1

فیلم‌های محبوب چهره‌های هالیوود

احمد صبریان

بی‌تردید در میان تولیدات سینمایی ایران و جهان، آثاری به ثبت رسیده است که نزد برخی تماشاگران، سینمادوستان، کارگردانان و بازیگران جایگاهی ویژه دارند. به این معنا  که در مقایسه با دیگر فیلم‌ها از محبوبیت خاصی برخوردار بوده و به دلایل مختلف ساختاری و مضمونی، مورد پسند آن‌‌ها قرار گرفته است. اگرچه ممکن است این آثار سینمایی با سلیقه همگان همخوان نباشد و برخی بر این انتخاب‌‌ها خرده بگیرند اما در این تردیدی نیست که شماری از این فیلم‌‌ها، ممکن است در فهرست مشترک تماشاگران، کارگردانان، بازیگران، منتقدان و اهالی سینما جای گیرند. نشریه «امپایر» به سراغ فیلم‌های محبوب برخی کارگردانان و ستارگان هالیوود رفته است. فیلم‌‌هایی که نزد آن‌‌ها جایگاه ویژه‌‌ای دارند و به عبارتی محبوبیت آن‌هاست. در این نوشتار صاحب نامان سینمای هالیوود ضمن نام بردن فیلم‌های محبوب شان، دلایل دلبستگی خود و ویژگی‌‌هایی که آن‌‌ها را در مقایسه با دیگر فیلم‌‌هایی که دیده یا پسندیده‌ توضیح داده‌اند. فیلم‌هایی که ممکن است در فهرست برگزیده‌های هر یک از ما نیز وجود داشته باشد و به عبارتی در این خصوص با آن‌ها سلیقه مشترک سینمایی داشته باشیم.

تا هر زمانی می‌تواند در یادها بماند

دنی بویل: با تماشای فیلم «بیگانه» به این نکته پی می‌‌برید که «ریدلی اسکات» نابغه است. فیلم‌های متکی بر فناوری صرف، اغلب تا 25 سال پس از ساخت می‌‌توانند ماندگار باشند، اما فیلم «بیگانه» تا هر زمانی می‌‌تواند در یادها بماند. آثار سینمایی اندکی هستند که می‌‌توانیم آن‌ها را جاودان بنامیم و «بیگانه» یکی از آن هاست. با وجود این که «ریدلی اسکات» را هیچگاه ملاقات نکرده، ولی قهرمان بزرگ من است.

فقط کافی است این فیلم‌ها را ببینید

سم مندس: فکر می‌کنم در آینده وقتی مردم می‌‌خواهند بفهمند زندگی در نیمه‌ اول قرن بیستم در آمریکا، در طی بزرگ ترین انقلاب، چه حس و حالی داشته است بی‌شک « پدر‌خوانده‌ 1 و 2»، همان فیلم‌هایی خواهد بود که برای تماشا انتخاب می‌کنند. نمی‌دانم «فرانسیس فورد کاپولا» چگونه این کار را کرد اما فقط کافی است «پدر خوانده‌3» را تماشا کنید تا متوجه شوید این کار چقدر سخت است.

فیلمی جسور با شخصیت‌هایی عمیق

استیو کارل: آخرین فیلم کمدی‌ که با تماشایش به معنای واقعی خندیدم، «مری یه جوریه» بود. فیلمی کاملا راضی‌ کننده‌ که دوستش داشتم و انتظاراتم را به خوبی برآورده کرد. به عنوان نمونه صحنه‌‌ای که « بن استیلر» خودش را زخمی می‌کند به ‌خودی خود خنده‌دار است. «برادران فارلی» به گونه‌ای غیرمستقیم این را نشان می‌دهند که وی این‌ کار را می‌کند. فیلم «مری یه جوریه» با وجود این که جسور است ولی شخصیت‌هایش همگی عمق دارند.

فرار از واقعیت و ماجراجویی

پیتر جکسون: اصلا مطمئن نیستم اگر فیلم «کینگ کونگ» را ندیده بودم فیلمساز می‌‌شدم یا نه. پس از تماشای این اثر، ساخت استاپ موشن‌‌های کوتاه را آغاز کردم. فیلم ترکیبی فوق‌‌العاده از فرارِ از واقعیت و ماجراجویی و رمز و راز و رمانس است. «کینگ کونگ» از پس تمام کارهایی که فیلم و سینمای انزوا‌طلب باید انجام دهند به خوبی بر می‌آید و شما را به جاهایی می‌‌برد که هیچ‌ وقت قرار نبوده از آن جا سر درآورید.

