1

مناسبات چین و آمریکا و موقعیت ایران

علی روغنگران

“ما در کوهپایه های جنگ سرد قرار داریم”؛ این سخنان هنری کیسینجر وزیر امور خارجه اسبق ایالات متحده هنگام مصاحبه با او در مجمع جدید اقتصادی بلومبرگ در نوامبر سال گذشته در پکن بود. وی ادامه‌دار شدن تنش‌های تجاری بین چین و آمریکا را موجب افزایش زمینه‌های وقوع جنگ نظامی بین دو کشور دانسته و عنوان داشته است که روابط بین این دو کشور به دلیل جدی بودن مشکلات بسیار تیره و تار خواهد شد، به گونه‌ای که به محض اینکه مذاکرات تجاری به بن‌بست واقعی برسد، درگیری نظامی دور از ذهن نخواهد بود. حالا روابط میان دو کشور آمریکا و چین که پیش از این حول مسائلی، چون تایوان، دریای جنوبی، هنگ‌کنگ، تبت، سین‌کیانگ، جنگ تجاری و کرونا تیره و تار شده بود بر سر تخلیه کنسولگری‌ها بار دیگر به تیرگی گراییده است، روابط دو کشور به گونه‌ای شده که برخی آن را به جنگ سرد تعبیر می‌کنند. تعبیری که به روابط آمریکا و شوروی پس از جنگ جهانی دوم طعنه می‌زند. حتی نزاع دیپلماتیک بین دو کشور، ترامپ را به جایی رسانده که در شرایطی که توافقنامه ایران و چین در حال نهایی شدن است بگوید «توافق تجاری (با چین) اکنون اهمیتش برای من کمتر از زمانی است که آن را رقم زدم.»

این شواهد پرسش‌هایی را ایجاد می‌کند مبنی بر اینکه آیا میان جنگ سرد این دو کشور و سیاست به سوی شرق ایران رابطه‌ای وجود دارد؟ آیا می‌توان از توافقنامه ایران و چین به سیاست به سوی شرق یاد کرد؟ آیا روابط دو کشور آمریکا و چین بر روابط ایران و چین و توافقنامه فی مابین آن‌ها تاثیرگذار بوده است؟

این امکان وجود دارد که آمریکایی‌ها یا بخشی از جامعه آمریکا ترغیب شوند که قرارداد 25 ساله ایران و چین را به منزله زنگ خطری در نظر بگیرند و اشتباهات خود را اصلاح کنند. این به آن‌ها بستگی دارد، اما تا جایی که به ایران مربوط است در کوتاه مدت و در شرایط فعلی، نه در ایران و نه در چین تصمیمی برای ایجاد یک بلوک قدرت علیه آمریکا وجود ندارد و این قرار داد صرفا بخشی طبیعی از پیشرفت همکاری ‌های ایران و چین برای طرفین است

 

