1

یتیم های ترامپ

علی روغنگران

بدون شک شکست دونالد ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده آمریکا اکنون برخی از متحدان منطقه ای او را نگران کرده است. در این میان شاید بیش از همه برخی کشورهای عربی که در طول 4 سال گذشته به پشت گرمی ترامپ دست به سیاست های ماجراجویانه و تنش آفرین در منطقه زدند امروز نگران عواقب همراهی بیش از اندازه خود با این رئیس جمهور جنجالی آمریکا باشند. بی دلیل نبود که پس از اعلام پیشتازی بایدن در انتخابات آمریکا همزمان با سایر کشورهای جهان عرب، هشتگ “یتیم های ترامپ” (#ایتام_ترامب) در صدر شبکه های اجتماعی عراق قرار گرفت و کاربران به تمسخر آن دسته از حکام منطقه پرداختند که دل به آمدن ترامپ بسته بودند. اگر بگوییم بین روسای جمهور آمریکا تاکنون دونالد ترامپ بیشترین حمایت سیاسی و حقوقی را از رژیم صهیونسیتی به عمل آورده، مبالغه نکرده‌ایم. طرح معامله قرن، الحاق جولان، قدس، انتقال سفارت و در آخر امضای توافقات صلح با کشورهای امارات، بحرین و سودان، گام‌هایی ا‌ست که ترامپ فقط در یک دوره ریاست‌ جمهوری برای پیشبرد اهداف اسرائیل و حمایت از آن برداشت. می‌توان گفت برنده اصلی جریان عادی‌سازی، رژیم صهیونسیتی و شخص نتانیاهو بود؛ اعراب برای کمک به ابقای ترامپ در قدرت معامله کردند و به همراه ترامپ باختند. با این تفاوت که ترامپ یک دوره ریاست‌جمهوری چهارساله را از دست داد ولی کشورهای عربی سرزمین‌ها و حقوقی را واگذار کردند که صهیونیست‌ها در شرایط دشوار، و حتی با چهار سال جنگ هم نمی‌توانستند به دست آورند. حالا که حتی سرزمین‌های الحاق‌شده به رژیم صهیونسیتی هم نتوانست برای ترامپ رای بخرد، این کشورهای عربی هستند که مجبورند با نتایج معامله بدشان در زمان حساس، روبه‌رو شوند. توافقات صلح اخیر تکرار پیمان‌های اسلو هستند، در ابعاد گسترده‌تر و بار حقوقی مهم‌تر. سال‌های 1993 و 1995 یاسر عرفات هم با میانجیگری رئیس‌جمهور وقت آمریکا، بیل کلینتون با اسرائیلی‌ها مذاکره و سازش کرد. نتیجه آن بود که اشغالگری صهیونیست‌ها تا 80 درصد کرانه باختری ادامه پیدا کرد و طی 7سال بعد جمعیت شهرک نشینان در کرانه از 80 هزار نفر به 150هزار نفر رسید. اکنون وضعیت مخوف‌تر است؛ کشورهای عربی با به رسمیت شناختن رژیم صهیونسیتی، تبدیل به میزبان آن در کشورهای عربی شده‌ و با آن‌ها وارد ائتلاف نظامی شده‌اند. کم کم مجبور می‌شوند نسبت به بسیاری از سرزمین‌های عربی هم‌مرز با این رژیم، از حریم هوایی خود و حتی پایگاه‌هایشان در خلیج‌فارس چشم پوشی کنند.

 

اعراب برای کمک به ابقای ترامپ در قدرت معامله کردند و به همراه ترامپ باختند. با این تفاوت که ترامپ یک دوره ریاست‌جمهوری چهارساله را از دست داد ولی کشورهای عربی سرزمین‌ها و حقوقی را واگذار کردند که صهیونیست‌ها در شرایط دشوار، و حتی با چهار سال جنگ هم نمی‌توانستند به دست آورند

 

