1

اروپا و آمریکا از همگرایی تا واگرایی

علی روغنگران

روابط اروپا و ایالات متحده آمریکا در طی چند دهه اخیر همواره دوستانه بوده است ولی در طول دوره چهارساله ریاست جمهوری دونالد ترامپ، رو به تیرگی عمیقی نهاد، تا جایی که ترامپ اتحادیه اروپا را دشمن آمریکا در تجارت خواند، سخنانی که با واکنش تند اروپایی ها مواجهه شد. و از سوی دیگر تیرگی روابط به جایی رسید که امانوئل ماکرون، رئیس جمهور فرانسه تصریح کرد: «ما باید از خودمان در برابر چین، روسیه و حتی ایالات متحده محافظت کنیم». سوالی که طی چند وقت اخیر در محافل مختلف مطرح بوده این است که آیا این روابط بعد از رفتن ترامپ به حالت سابق باز می گردد یا روند واگرایی اروپا و آمریکا ادامه خواهد یافت؟ برای پاسخ به این سوال لازم است که ابتدا واگرایی هایی که در روابط آمریکا و اروپا در دوره ترامپ شاهد بودیم را بررسی کنیم تا مشخص شود که آیا متاثر از شخصیت و ایده ترامپ و تیم وی بوده و از دوره او آغاز شده یا اینکه نه این امر تا حد زیادی الزام آمریکاست. آمریکا سالانه صدها میلیارد دلار صرف هزینه های نظامی در نقاط مختلف جهان به منظور حفاظت و صیانت از آنچه نظم کنونی نظام بین الملل نام نهاده می کند. بودجه نظامی این کشور در سال 2020 بیش از 750 میلیارد دلار بود. در حالی که  بودجه نظامی چین که بعد از آمریکا در رده دوم فهرست بالاترین بودجه های نظامی قرار دارد، علی رغم افزایش مکرر طی سال های اخیر، هنوز فاصله بسیاری با آمریکا داشته و کمتر از 240 میلیارد دلار است. این در حالی است که آمریکا طی حدودا 20 سال اخیر و ظهور قدرت های اقتصادی جدید، دیگر به مانند گذشته یکه تاز اقتصاد جهانی نیست و برتری اقتصادی این کشور با چالش های بزرگی توسط رقبا مواجه شده است.

 

اروپایی ها در دوره ترامپ بیشتر از هر زمان دیگر دریافتند که نمی توانند و نباید امنیت خود را به کمک و همراهی آمریکایی ها گره بزنند. از طرفی دیگر نتیجه انتخابات آمریکا اگرچه مورد رضایت اروپایی ها بود اما در یک نگاه دقیق تر به نگرانی های اروپایی ها افزود. اگرچه دونالد ترامپ رقابت را به بایدن واگذار کرد اما رای بالا و بی سابقه بیش از 75 میلیون آمریکایی به وی، زنگ خطری برای اروپایی هاست. این اقبال بالا نشان داد که بعید نیست ترامپ یا فردی مشابه او که نگاهی خصمانه به اروپا داشته باشد، چهار یا هشت سال دیگر مجددا به کاخ سفید باز گردد

 

