نه روشنفکری و نه ضد روشنفکری
نقدی بر فیلم “لتیان” به کارگردانی علی تیموری
سمیه هاشمیان
شاید عمدهترین مشکل “لتیان” را بتوان در فیلمنامه و هدایت بازیگران جستجو کرد و شاید قاببندیهای آن یک امتیاز باشد.”لتیان” ضمن آنکه میخواهد فیلمی روشنفکری و تا حدی نیز هنری باشد، از گیشه و نگاه تجاری نیز غافل نیست. اما درواقع در هر دو مورد تا حد زیادی کم میآورد و نمیتواند نه از نگاه مخاطب خاص زیبا، جالب و بهیادماندنی باشد و نه شانس میآورد که در شرایط مطلوب و در سینماهای کشور اکران شود که دستکم از منظر تجاری بتواند ادعای خود را اثبات کند.
“لتیان” فیلمی است که در آن روابط زناشویی را در میان دو نگاه سنتی و مدرن در ایران دارد به چالش میکشد؛ یعنی تمام هم و غم نویسندگان (اکتای براهنی و آناهیتا تیموریان) رسیدن به الگویی مانند” دربارۀ الی “نوشته و ساختۀ اصغر فرهادی است که البته یک مدل فیلمسازی در سالهای اخیر شده و متأسفانه کمتر در این زمینه نمونههای درخشانی همانند همان فیلم آغازین تولید شده است، البته ناگفته نماند که در تئاتر این قضیه با نمونههای مطُلوبی مواجه شده و میتوان از نمایشهای” مافیا” نوشته و کار افروز فروزند و” پروانههای الجزایری “نوشته پیام لاریان که به دست کارگردانهای متفاوتی اجرا شده است.
شاید عمدهترین مشکل “لتیان” را بتوان در فیلمنامه و هدایت بازیگران جستجو کرد و شاید قاببندیهای آن یک امتیاز باشد برای آنکه بتواند در چشمنوازیها و چشماندازیهای بسیار زیبا، تماشاگر را پای کار نگه دارد و میدانیم که میخکوب کردن تماشاگران همانا با یک قصه سرراست و داشتن لحظات ناب و از آن با اهمیتتر حضور بازیگران بهدرستی نمایان خواهد شد، اما شوربختانه قلم نویسندگان در ابراز -نه یک فیلم متفاوت و هنری میسر است و نه هوشمندی و قاعدهمندی یک فیلمنامهنویس با دقت را دارد که بتوانند از آن لحظات ممکن برای نشستن پای فیلم و بهره و لذت بردن از آن، تماشاگر را به باوری درست و راستین از درک آدمها و موقعیتها برسانند. حالا سواد سینمایی و بستن قابهای زیبای “لتیان”، بدون داشتن میزانسن درخور تأمل امری غیر جذاب و توخالی به نظر میرسد چون همه سینما داشتن این قابهای شکیل و کارتپستالی نیست و البته در زمانهایی بنا بر پیرنگ و ژانر مورد نظر استفاده از آن میتواند یک امتیاز بدون چون و چرا به شمار آید.
یعنی به عبارت سادهتر سنگ بنای “لتیان” از همان فیلمنامه کژ نهاده شده است و در آن مشکلات اساسی وجود دارد که مانع از جذب نگاه ما به آن میشود. روال قصه با گرهافکنیهایی دقیق همراه نمیشود که بتواند نقاط عطف را برای کشاکش آدمهای قصه فراهم کند. دقیقاً معلوم نیست چرا نباید سلما (پریناز ایزدیار) نباید ازدواج و روابط پیش از این خود را به اطلاع طاها (امیر جدیدی) برساند؟ اگر طاها آقازاده و از خانوادۀ سنتی میآید بنابراین روابط زنی که قرار است نقش همسرش را داشته باشد، خواهناخواه بسیار مهم است… اینها از آن مواردی است که نمیتواند در این پیرنگ نقش مؤثری داشته باشد. چرا اینها بدون شناخت قبلی وارد این داستان شده باشند که از پایه و اساس منطق این آدمها با هم همخوانی ندارد و بههیچوجه نمیشود سر سازگاری با آن را تصور کرد مگر این که شرایط اولیهای برای آن تعریف شده باشد. همینطور که پیش میرویم بیشتر با یک داستان کوتاه مواجهیم که بهزور دارد در یک درام بلند، کش میاید بیآنکه اسباب و زمینههای این موضوع برای چنین منظوری در نظر گرفته شده باشد.
