در خاطر حک میشوند. نه به سبب سکانسهای جذاب و میخکوبکننده. برخی فیلمها در عمق ذهنت رسوب میکنند. نه به دلیل پایانبندی غافلگیرکننده. برخی فیلمها در خاطر سینمادوستان مهر ماندگاری خوردهاند. نه به سبب سوژه تامل برانگیز یا شخصیتپردازیهای مناسب و تعلیقهای پی در پی. برخی فیلمها همه این ویژگیها را به عنوان یک اثر خوب دارند، اما آن چه آنها را از دیگر فیلمهای سینمایی ماندگار و خاطرهانگیز میکند، دیالوگهای نغز، دلنشین، پرمایه و فاخری است که با شنیدن یا خواندنشان، فیلم و آدمهایش در خاطرت جان میگیرد. انگار در سالن تاریک سینما بر صندلی تکیه زده و به تماشای دوباره آنها بر پرده خیره شدهای. گاه نیز دنیایی از خاطرات را برایت تداعی میکنند. دیالوگهایی نغز که بیشک یکی از مهمترین مولفه آثار کارگردانانی چون زنده یادان علی حاتمی و عباس کیارستمی، داریوش مهرجویی، مسعود کیمیایی، بهرام بیضایی، ناصر تقوایی، ابراهیم حاتمیکیا و… است. در این نوشتار، به مرور برخی دیالوگهای خاطرهانگیز شماری از آثار سینمایی پرداختهایم که بیتردید ما را به ضیافت خاطرهانگیز دیالوگ و تصویر میبرد.
طعم گیلاس/ عباس کیارستمی
مرد سرنشین خطاب به راننده (همایون ارشادی ): آفتاب از بالای کوه زده بود. چه آفتابی چه سبزه زاری. صدای بچهها بود که میگفتن درختو تکون بده تکون دادم. توت میخوردن. منم خوردم. اومدم خونه به زنم هم توت دادم. آقا یه توت منو نجات داد. حالا تو دَم صبح طلوع آفتابو نمیخوای ببینی؟ سرخ و زرد آفتابو؟ موقع غروبو دیگه نمیخوای ببینی؟ نمیخوای این ستارهها رو ببینی؟ شب مهتاب و قرص کامل ماه رو دیگه نمیخوای ببینی؟ آب چشمه خنک رو نمی خوای بخوری؟ دست و صورتِتو با اون چشمه بشوری؟ از مزه گیلاس میخوای بگذری؟ نگذر! من میگم رفیقتم . نگذر!
هامون/ داریوش مهرجویی
حمید هامون (زنده یاد خسرو شکیبایی): آقای رئیس! این خانوم، این آقا و فک و فامیلاشون دست به دست هم دادن منو نابود کنن. پاسبون گذاشته سر محل منو دستگیر کنه. انگار جنایت کردم. حالا هم باید نفقه شو بدم هم خونه رو بدم هم مهریه رو بدم هم بچه مو بدم هم شرفمو بدم. چرا؟ من نمیتونم طلاق بدم. این زن سهم منه. حق منه. عشق منه. من طلاق نمیدم.
کاغذ بیخط/ ناصر تقوایی
جهانگیر (خسرو شکیبایی) به رویا (هدیه تهرانی): این دنیایی که ما توشیم به درد کار نمیخوره. قبل من و تو همه چیش اختراع شده. دنیای قصه تو یه جور دنیاییه که خودت باید خلقش کنی. اگه میخوای بگرده به اراده تو باید دور خودش بگرده. وقتی میخوای آفتاب شه خورشید باید بتابه. وقتی نمیخوای بذاره بره پشت ابرا. وقتی میخوای بارون بیاد آسمون باید بباره. وقتی نمیخوای اراده کن بند میاد.
مسافران / بهرام بیضایی
خانم بزرگ (زنده یاد جمیله شیخی): خوبه گاهی با این جور بهانهها میشه قوم و خویش رو دید. بفهمیم کی هست کی نیست. بچهها رو نمیشناسی چون بزرگ شدن. بزرگارو نمیشناسی چون پیر شدن. همه کس من مردن ولی نه برای من. هر روز میبینمشون. پدر اونجا نشسته بود مادر اون جا و من بچه بودم. ولی تو نبودی پس معنیش اینه که مرده بودی؟ نه!
روسری آبی / رخشان بنی اعتماد
رسول رحمانی (عزت ا… انتظامی): رسول رحمانی امروز مرد. این که این جا ایستاده میخواد با نوبر کردانی دختر غربتی پاپتی بیکس و کار بمونه تا بمیره. خوشبختی اون چیزی نیست که هر کسی از بیرون ببینه. خوشبختی تو دل آدمه. دل که خوش باشه خوشبختی.
