1

ایده پروژه نمادین اصلاحات

علی روغنگران

هرچه به انتخابات ریاست جمهوری 1400 نزدیکتر می شویم بیشتر شاهد ظهور چهره های اصولگرا و صف بندی گزینه های پرتعداد و البته مشتاق برای رسیدن به پاستور هستیم. از چهره های نظامی گرفته تا کارشناس پلنگ مجازی، عزت الله ضرغامی، همگی خود را در قامت یک رئیس جمهور کاربلد و انقلابی می بینند و مترصد دریافت چراغ سبز و حمایت بزرگان این جریان سیاسی برای ورود به عرصه انتخابات هستند. در آن سوی میدان اما اصلاح طلبان هنوز حتی تصمیم مشخصی برای چگونگی حضور در انتخابات انتخاب نگرفته‌اند. البته می‌توان گرایش‌های موجود در جریان اصلاح طلب را به سه دسته تقسیم کرد؛ طیف اول یا جبهه راست اصلاح‌طلبان، کارگزاران سازندگی هستند که تلویحا اعلام کرده‌اند که دو نامزد بالقوه یعنی اسحاق جهانگیری و محسن هاشمی رفسنجانی دارند و چند گزینه فرعی نیز مد نظر آنهاست که ممکن است در ائتلاف با سایر احزاب روی آن‌ها به اجماع برسند. طیف دیگر اصلاح طلبان، افراد و احزابی هستند که نه به جریان کارگزاران یا مدیران عملگرای دولت هاشمی تعلق خاطر دارند و نه به مدرن و دموکراسی‌خواه جریان اصلاح طلب نگاه می‌کنند آن‌ها نیز، گزینه‌های متنوعی پیش روی خود می‌بینند و هر روز با افرادی جلسه می‌گذارند و سعی دارند در رسانه‌های خود چهره‌های متعددی را به عنوان نامزد ریاست جمهوری معرفی کنند. از محمدرضا عارف تا محمدجواد آذری جهرمی و سردار دهقان تا مهندس اردکانیان و دکتر قاضی زاده هاشمی!

 

گروهی از اصلاح طلبان فرآیندی را در پیش گرفته‌اند که یک گزینه معرفی کنند، ولو اینکه شورای نگهبان آن گزینه را رد کند، اما همینکه این گزینه بتواند سقف مطالبات اصلاح طلبان را بیان کند، برای آن‌ها کافی است. آن‌ها می‌خواهند با این ایده، پروژه نمادین اصلاحات را پیش ببرند و در حقیقت این پیام را به جامعه منتقل کنند که اصلاح طلبان به دنبال چنین اصلاحاتی هستند

 