طبق بسیاری از پیش بینی های اقتصادی طی چند سال آینده اقتصاد چین، اقتصاد آمریکا را پشت سر می گذارد. چین به عنوان اصلی ترین رقیب آمریکا، اتحادیه اروپا به عنوان بزرگترین اتحادیه سیاسی اقتصادی جهان و همچنین بازیگران دیگر جهانی مانند هند، بدون اینکه هزینه های تامین این نظم را به طور متناسب پرداخت کنند از نظم کنونی لیبرالی انتفاع فراوانی دارند. آمریکا مدعی است دیگر نمی خواهد به دیگران سواری مجانی بدهد. صحبت های مکرر ترامپ در این باره که کشورهای دیگر (خصوصا با اشاره به اروپایی ها) باید هزینه های تامین امنیت خود را بپردازند، یا زمانی که تهدید کرد چنانچه اروپایی ها مشارکت بیشتری در تامین هزینه های ناتو نداشته باشند از این پیمان خارج می شود، متناظر بر همین مسئله است. به نظر می رسد آمریکا در نظر دارد با کاهش تعهدات خود نسبت به امنیت نظام بین الملل، هزینه های رقبای اقتصادی خود را افزایش دهد. ذکر این نکته ضروری است که رویکرد جدید آمریکا نه از ابتدای دوره ترامپ، بلکه از اواخر دوره اوباما آغاز شده بود. نباید نمودار شدن علنی تر این تغییرات در دوره ترامپ را با نقطه عزیمت آنها که مربوط به دوره اوباما می شود اشتباه گرفت. کاهش چشمگیر نیروهای نظامی آمریکا در منطقه خاورمیانه و خروج آنها خصوصا از افغانستان نه از دوره ترامپ، بلکه روندی است که از دوره اوباما و از سال 2013 آغاز شده است. فشار به آلمان و سایر کشورهای عضو ناتو جهت افزایش بودجه نظامی به میزان 2 درصد تولید ناخالص داخلی، اگرچه در دوره ترامپ به جد پیگیری می شد اما مربوط به توافقی است که در دوره اوباما شکل گرفته بود. اما با این حال آنچه در دوره ترامپ بروز چشمگیری داشت، اتخاذ سیاست یکجانبه گرایانه آمریکا بود که منجر به جدایی و بروز اختلافات بسیار میان این دو متحد دیرین شد. در همین راستا هنری کیسینجر، وزیر امور خارجه اسبق آمریکا، چندی قبل طی سخنانی که در اجلاس اقتصادی WELT در پاریس ایراد کرده بود تصریح کرد: «اروپا نباید تصور کند با پیروزی بایدن، روابطش با آمریکا به روال گذشته باز می گردد و تنها با تغییر یک رئیس جمهور، ایالات متحده از تمام آن رویکردهایی که تاکنون اروپا را عصبانی کرده است عقب می نشیند». همچنین گرهارد شرودر صدراعظم سابق آلمان در یادداشتی به این موضوع پرداخته است. در بخش هایی از یادداشت وی آمده: «حسابرسی پایان ریاست جمهوری دونالد ترامپ نشان می دهد که روابط اروپا و آمریکا به شکلی که سال ها آن را می شناختیم به تاریخ پیوسته است. در نگاه دقیق تر، طی چهار سال اخیر تغییر مسیر بنیادینی رخ نداد، بلکه روند واگرایی در روابط دو طرف ادامه یافت». این گونه به نظر می رسد که تغییرات در سیاست خارجه آمریکا طی چند سال اخیر متاثر از اجرای یک راهبرد کلان است و تغییرات نگاه آمریکا به اروپا و تغییر رفتار این بازیگر در عرصه بین المللی، مربوط به ویژگی های شخصیتی ترامپ و تیم وی نبوده است، بلکه پیش از آنها آغاز شده و ریشه اقتصادی آن جنگ تجاری آمریکا با رقبای خود، خصوصا چین است. البته شیوه پیاده کردن این راهبرد در دوره ترامپ متفاوت از دوره اوباما بود. در دوره اوباما، آمریکا سعی داشت که با چندجانبه گرایی، اروپا را در اجرای راهبرد مذکور در کنار خود داشته باشد و آن ها را با خود همراه کند. اما در دوره ترامپ این طور نبود و یکجانبه گرایی بر سیاست خارجه این کشور مستولی گشت و به اروپا به عنوان یک دشمن نگاه شد. اروپایی ها در دوره ترامپ بیشتر از هر زمان دیگر دریافتند که نمی توانند و نباید امنیت خود را به کمک و همراهی آمریکایی ها گره بزنند. از طرفی دیگر نتیجه انتخابات آمریکا اگرچه مورد رضایت اروپایی ها بود اما در یک نگاه دقیق تر به نگرانی های اروپایی ها افزود. اگرچه دونالد ترامپ رقابت را به بایدن واگذار کرد اما رای بالا و بی سابقه بیش از 75 میلیون آمریکایی به وی، زنگ خطری برای اروپایی هاست. این اقبال بالا نشان داد که بعید نیست ترامپ یا فردی مشابه او که نگاهی خصمانه به اروپا داشته باشد، چهار یا هشت سال دیگر مجددا به کاخ سفید باز گردد. به نظر می رسد با توجه به شواهدی که وجود دارد، روابط دو طرف دیگر به حالت سابق باز نمی گردد، اما آیا این بدان معنا است که لزوما روند واگرایانه و مخاصمه آلود فعلی که در دوره ترامپ شاهد بودیم ادامه خواهد یافت؟ به نظر می رسد هم اروپایی ها و هم آمریکایی‌ها به خوبی می دانند که روند واگرایانه فعلی به نفع هیچ کدامشان نیست و جدایی این دو متحد استراتژیک می تواند موازنه قدرت را به نفع روسیه و چین تغییر دهد. ترامپ متوجه نبود که همکاری و همگرایی با شرکای اروپایی، قدرت آمریکا و تاثیرگذاری این کشور در جهان را نه تضعیف، بلکه تقویت می کند. همکاری اقتصادی اروپا و آمریکا می تواند مانعی محکم بر سیطره چین بر اقتصاد جهان باشد. همچنین همگرایی سیاسی امنیتی آنها می تواند بازدارندگی نسبتا مناسبی را در برابر سیاست های توسعه طلبانه روسیه در اروپای شرقی و خاورمیانه به وجود آورد. لذا بازتعریف روابط دو طرف در دوره بایدن به صورتیکه هم نگرانی ها و انتظارات طرفین از یکدیگر را پوشش دهد و هم مسیر روابط را به سمت همگرایی برگرداند محتمل تر از ادامه روند واگرایانه فعلی است.