سگ کشی / بهرام بیضایی
نایری (احمد نجفی) : صحبت یه پکیج بود تو لاین ایمپورت اکسپورت. یه باکس خونگی با پرافیت آوریج. نود درصد گارانتی. میتونست راحت هندلش کنه. اما خب، تو فیلد ما نبود. گلرخ کمالی (مژده شمسایی): ببخشید از ناصر معاصر حرف می زنید؟ نایری: این پسر کیس خاصی بود تو بیزنس خودش خیلی اکتیو و نان استاپ تو رنج خودش لوکش هم بد نبود اما نمیفهمم چرا آن و آف بود؟
قرمز / فریدون جیرانی
محمدرضا فروتن (ناصر ملک) خطاب به قاضی دادگاه در حضور هدیه تهرانی (هستی مشرقی): اگه من حالت عادی ندارم گاهی خوبم گاهی بد تقصیر خودشه. میدونه من عاشقشم. میدونه من شوهر حسودیام باز منو آزار میده. بازم میزنمش حاج آقا. زنی که با مردای غریبه بگو بخند راه بندازه حقشه کتک بخوره.
ماهی ها عاشق می شوند/ علی رفیعی
قوطی کنسرولوبیا و ماهی تن یعنی نه زن نه بچه. یعنی یه زندگی تنها. یعنی وقتی سرتو میذاری رو بالش تنهایی. یعنی وقتی از جات بلند میشی تنهایی. میدونی آدمایی که میتونن گاهی وقتا یه شکم سیر گریه کنن چه قدر شانس دارن؟
باغهای کندلوس / زنده یاد ایرج کریمی
آذر (خزر معصومی): زنا زود پیر میشن میدونی چرا؟ چون عروسک بازی شونم جدیه و رو عمرشون حساب میشه. از دو سالگی مادرن بعد مادر برادرشون میشن. بعد مادر شوهرشون میشن. باباشون که پا به سن میذاره ازشون پرستاری یه مادرو میخواد. گاهی وقتا حتی مادر مادرشونم میشن. من شوهر نکردم ولی مادر مادرم بودم. مادر پدرم بودم. مادر برادرم بودم. تازه به همه اینا بچههای به دنیا نیاورده رو هم اضافه کن. مادر اونا هم بودم.
بی پولی/ حمید نعمت ا…
ایرج (بهرام رادان) به شکوه (لیلا حاتمی): همین جوری پولای من بدبختو نفله کردی. کلاس کنکور برم ماما بشم. پیش دکتر کرمانی برم لاغر میکنه. لاغر کنم سکه میده به آدم. بریم دیزین با بچهها. دلم میخواد سایت داشته باشم. قبض تلفن میاومد قد یه کباب سلطانی. بریم با بچههای وبلاگ نویس آران بیدگل. بریم اردهال سر خاک سهراب سپهری. مث بچه فنچ شونزده هفده ساله زن گنده پا شدی رفتی قمصر کاشون جشن گلاب گیرون. اصلا میخوام بدونم الان تو این بدبختی و بیپولی این آقای سهراب سپهری میاد ده شاهی بذاره کف دست ما؟
چه کسی امیر را کشت / مهدی کرم پور
امیر (علی مصفا): همه آدما از وقتی دنیا میان کلی آرزو دارن واسه خودشون که انجامش بدن. زمان میگذره تا این که میبینن ای بابا پیر شدن و به هیچ کدوم از آرزوهاشون نرسیدن. بعد همون آرزوها رو واسه بچههاشون میکنن. شاید اونا کار نکرده پدر و مادرشونو انجام بدن. همون بچه بزرگ میشه میرسه به ۱۸ سالگی. به خودش میگه خب من الان ۱۸ سالمه باید یه اتفاق بزرگ رو رقم بزنم. چشم رو هم میذاره میبینه شده ۴۰ سالش. هیچ کاری هم انجام نداده. میدونی! بیشتر آدما زندگی میکنن که فقط بگذره. همین.
جدایی نادر از سیمین/ اصغر فرهادی
نادر (پیمان معادی): ایشون یه دلیل برا من بیاره چرا باید تو این موقعیت پاشیم بریم خارج؟ سیمین (لیلا حاتمی): تو یه دلیل بیار چرا باید بمونیم؟ نادر: من هزار تا دلیل برات میارم. سیمین: یکی شو بگو. نادر: یکیش پدرم، من پدرمو نمیتونم ول کنم، بازم بگم؟ سیمین: ولی زنتو میتونی ول کنی؟ نادر: من کی تو رو ول کردم؟ تو منو کشوندی دادگاه، تو برا من دادخواست طلاق فرستادی. سیمین: اون میفهمه که تو پسرشی؟ نادر: من که میفهمم اون پدرمه.