بخشی از روابط چین و آمریکا جدید نیست و به مسئله‌ای مربوط می‌شود که تحت عنوان ظهور چین در رسانه‌ها یا محافل دانشگاهی از آن یاد می‌شود. به صورت طبیعی، قدرت در حال ظهور می تواند به عنوان یک قدرت چالش‌گر برای یک قدرت هژمون در نظر گرفته شود. البته این جدید نیست و از اوایل سال 2000 به بعد، این استنباط در آمریکا و سایر کشور‌های جهان ایجاد شده بود که چین به عنوان مهمترین رقیب استراتژیک آمریکا در جنبه‌های اقتصادی و نظامی مطرح است. اما آنچه در آمریکا دیده می‌شود؛ بخش عمده‌اش به دلیل بزرگ‌نمایی تهدیدی است که از سوی چین و عمدتا با هدف سیاست داخلی آمریکا صورت گرفته است. این انتخاب دونالد ترامپ بود که خطر چین را بسیار بیشتر از آنچه متوجه آمریکا باشد ارزیابی کند، افکار عمومی را متوجه چین کند و یک قربانی برای ناکارآمدی‌های داخلی خود در مقابله با دموکرات‌ها پیدا کند. همه عقلای آمریکا هم درک می‌کنند چین شایستگی این نحوه برخورد و این شکل از بزرگ نمایی را برای احیای جنگ سرد ندارد. چین به هیچ وجه مشابه اتحاد جماهیر شوروی در رقابت با آمریکا نیست. چین برخلاف شوروی اگر چه کشور کمونیستی است یک دستور کار و برنامه ایدئولوژیک را در مقابل لیبرال دموکراسی دنبال نمی‌کند. برخلاف شوروی که با اقتصاد جهانی رابطه نداشت کاملا درگیر با اقتصاد جهانی و اقتصاد آمریکا است که بر اساس اصول تجارت آزاد و سرمایه داری عمل می‌کند؛ بنابراین از سوی کسانی که بی‌طرفانه نگاه می‌کنند این قابل پذیرش نیست که چین یک تهدید فوری برای آمریکا یا تهدید ایدئولوژیک برای لیبرال دموکراسی تلقی شود؛ بنابراین تلاش‌های ترامپ در کشور خودش به نتیجه نمی‌رسد چه برسد به کشور‌های عضو اتحادیه اروپا. در خصوص تاثیر روابط دو کشور آمریکا و چین بر سیاستِ به قول عده ای؛ (به سوی شرق جمهوری اسلامی) برخی تصور می‌کنند، چون قراردادی با چین در حال نهایی شدن است ایران به سمت شرق چرخش کرده است اما این درست نیست. پایه‌های این سیاست در دوره‌های قبل شکل گرفته که صحبتی از فشار‌ها و رفتار‌های خصمانه آمریکا علیه ایران نبود. این را باید بخشی از پیشرفت طبیعی سیاست خارجی در همراهی و تعامل با همه کشور‌های دنیا در نظر گرفت. روحی که براین توافق حاکم است روحی است که بر تلاش ایران برای توافق با غرب در برجام دنبال شد. اما این طرفین غربی بودند که نتوانستند به توافق و تعهدات خود عمل کنند و نمی‌توانند ایران را به این متهم کنند که در حال چرخش به سمت شرق است یا این که روابط ویژه‌ای را با چین برقرار کرده است. قرارداد ایران با چین، تحقق شعار تعامل سازنده با جهان است و هیچ چیز از نظر ایران در قیاس با گذشته تغییر نکرده است. در نگاه آمریکایی‌ها که گرفتار رقابت بی معنا با چین شدند اینگونه به نظر می‌رسد که ایران و چین در حال تشکیل یک محور علیه آمریکا هستند. این تفسیری است که از این امر دارند. فارغ از این که آمریکا چگونه این روابط را تفسیر می‌کند، مواضع ایران به روشنی بیان شده است که این همکاری، بخشی طبیعی از همکاری‌های بین الملی ایران است و به معنای غلطیدن به سمت شرق نیست؛ به معنای دست رد زدن به همکاری‌ها با کشور‌های اروپایی هم نیست، اما آمریکایی‌ها در حال تلاش هستند تا در اوج بی عملی و بی نتیجگی، این را به عنوان بخشی از تلاش چین برای افزایش نفوذ و یا تشکیل محور ایرانی- چینی علیه آمریکا ترسیم کنند که طبیعتا درست نیست. اگر آمریکایی‌ها دقیق‌تر به موضوع نگاه کنند و اگر واقعا نگران افزایش نفوذ چین در جهان هستند باید متوجه شوند که ایران می‌تواند نقش کلیدی در توازن قدرت جهانی ایفا کند. هر چند ایران امروز در حال گسترش همکاری با شرق است ولی به دنبال روی گردانی از غرب هم نیست، این می‌تواند شامل این پیام تلویحی برای آمریکایی‌ها باشد که ادامه فشار بر ایران، چاره‌ای جز همکاری با سایر کشور‌های قدرتمند در جهان که بخش عمده آن‌ها در شرق مستقر هستند از جمله چین و روسیه نمی‌گذارد. به دلیل موقعیت جغرافیایی ایران یعنی مجاورت با منبع بزرگ انرژی خلیج فارس این نزدیکی می‌تواند بر توازن قدرت جهانی تاثیر بگذارد. اگر آمریکا از این جنبه به این موضوع نگاه کند قاعدتا با انصراف دادن از سیاست‌های غلطی که پس از خروج از برجام در پیش گرفت مسیر همکاری با ایران را باز می‌کند و مانع از نفوذ بیشتر چین در این منطقه از جهان می‌شود. به نظر می‌رسد امکان دارد آمریکایی‌ها یا بخشی از جامعه آمریکا ترغیب شوند که این قرارداد را به منزله زنگ خطر در نظر بگیرند و اشتباهات خود را اصلاح کنند. این به آن‌ها بستگی دارد، اما تا جایی که به ایران مربوط است در کوتاه مدت و در شرایط فعلی، نه در ایران و نه در چین تصمیمی برای ایجاد یک بلوک قدرت علیه آمریکا وجود ندارد و این بخش طبیعی از پیشرفت همکاری ‌های ایران و چین برای طرفین است.