در بخش دیگر اصلاح‌طلبان، نیرو‌های مدرن‌تری قرار گرفته‌اند که بخشی از اتحاد ملت تا جنبش دانشجویی در این طیف قرار می‌گیرند. آن‌ها هنوز تصمیمی برای حضور در انتخابات نگرفتند و چه بسا در انتخابات شرکت نکنند؛ چنانچه در انتخابات مجلس نیز شرکت نکردند. با این حال صدا‌های ضعیفی از دل این جریان شنیده می‌شود. صدا‌هایی که حاکی از حمایت از یک چهره، و بیان مطالبات از زبان این چهره است. یعنی آنها فرآیندی را در پیش گرفته‌اند که یک گزینه معرفی کنند، ولو اینکه شورای نگهبان آن گزینه را رد کند، اما همینکه این گزینه بتواند سقف مطالبات اصلاح طلبان را بیان کند، برای آنها کافی است. آنها می‌خواهند با این ایده، پروژه نمادین اصلاحات را پیش ببرند و در حقیقت این پیام را به جامعه منتقل کنند که اصلاح طلبان به دنبال چنین اصلاحاتی هستند، اما نهادهای بالادستی اجازه نمی‌دهند. گزینه‌هایی نیز برای این کار معرفی شده‌اند که محتمل ترین آن ها مصطفی معین است. حضور مصطفی معین در انتخابات، یادآور انتخابات 1384 است. آن دوره هم اصلاح‌طلبان سه پاره شده بودند. نیرو‌های کارگزاران و احزاب اقماری آن (از خانه کارگر تا سایر احزاب میانه‌رو) از مرحوم هاشمی رفسنجانی حمایت می‌کردند و نیرو‌های سنتی گرد مهدی کروبی جمع شده بودند و مصطفی معین نامزد گروهی بود که خود را اصلاح طلبان پیشرو می‌نامیدند. جبهه مشارکت، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، انجمن اسلامی مدرسین دانشگاه و احزابی مانند نهضت آزادی از نامزدی مصطفی معین حمایت کرده بودند. مصطفی معین، اما فراتر از یک نامزد انتخاباتی در خاطره سیاسی اصلاح طلبان پیشرو بوده است. در واقع اختلافات از انتخابات مجلس هفتم شروع شده بود. زمانی که تعداد قابل توجهی از نمایندگان مجلس ششم رد صلاحیت شده بودند و در اعتراض به این رویه در مجلس تحصن کرده بودند. با این حال مهدی کروبی تصمیم گرفت که در انتخابات شرکت کند. لیست مهدی کروبی شکست بدی در انتخابات خورد. البته سنگینی این شکست به اندازه سنگینی شکست لیست مجلس یازدهم مجید انصاری و حزب کارگزاران در انتخابات اخیر نبود. تعداد قابل توجهی نماینده اصلاح طلب وارد مجلس هفتم شدند. تحلیل یاران کروبی این بود که اگر جبهه مشارکت انتخابات را تحریم نمی‌کرد، شانس پیروزی در انتخابات وجود داشت و در مقابل اعضای جبهه مشارکت اعتقاد داشتند نباید با نیرو‌های درجه دو لیست را پر کرد. در انتخابات ریاست جمهوری، جریان اصلاح‌طلب پیشرو تصمیم گرفت تکلیف خود را با جریان سنتی یکسره کند و به همین منظور به سراغ مصطفی معین رفت. آن‌ها گمان می‌کردند شعار حقوق بشر و دموکراسی، آنقدر برای مردم جذاب هست که صندوق‌های رای را پر از نام معین کرده و جنبش دانشجویی را تبدیل به موتور محرک ستاد‌های انتخاباتی کند. معین بعد از حوادث کوی دانشگاه استعفا کرده بود و محبوبیتی نسبی بین جامعه دانشگاهی داشت. در دوران او، دانشگاه‌ها فضای بسیار آزادی را تجربه کردند که در سال‌های بعد اصلا تکرار نشد. با این حال پیش بینی‌های آن‌ها غلط از آب درآمد. هرچند اختلاف با جریان سنتی (که مهدی کروبی را معرفی کرده بود) و حزب کارگزاران (که از هاشمی رفسنجانی حمایت می‌کرد) به درستی تبیین شد، اما حامیان مصطفی معین نتوانستند با بدنه اجتماعی خود پیوند مناسبی برقرار کنند. دانشگاه‌ها اصرار به تحریم انتخابات داشتند و از بهار مطبوعات، روزنامه‌ای باقی نمانده بود که در جامعه موج‌آفرینی کند. حمایت نهضت آزادی و گروه‌های ملی مذهبی هم نتوانست گره‌ای از انتخابات باز کند و در یک رقابت فشرده که چند صد هزار رای تعیین کننده بود، مصطفی معین پنجم شد! اصلاح طلبان از تجربه انتخابات 84 درس‌ها آموختند. چهار سال بعد، مشارکت و کارگزاران، روی میرحسین موسوی ائتلاف کردند و بسیاری از اصلاح‌طلبان میانه‌رو هم به این ائتلاف پیوستند. از طرفی جریان تحکیم وحدت هم تحریم را کنار گذاشت و در کنار قسمتی از جریان اصلاح‌طلبان سنتی، از مهدی کروبی حمایت کرد؛ حمایتی که البته پر هزینه بود. تجربه انتخابات 84 برای بسیاری از فعالان سیاسی آن زمان شیرین بود. آن‌ها استدلال می‌کردند که شکست خوردن در کنار نیرو‌های آرمانخواه و طرح بدون رودربایستی شعار‌های دموکراسی‌خواهانه، از ائتلاف با جریان راست و پیروزی ائتلافی، شیرین‌تر است؛ به خصوص اینکه حالا تجربه انتخابات با نامزد‌های اجاره‌ای پیش روی آنهاست. حسن روحانی در دولت و محمدرضا عارف در مجلس، هر کدام قسمتی از سرمایه اجتماعی اصلاح‌طلبان را حراج کردند. در این شرایط بخشی از اصلاح طلبان معتقدند گزینه حداکثری آن ها مصطفی معین است و شکست در این انتخابات با حضور چنین چهره‌ای بسیار بهتر از پیروزی با علی لاریجانی یا حتی محمدرضا عارف است. بعید است چنین ایده‌ای مورد توافق همه اصلاح طلبان باشد؛ چه آنکه بخشی از این جریان تقریبا در مناسبات قدرت حل و حتی هضم شده‌اند و بسیار دور از نظر است که بخشی از جریان اصلاح طلب که به دنبال علی لاریجانی و سردار دهقان و چهره‌هایی از این دست است، بخواهد مصطفی معین را بپذیرد. با این حال بخش دیگری از اصلاح طلبان تلاش بسیاری می‌کنند تا این اتفاق بیفتد.