بانو / داریوش مهرجویی
مریم بانو (بیتا فرهی) به محمود (خسرو شکیبایی): تو تنها کسی بودی تو زندگیم که فکر میکردم خیلی به من نزدیکی. از این که تونستم بهت تکیه بدم احساس غرور میکردم. ولی تو هم دوام نیاوردی مثل همه. دیگه از این آدما خسته شدم. باید بتونم تنهاییمو دربست قبول کنم. باهاش اخت بشم وباهاش انس بگیرم.
سربازهای جمعه/ مسعود کیمیایی
مریلا زارعی: با کارد بهم حمله کرد مرتیکه. نش ئه شده بود، فهمیده بود کارد یعنی چی. تو خماری ناخن گیر نمیدونس چیه. منم با همون کارد گذاشتم وسط قلب نداشتهاش.
خانهای روی آب/ بهمن فرمان آرا
دکتر سپیدبخت (رضا کیانیان): من فکر میکردم این ماییم که بیاعتقادیم. ولی نسل شما واقعا دست همه ما رو از پشت بسته. مژگان (بهناز جعفری): وقتی آیندهای نداری مثل اینه که خونه تو رو آب بسازی. ما یاد گرفتیم فقط شناگرهای خوبی باشیم.
شب یلدا / کیومرث پوراحمد
حامد (محمدرضا فروتن): چیه برادر؟ جشن تولده ممنوعه؟ زن بیحجاب نداریم زن با حجابم نداریم. مرد بیغیرت نداریم مرد با غیرتم نداریم. نوار مبتذل نداریم. ماهواره نداریم. صور قبیحه نداریم. حشیش، گرس، تریاک، زغال خوب و رفیق ناباب نداریم. رقص، آواز، خنده، بشکن و بالابنداز نداریم. شرمندهتونم هیچ چیز ممنوعه کلا نداریم. مهمونیه ولی مهمونام نداریم. جشن تولد یه بچهاس ولی بچه هم نداریم.
مادر /زنده یاد علی حاتمی
مادر (رقیه چهره آزاد): سر شام گریه نکنین، غذا رو به مردم زهر نکنین. سماور بزرگ و استکان نعلبکی هم به قدر کفایت داریم. راه نیفتین دوره در و همسایه پی ظرف و ظروف. آبروداری کنین بچهها نه با اسراف. سفره از صفای میزبان خرم میشه نه از مرصع پلو. حرمت مادرتونو حفظ کنین. محمدابراهیم! خیلی ریز نکن مادر، اون وقت میگن خورشتشون فقط لپه داره و پیاز داغ.
حوض نقاشی/ مازیار میری
رضا (شهاب حسینی) : ببخشید که بابات شدم سهیل. خدا تورو یهویی داد خب. اولش که مثل بچه قورباغه بودی. همه میگفتن مثل باباشه اما خوب شد یواش یواش مثل مریم قشنگ شدی. مامان بابا خیلی خوبن سهیل به خدا. وقتی نیستن میفهمی باور کن. به خاک آقام.
کنعان / مانی حقیقی
مینا (ترانه علیدوستی) به مرتضی (محمدرضا فروتن): بذار بهت بگم. صبح که پا میشم دلم میخواد کسی باهام حرف نزنه. می خوام از خونه که میرم بیرون کسی منتظرم نباشه برگردم. دل کسی واسم تنگ نشه. کسی منو نخواد. میخوام تنها باشم. دو روز دیگه پا میشم نگاه میکنم میبینم پیر شدم. دستام خالیه. هیچی ندارم از خودم. اگه ولم نکنی برم، دلم میپوسه این جا مرتضی!
شب های روشن/ فرزاد موتمن
استاد (مهدی احمدی): من با اینا غریبهام. این جا نمیشه به کسی نزدیک شد. آدما از دور دوست داشتنیترن. شاید میترسم. شاید خیالاتیام و میترسم با پیدا کردن دوست مجبور شم از خیالبافی دست بردارم. اما اگه دو نفر به قیمت دوستی مجبور شن تا آخر عمر به هم دروغ بگن، بهتره تنها بشینن و به چیزایی فکر کنن که دوست دارن.
ارتفاع پست/ ابراهیم حاتمی کیا
قاسم (حمید فرخ نژاد): این قصه مردیه که میخواد با زن و بچش کوچ کنه. یه کوچ اجباری. درست مثل اجدادمون عین پدربزرگامون. ولی خوش به حال اونا. هرجا دلشون میخواست میرفتن. الان همه جا رو دیوار کشیدن. پول میخوان ویزا میخوان اما مرد بدبخت قصه ما فقط یه سرمایه داره. اونم جونشه.