یکی از ترسناک‌ترین 60 ثانیه‌‌های سینما

ادگار رایت: صحنه‌‌ای از فیلم «جن گیر» که آن جن‌ گیری معروف اتفاق می‌‌افتد، این جمله را با خودش به همراه دارد: « تو می‌‌دونی اون چیکار کرد؟ » جمله‌‌ای که تا به حال هیچ کس آن را رو نکرده و خیلی غافلگیرکننده است. این جمله ترکیبی از مراسم جن ‌گیری با آن حالتی است که سرش را برمی‌‌گرداند و حرفش را با لهجه‌ بریتانیایی می‌‌گوید. در این حین شما نیز در حال تماشای 60ثانیه از ترسناک‌ترین مراسم احضار روح تاریخ سینما در فیلم «جن ‌گیر» هستید. این 60 ثانیه تا همیشه یکی از ترسناک ‌ترین 60 ثانیه‌های تمام فیلم‌‌های این چنینی در خاطر می‌‌ماند.

این فیلم را 12 بار در سینما تماشا کردم

کریستوفر نولان: نخستین «جنگ ستارگان » جایگاه مخصوصی برای من دارد. فکر می‌‌کنم این فیلم باورنکردنی است. در خاطرم هست که 12 بار در سینما تماشایش کردم. هدیه‌ تولد هر بچه‌‌ای می ‌تواند یک سفر به سینما برای تماشای «جنگ ستارگان » باشد. فیلم حسی از غوطه‌ وری در یک دنیای دیگر را به شما می‌‌دهد که می‌‌توانید ساعت‌‌‎ها در آن گشت و گذار کنید. فیلم «2001، یک اودیسه فضایی» را نیز در هفت سالگی دیدم. پدرم برادرم و من را برد تا فیلم را بر پرده‌ بزرگ سینمای میدان اودین لیکستر (لندن) ببینیم. می‌‌توانم بگویم تجربه‌ای حیرت‌آور بود. از آن زمان به بعد یکی از طرفداران پروپاقرص «استنلی کوبریک» شدم. همه‌ دوستانم فیلم را دیده و عاشقش شده بودند. ما فیلم را درک نکرده بودیم، اما عادت داشتیم سر مفهوم آن با هم بحث کنیم. تماشای فیلم «جنگ ستارگان» احساس خاصی داشت چرا که می‌توانست با همه‌ مردم از همه سنین حرف بزند. مردم فراموش کرده بودند ما بچه‌های کوچک هم فیلم را دوست داشتیم و همگی‌مان عاشق «سفینه‌‌های فضایی » بودیم.

هنگام تماشای فیلم به هق هق افتاده بودم 

پیتر فارلی: برای مدتی طولانی از تماشای این فیلم «فهرست شیندلر» خودداری می‌‌کرد، اما روزی به خودم گفتم: «باید این  فیلم را ببینم» در واقع شاهکار اسپیلبرگ در این فیلم، وسعت دید اوست. من با شنیدن نام فیلم، بلافاصله صحنه‌‌ای را به یاد می‌آورم که بچه‌‌ها در دستشویی‌‌ها قایم شده بودند، جایی بیرون از خانه تا خرخره در کثافت فرو رفته و از دست سربازها مخفی شده‌ بودند و جایی که حدود 300 نفر آدم لاغر و نزار به صف می‌‌شوند. با این که از آن دسته آدم‌‌ها نیستم که به آسانی اشک بریزند ولی هنگام تماشای این فیلم به هق‌ هق افتاده بودم.

نمی‌توانی از این فیلم چشم ‌برداری

جود لاو: فیلم «شکارچی شب» را در 12 سالگی دیدم و «رابرت میچم » در بهترین بازی‌اش ضد قهرمان این اثر سینمایی است. شما نمی‌‌دانی باید دوستش داشته یا از او متنفر باشی. اما قطعا نمی‌‌توانی از او چشم برداری. «شلی وینترز» هم بهترین بازی‌اش را ارائه می‌‌کند. به نظرم یکی از جنبه‌‌های مهم «شکارچی شب»، فیلم برداری «استنلی کورتیز» است. در دقایق پایانی فیلم، صحنه‌ای وجود دارد که بچه‌‌ها به سوی آزادی‌‌شان سفر می‌‌کنند و این صحنه عجیب و‌ غریب‌ترین شکل استفاده مدرن از فانتزی فقط به همراه موسیقی نه دیالوگ است که تا به حال دیده‌ام.

همچنان از تماشای این منظره لذت می‌برید

پل ورهوفن: فیلم محبوب همیشگی من «لارنس عربستان» است. این ‌تصاویر باشکوه نتیجه بی‌‌پروایی و جسارت «دیوید لین» است. تدوین و موسیقی فیلم حیرت‌انگیز و همه چیز در توازن و هماهنگی است. فیلم داستان دراماتیک مردی است که در دنیای عرب زندگی می‌‌کند و شب هنگام وسط صحرایی نشسته و از آن الهام می‌‌گیرد. مردم مثل حشراتی گرد این تمثال هستند و حتی تصویر او بیست، سی ثانیه محو می‌شود، اما شما همچنان از تماشای این منظره لذت می ‌برید.