گرچه در امارات متحده عربی و بحرین پیش‌ زمینه‌هایی برای عادی‌سازی و یا به طور واقع‌بینانه‌تر آشکارسازی روابط با رژیم صهیونسیتی وجود داشت، ولی شگفتی را کشور عربی آفریقایی رقم زد. کشوری که تمام مردم و نخبگان سیاسی و علمای دینی اش در مقابل این خیانت بزرگ ایستاده بودند‌؛ ولی متاسفانه دولت نظامی سودان قدرت این را داشت که به تنهایی و فقط با تصمیم عبدالله حمدوک، عبدالفتاح البرهان و حمیدتی به صف سازش‌کاران عربی پیوسته و آغازگر این روند در قاره آفریقا باشد. مشکل دولت سودان و دولت‌های مشابه‌اش این است که نخبگان سیاسی و اکثرا نظامی آن تمایل دارند، روند مدیریت و رشد کشورهایشان را به حمایت قدرت‌های بزرگتر گره بزنند؛ آن هم به هر قیمتی! سازش برای حمدوک، نخست وزیر سودان حتی یک عکس یادگاری با رئیس‌جمهور آمریکا هم دربر نداشت؛ هیاتی اسرائیلی با همراهی ماموران موساد در خارطوم فرود آمدند و هر چه قرارداد بود بستند. دقیقا با همان شکل از بی‌اطلاعی و تشویشی که در طول برگزاری مراسم رسمی امضای توافقنامه‌های صلح توسط امارات و بحرین در کاخ سفید، در چهره عبدالله بن زاید نمایان بود. البته سودانی‌ها قبل از سازشِ مثلث نظامی حمدوک-البرهان-حمیدتی یک تجربه مهم از توافق با آمریکایی‌ها دارند. البشیر هم سال 2011 به آمریکایی‌ها اعتماد و با آن‌ها توافق کرد؛ قرار شد که در ازای جدایی سودان جنوبی، راه پیشرفت به روی سودانی‌ها باز شود. نتیجه چه شد؟ اراضی جنوبی سودان با دارابودن 68 درصد ذخایر نفتی این کشور و منابع آبی و جنگلی فراوان از دست رفت و هیچ حاصلی برایشان نداشت! حالا هم باید در بدهای تاریخ، دنبال نام عمر البشیر گشت. عربستان سعودی هم که خود همانند یک کاتالیزور سیاسی روند عادی سازی همسایگانش را سرعت بخشید، اکنون منتظر عواقب تصمیمات گذشته و احتمالا به دنبال راهی برای راضی کردن دولت دموکرات بایدن است. بین نگاه ترامپ و بایدن نسبت به ظرفیت‌ها و منافع حمایت از عربستان سعودی تفاوت وجود دارد. در دولت ترامپ، به عربستان همانند شیخ‌نشینی ثروتمند نگاه می‌شد که باید به آن سلاح فروخت و میلیاردها دلار درآمد کسب کرد؛ حالا اگر گاهی لازم باشد نسبت به جرائم حقوق‌بشری آن چشم پوشی شود، مهم نیست. اما برای بایدن جرائم و تندروی‌های ولیعهد سعودی چنان مهم بود که سال گذشته نماینده دموکرات ترجیح داد در اولین مناظره انتخاباتی به طور صریح نظرش را درمورد وضعیت عربستان اعلام کند. رئیس‌جمهور آینده آمریکا قتل جمال خاشقجی را بنابر دستور محمدبن‌سلمان می‌داند و به دنبال بازخواست اوست. بایدن گفته بود ما آن‌ها را منزوی خواهیم کرد، همانطور که هستند؛ با این حساب ثروت سعودی، ضعف سیاسی این کشور را جبران نخواهد کرد و می‌توان منتظر بازنگری در روابط واشنگتن- ریاض شد. نکته جالب توجه اینکه گویا در هیات حاکمه سعودی، شخص ولیعهد و حتی رسانه‌های مطرح عربستان، آمادگی‌های لازم جهت پذیرش این نتیجه انتخاباتی وجود نداشت. باید به اسرائیلی‌ها نگاه کرد که با تبریک هر نتیجه‌ای راه را برای توافق و همکاری با هر دولت آمریکا باز می‌گذارند و آماده معامله‌اند. اما اعراب و خصوصا بن‌سلمان و نزدیکانش از این استعداد سیاسی هم بی‌بهره‌اند و همین مسئله اوضاع را سخت‌تر خواهد کرد. دیدن تصویر بایدن در العربیه- رسانه سعودی با این تیتر که «سگ‌ها به کاخ سفید برمی‌گردند!» بسیار جای تامل دارد. چنانچه محمد بن سلمان، نخواهد و یا نتواند رفتارها و تصمیماتش را با دولت دموکرات هماهنگ کند و یا همچنان نسبت به خطاهای گذشته خود غیرمسئولانه برخورد کند، ناچار خواهد بود عواقبش را هم بپذیرد. اگر دولت بایدن همچنان عربستان سعودی را متحدی غیرقابل اعتماد