گیلانه/ رخشان بنی اعتماد
فاطمه معتمدآریا(گیلانه) خطاب به ژاله صامتی: نیش زبون مادرت هنوز رو دلمه. انگشتری تو رو که پس فرستاد گفت اگه خودت دختر داشتی راضی میشدی یه عمر چرخ فلجی برونه؟ گفتم: بی انصاف مگه بچه من وقتی رفت جنگ این جور بود؟ سبیل و سنبلش هنوز سبز نشده بود، قد داشت مث شمشاد. هزارون دختر آرزوی عروس شدن اونو داشتن. یه لب بود و هزار خنده.
خون بازی/ رخشان بنی اعتماد
بیتا فرهی به مسعود رایگان: چه کار کردی برام؟ مسعود رایگان: بیچشم و رویی. خیلی کارا برات کردم. بیتا فرهی: برا من؟ تو که هر کاری دلت میخواست میکردی، من مهم نبودم. مسعود رایگان: عاشقت بودم احمق! شعور نداشتی بفهمی. تو منو جا گذاشتی.
این جا بدون من / بهرام توکلی
مادر (فاطمه معتمدآریا) : کجا داری میری؟ احسان (صابر ابر): سینما مادر: داری دروغ میگی. احسان: آره دارم دروغ میگم. دارم میرم شیرهکش خونه. همیشه لای مجله فیلمام یه مسلسل قایم میکنم باهاش شبا آدم میکشم. به خاطر همینه که شبا هذیون میگم، چون دستههای مافیایی دنبالمن، دارن نقشه میکشن این خونه رو با دینامیت بترکونن. یکی از همین شبا هر سه تامون تیکه تیکه میشیم و میریم هوا. عوضش وقتی مردیم تو هم برا این که حوصلهات سر نره، از خواستگارات تعریف کن. یه چیزی بهت میگم مامان آدم بمیره بهتراز اینه که خل باشه ولی فکر کنه سالمه.
لیلا / داریوش مهرجویی
لیلا: شاید یه روزی وقتی این داستان رو برای باران، دختر رضا تعریف کنم خندش بگیره که اگه اصرار مادرجون نبود هیچ وقت پا تو این دنیا نمیذاشت.
سرب/ مسعود کیمیایی
میرزاحسن خان: هیچ کس تا حالا تو رو یه شب جمعه سر قبر یکی از فامیلا، حتی زنت ندیده. مرد باید گریه کردنم بلد باشه. نوری: از کجا معلوم داداش که ما بلد نیستیم؟ شاید زیادی هم بلدیم.
کمال الملک/ زنده یاد علی حاتمی
عضدالملک (هوشنگ بهشتی): ان شاءا… که سال آینده این باغبان پیر خدمتگزار، توفیق تقدیم نهال برومند دیگری داشته باشد. ناصرالدین شاه (عزت ا… انتظامی): امیدوار نباش. مدرسه هنر مزرعه بلال نیست آقا، که هر سال محصول بهتری داشته باشد. در کواکب آسمان هم یکی میشود ستاره درخشان، الباقی سوسو میزنند.
آژانس شیشهای / (ابراهیم حاتمی کیا)
عباس: حاجی گلوم میسوزه. میشه دستاتو بذاری رو گلوم؟ کاظم: (با اکراه دست خونیش رو عقب میکشه) آخه! عباس: نه حاجی! همی دستارو بذار میخوام همینا باشه. کاظم: اصغر یه جوک رو برات نسخه پیچیده گفته هر چند ساعت برات تعریف کنم. عباس: ها! بگو. کاظم: یک شب تو جبهه قرار بوده عملیات بشه. میپرسن کیا داوطلباند؟ از اون جمع یه ترکه، یه رشتی، یه قزوینی، یه لر (بغض کاظم) یه فارس، یه بلوچ، عباس؟ عباس؟
ناخدا خورشید/ ناصر تقوایی
مستر فرهان (علی نصیریان): یعنی تو به من هم دیگه اعتماد نداری، ناخدا؟ خورشید (داریوش ارجمند): تو تنها کلاهبرداری هستی که به اون اعتماد دارم.
وقتی همه خوابیم /بهرام بیضایی
چکامه (مژده شمسایی): خیلی داد بزنی ممکنه برادراش بشنون. اون وقت شاید ناچارشی واسه ثابت کردن این که دستات پاکه، خون آلودش کنی.
از کرخه تا راین / ابراهیم حاتمی کیا
اصغر (اصغر نقی زاده): کجا رفتی دلاور؟ سعید (علی دهکردی): تو آکواریومم. چرا نمیاین تماشا؟ اصغر: کفر نگو، این کاخ سلطنته، دلم میخواس تو رکابت باشم. بگی بخون میخونم، بگی برقص میرقصم، بگی بمیر به خدا میمیرم.
خانه ای روی آب / بهمن فرمان آرا
هدیه تهرانی (مژده): اگه میدونستم سرنوشت ما رو کی میبافه حتما ازش میخواستم مال منو کلا بشکافه.