فیلم حرف‌های زیادی برای گفتن دارد

کرتیس هنسون: «هفت سامورایی » یک شاهکار سینمایی است. جدا از این که فیلم محشر و سرگرم‌ کننده‌ای است، در مورد زندگی و روابط آدم‌‌ها هم حرف ‌های زیادی برای گفتن دارد. با وجود این که از فرهنگ دیگری می‌آید اما همچنان برای من و دیگرعشق فیلم‌‌ها معنا دارد. این اثر سینمایی این اطمینان را به من می‌دهد که برای عشق فیلم‌های آینده هم عزیز خواهد بود. با توجه به این که فیلم «هفت سامورایی» بارها منبع الهام فیلم‌های دیگری چون «هفت دلاور» قرار گرفته، می‌توان نتیجه گرفت حتما فیلم خوبی بوده است.

فکم به زمین کوبیده شد

جاس ودون: فیلم شماره یک من «ماتریکس »است. اولش فکر کردم تریلر (آنونس) فیلم خوب بود، یک فیلم علمی تخیلی که حتما باید بروم و آن را ببینم. تا آن صحنه که «کیانو ریوز» می‌‌فهمد دنیای واقعی چه شکلی است. از فیلم «ماتریکس» هیچ چیز نفهمیدم آن جا بود که فکم به کف زمین کوبیده شد. فیلم مایه‌های فلسفی بسیاری دارد و خیلی بیشتر از یک افسانه ‌پردازی صرف است. یک اثر فلسفی یا مذهبی یا روانشناختی که درباره هر مرتبه‌‌‌ای از هرچیزی که بگویید کار کرده است.

محبوبیت این فیلم تعجب آور نیست 

راب راینر: فیلم «همشهری کین» محبوب همه است و همیشه از درخشندگی تکنیکی آن حرف می‌‌زنند. اما من این فیلم را به خاطر درخشندگی احساسی‌‌اش دوست دارم، این که همه ‌چیز را با هم ترکیب می‌‌کند، دیدگاهی بی‌نظیر درباره صنعت و سیاست آمریکایی است. فیلم از لحاظ تکنیکی عالی است و داستان محشری دارد و همه چیز را بسیار استادانه با یکدیگر ترکیب می‌‌کند، تعجبی ندارد که نامش در فهرست‌‌های زیادی دیده می‌‌شود.

بازی لذت بخش کارگردان با روایت 

سایمون پگ: فیلم «پالپ فیکشن» یا همان «داستان‌‌های عامه پسند» اثری فوق‌‌العاده و عصاره‌ واقعی علاقه‌ مندی‌‌های «تارانتینو» است. به عنوان یک کارگردان پست مدرن، فکر می‌کنم مرد پیشتاز سینماست. از لحاظ تاثیرپذیری و در آغوش گرفتن ادبیات عامه سینما پیشگام است، چیزی که امروزه واقعا از دست رفته است. یادم هست وقتی «پالپ فیکشن» را تماشا می‌کردم چقدر از بازی‌ای که «تارانتینو» با روایت فیلم می‌کرد خوشم می‌آمد. کنایه و طنز این قضیه خیلی قدرتمند بود.

این فیلم مثل یک آهنگ عاشقانه است

جورج رومرو: تقریبا تنها فیلم  مدرن ژانر وحشت که چشم مرا گرفت «شان آف د دد» است. این اثر سینمایی خیلی بیشتر از یک تمرین و خیلی بیشتر از «خدای من بیاین ما هم یکی از اینا بسازیم» است. مملو از لحظات جالب و خنده‌ دار. فیلم رمانتیک است و هرگز مثل یک مهمانی برای شروع یک پروژه‌ جدید نیست. یک جورهایی مثل یک آهنگ عاشقانه‌ است. من هم بلافاصله عاشق فیلم شدم و گفتم: «این ‌ها داستان رو گرفتن و کاری رو که می‌کنن دوست دارن.» من به این دلایل فیلم «شان آف د دد » را دوست دارم.

این شاهکار چه اسم دیگری‌ می‌توانست داشته باشد

دارن آرنوفسکی: یادم هست دبیرستانی بودم و دوستم «فاس» اصرار داشت باید برویم فیلمی را که کلی نقد مثبت  درباره آن نوشته شده بود حتما ببینیم. پرسیدم اسم فیلم چیست و پاسخ داد «برزیل». با تعجب پرسیدم که چی؟ چون عنوان فیلم واقعا راضی‌ام نکرد. تمام طول راه تا سینما را ناله و شکایت می‌کردم. حتی داخل سالن هم در حال نالیدن بودم اما پس از آغاز نمایش فیلم و تماشای صحنه‌ آغازین که دوربین در طول خودرو عقب می‌رفت و همین طور که واقعیت تیره و تارتر می‌‌شد و صحنه پیش می‌رفت، دهان من از هیبت صحنه‌ای که می‌دیدم بازمانده بود. حالا با نگاهی ‌نگران از خودم می‌پرسم: «این شاهکار چه اسم دیگری ‌می‌توانست داشته باشد؟» هیچ ‌وقت یک فیلم را از روی عنوانش قضاوت نکنید.