بداند و حمایت از آن را به دلیل مواضع و رفتار بن‌سلمان متوقف کند، سناریوهای متفاوتی را می‌توان متصور شد. متوقف شدن پشتیبانی‌های سیاسی، مالی و تسلیحاتی دموکرات‌ها از جنگ عربستان علیه یمن می‌تواند موجب بسیاری از تحولات شود‌. در بُعد داخلی مخالفان بن سلمان فرصت خواهند یافت تا صلاحیت ولیعهد را زیر سوال برده و با کودتایی یکی از رقبای او مانند شاهزاده محمدبن‌نایف را به قدرت برسانند. درواقع تلاش بن سلمان برای برتخت نشستن، آن هم قبل از انتخابات آمریکا را باید ناشی از ترس وقوع چنین پیشامدهایی دانست. در بعد خارجی ممکن است محمدبن‌سلمان تحت فشار دولت دموکرات و توقف فروش سلاح مجبور شود عملیات نظامی در یمن را متوقف کند. هر چند نمی‌توان چنین تغییر موضعی را به سرعت و سادگی پذیرفت؛ صحبت درخصوص پایان محاصره یمن می‌تواند یک تاکتیک موقتی برای به سلامت خارج شدن بن‌سلمان از فشارها باشد. با تمام این‌ها ترس ولیعهد سعودی و تلاشش برای حفظ جایگاه، می‌تواند او را مجبورکند تصمیمات حساس و دور از انتظاری بگیرد. موضع بایدن نسبت به جنگ یمن گرچه فعلا در قالب اظهارات کلامی موضعی بشردوستانه است، ولی معلوم نیست منافع آمریکا در آینده چطور اقتضاء کند. برای آنکه بایدن واقعا فروش سلاح به عربستان سعودی را متوقف کند، نیاز به موافقت حداکثری در مجلس نمایندگان و شرکت‌های بزرگ و حتی رسانه‌ها و افکار عمومی دارد. در نظر داشته باشیم تصمیم نهایی در این زمینه، فقط به بایدن برنمی‌گردد؛ بلکه لازم است منافع شرکت‌های تولیدکننده و صادرکننده تسلیحات که در این خصوص ذی‌نفع هستند لحاظ شود. اضافه بر این نقش لابی‌های فعال صهیونسیتی و عربی، نقشی در خور توجه است. باوجود این‌ها یک دلیل برای اهمیت دادن به مسائل حقوق بشری در دولت دموکرات بایدن وجود دارد؛ و آن هم اینست که تیم بایدن بخوبی می‌داند افکار عمومی آمریکا و نگاه تمام دنیا به تصمیمات این دولت معطوف شده است. اگر در نظر دنیا، دولت ترامپ به وجهه فرهنگی و سیاسی ایالات متحده آسیب رسانده، پس دولت دموکرات باید در عمل تفاوت‌های محسوسی با آن داشته باشد. با وجود آنکه بایدن در اظهارات خود به قتل کودکان و بی‌گناهان در یمن اشاره کرده ولی شاید دلیل اصلی توقف فروش تسلیحات به کشورهای عربی مخاطراتی‌ باشد که در آینده، احتمال وقوعشان وجود دارد. تحولات اخیر درون عربی حاکی این نکته مهم است که ظاهرا کشورها تسلیحات را برای طرح‌ها و برنامه‌های تهاجمی خریداری می‌کنند تا تقویت مواضع دفاعی. اکنون که حمایت‌های عربی رسمی از فلسطین متوقف شده و کشورهای عربی خود یکی پس از دیگری با اسرائیل روابطی در سطوح عالی برقرار می‌کنند این نظریه قوت گرفته است که احتمالا در آینده علیه هم وارد جنگ شوند. زیرا اکنون که نه انگیزه و شجاعتی برای مبارزه با اسرائیل وجود دارد و نه جرأتی برای حمله به ایران، دعوا سر خرید جنگنده‌های پیشرفته آمریکایی برای چیست؟! گویا در بلوک‌بندی‌های عربی اقویا علیه ضعفاء تجهیز می‌شوند؛ گرچه از بیرون همه در ضعفند. چه بسا شیوخ عرب این باور و سنت کهن را بازیابند که قوی‌بودن در جنگاوری‌ست؛ آن هم در عصری که قدرتمند بودن، مترادف امن بودن است. اثرات سلبی حرکت این کشورها به سمت ناامن شدن و درگیری، فقط به غرب آسیا محدود نخواهد شد؛ بنابراین هر قدرتی -هر چند دور از ما- باید توانمندی‌های نظامی و تسلیحاتی این کشورها را کنترل کند و در حالت تعادل نگه دارد. جنگ بر سر رهبری جهان عرب، مسئله‌ای نیست که چند دیکتاتور تصمیم به آغازش بگیرند و تمام دنیا هم نظاره‌گر باشد؛ جنگ یمن آخرین اشتباه براساس چنین محاسبات غلطی بود که برای امنیت جامعه عربی و اسلامی، همانندش نباید تکرار شود.