همینطور علاوه بر آن دقیق نبودن در زمینه ایجاد نقاط حساس برای ایجاد لحظات نمایشی و باورمندیهای لازم با مشکل اساسیتری نیز در روانشناسی و جامعهشناسی این آدمها مواجه شده است که نمیتواند بیانگر یک رویارویی با دلیل باشد که پیامدش نیز یک درام تأثیرگذار است. در سطح ماندن شخصیتهای فیلم ما را با تمرکز اولیه برای ورود به دنیای آنها همراه نمیکند که برای درک و عمیق شدن نسبت به آنها بتوانیم گامهای بعدی را برداریم و… سرآخر با ملغمهای از همه چیز با نسبتهای اشتباه همراه میشویم که ما را به درک اولیه از این آدمها و درامی که در آن بازی میکنند نمیرساند. سلما و مانی پیش از این با هم بودهاند؛ مگر میشود این قضیه بسیار مهم را از ازدواج سلما و طاها پوشیده نگه داشت. حال چه فرقی میکند که طاها سنتی یا مدرن یا پستمدرن باشد… بههرتقدیر ازدواجی در میان است و ندانستن چنین موضوعی از پایه میتواند غلط باشد. در ضمن دعوتمانی به این بازی آن هم در لحظات سر گرفتن یک ازدواج مجدد برای سلما نمیتواند منطقی جلوه کند. یعنی کافی است سلما در چند جمله طاها را مطلع کند که داستان از چه قرار هست و از همان ابتدا سفر و گردش و خوشگذرانی به هر بهانهای از بین برود و ما دیگر شاهد چنین جدال بیمنطقی نباشیم که برای آن اصطلاحاً فسفری سوزانده نشده است.
از سوی دیگر؛ علی تیموری، کارگردان فیلم “لتیان”، علاوه بر عدم شناخت از یک فیلمنامه درخور تحلیل و آنالیز درکی هم از بازیگری و هدایت راستین بازیگران نداشته است. اگر همین بازیگران به دور از انتظارات کارگردان مقابل دوربین با درک و دریافت خودشان حضور مییافتند؛ نتیجه بازیها بسیار قابل قبولتر از این میشد که تقریباً همه دارند بد بازی میکنند. امیر جدیدی با تصنع بیش از حد و قلابی شدن میمیکها و حسها یک لحظه هم درکی از یک آقازاده را برایمان نمایان نمیسازد. او با صدای ساختگی و شمایلی خشک به دنبال آقازاده بودن است، اما واقعاً این نحوۀ بازی کاملاً غلط است چون آقازاده هم چیزی بیرون از باورمندیهای رایج نیست. یک آدم هست که به هر دلیلی در شرایط مطلوب اقتصادی و اجتماعی قرار گرفته است و حال بنا بر باورهایش نسبت به مسائل و رویدادها کنشمند است.
محمدحسن معجونی که در نقش رضا و شوهر یاسی، پیوسته در حال تمسخر و طنازیهای بیدلیل است بیآنکه درکی از لحظات و رویدادها داشته باشد؛ آخر طنز و خنده هم باید سر جایش باشد و سر ضربهای خود را برای جلب توجه میخواهد.. از معجونی بعید است که چنین بد باشد چون بههرتقدیر بازیگر هوشیار و دقیقی است. نفر قابل طاها؛ علیرضا ثانی فر، بازیگری که نقشمانی را بازی میکند بالاخره باید نمایانگر آدمی باشد که تمام زنهای فیلم جذب روح و روانش شدهاند. باید این داشتهها عیان باشد وگرنه ایتالیا رفتن که نه هنر است و نه امتیاز… یعنی یا باید ظاهر بسیار جذاب داشته باشد و یا باطنی بسیار گیرا و افسونگر که نقشمانی را برخوردار از چنین حال و هوایی کند وگرنه چرا باید یاسی، سلما و مریم رفیقهای قدیمی عاشق و کشتهمردۀ مانی باشند؟! و برای او با هم دعوا بکنند و زیر سالها رفاقتشان بزنند؟!
حتی برخی از نقشها مثل امید کاملاً زیادی و بیدلیل هست و هیچ کارکردی در این درام ندارد و اگر هم قرار بود نقش مؤثری داشته باشد در روال حضور مقابل دوربین و ارائه بازی، از پس آن، کارگردان برنیامده است. سارا بهرامی و پریناز ایزدیار هم بنا بر آن پیشینه درست و گاهی پرهیاهو در این نقشآفرینیها نهتنها گامی به جلو برنمیدارند که حتی در جا نیز نمیزنند چون حد انتظارات و روال عادی نقشآفرینی مشخص نیست و همه اینها دست در دست هم میدهد که اگر اتکای کارگردان برای فروش به بازی امیر جدیدی، پریناز ایزدیار و سارا بهرامی بوده است چنین چیزی ناممکن میشود. چون بازیگران نمیتوانند جلوۀ درست بازی را برایمان آشکار کنند. یعنی فرصتی برای آن نیفتادهاند وگرنه اینها که بازیگران توانایی هستند.
در پایان، میتوان بهصراحت گفت: این آدمهای به نسبت بیهویت نمیتوانند حضور پررنگ و تأثیرگذاری داشته باشند که بر روال زندگی هم مؤثر باشند و در آن دستکم شاهد تغییر و دگرگونی یکی از آنان باشیم که درنهایت موضع فیلم نیز مشخص باشد که میخواهد روشنفکری باشد یا ضد آن…