عادی سازی غیر عادی
علی روغنگران
روز پنجشنبه رئیس جمهور آمریکا در حالی از صلح میان امارات عربی متحده و رژیم صهیونیستی خبرداد که اساسا اطلاق واژه “صلح” بر این توافق درست به نظر نمیرسد؛ از آن جهت که هیچ سابقه دشمنی و خصومت و یا تنشی بزرگ میان امارات و اسرائیل وجود ندارد تا پایان آن را با آشتی و صلح اعلام کرد. ترامپ از طریق توئیت، خبر را اعلام کرد. این توئیت آن هم در این موقعیت زمانی 3 چیز را ثابت کرد:
اول: عدم استقلال دولت امارات عربی متحده و اجبار این دولت به پذیرش تصمیم اتخاذ شده در واشنگتن علیرغم میل باطنی دولت ابوظبی.
دوم: شکست سیاستها و تلاشهای دولت ترامپ و متحدین آن در غرب آسیا در دو راهبرد اعمال فشار بر ایران و حل و فصل مسئله فلسطین در چارچوب معامله قرن. در نتیجه حالا دولت ابوظبی ناچار است به عنوان متحد ترامپ، تاوان شکست هر دو سیاست کاخ سفید در غرب آسیا را بپردازد.
سوم: استفاده مقطعی و کوتاه مدت ترامپ و نتانیاهو از دولت ابوظبی صرفا برای مقاصد انتخاباتی و زودگذر خود. این موضوع در کنار زمان نامناسب عادی سازی روابط با اسرائیل بخاطر تشدید فشارهای رژیم صهیونیستی بر فلسطینیان در کرانه باختری و قدس شریف، به معنای آن است که دولت ابوظبی خود را به ارزان ترین قیمت قابل تصور فروخت که طبیعتا اتخاذ چنین تصمیمی از طرف ابوظبی بیشتر حکایت از مجبور بودن حکومت امارات به تن دادن به چنین کاری دارد تا اتخاذ تصمیمی حساب شده و عقلانی از طرف حاکمان ابوظبی.
در حالیکه چند سالی است سفارت قطر در ابوظبی بخاطر قطع روابط دو کشور تعطیل شده است و امارات چند سالی است که حاضر به پذیرش سفیر ایران نشده و روابطش با کشور اسلامی ترکیه به شدت ملتهب می باشد، حالا چگونه می خواهد پذیرش سفیر رژیم اشغالگر قدس را توجیه نماید؟
جدای از تجارب موجود پیرامون عادی سازی روابط کشورهای عربی با اسرائیل طی 40 سال گذشته ولی طی دوره ریاست جمهوری ترامپ کاملا مشخص شده بود که بار طرحِ دار و دسته ترامپ برای مسئله فلسطین (موسوم به معامله قرن) بر دوش اعضای شورای همکاری خلیج فارس سنگینی می کند. در این رابطه می توان به تماسها و همکاریهای سیاسی و امنیتی آشکار و پنهان سعودی و امارات عربی متحده با اسرائیل، سفر نتانیاهو به سلطان نشین عمان و برگزاری نشست معامله قرن در منامه پایتخت بحرین در ژوئن 2019 با حضور جرارد کوشنر داماد ترامپ به عنوان یکی از طراحان این ایده اشاره کرد. واقعیت سیاسی – امنیتی امارات عربی متحده موید آن است که این کشور فاقد ظرفیت کافی برای ورود به ماجراجویی و بحرانهای منطقه ای است چنانکه ورود و دخالت امارات در هر بحران و پرونده امنیتی در منطقه تاکنون مانند سمی مهلک به ضرر امنیت، سیاست و اقتصاد این امیر نشین عمل کرده است. رمز اصلی موفقیتهای ظاهری دولت امارات در جذب سرمایه گذاریهای خارجی و تبدیل کردن امیر نشین دبی به مجموعه ای از ساختمانهای مجلل، همانا دور نگه داشتن این کشور از بحرانها و جنگهای منطقه ای بوده است چنانکه امارات تا قبل از دخالت در یمن و لیبی، موفق شده بود طی هشت سال جنگ ایران و عراق همچنین دیگر بحرانهای سخت منطقه خلیج فارس و غرب آسیا نظیر جنگهای آمریکا علیه عراق یا حتی منازعه عربی- اسرائیلی یا شورشهای موسوم به بهار عربی و جنگ داخلی در سوریه خود را از گزند بحرانها مصون نگه دارد. امارات طی این سالها در افکار عمومی مردم ایران و جهان عرب، تبدیل به الگویی از موفقیت بخاطر دوری گزیدن از بحرانهای منطقه ای و تمرکز بر جذب سرمایه خارجی و توسعه اقتصادی شده بود. در حالیکه از میان هفت امیر نشین امارات متحده عربی تنها دو امیر نشین دبی و ابوظبی از موقعیت ممتازی برخوردار شده اند و این امارات از تضاد شدید سطح توسعه در میان بخشهای مختلف کشور رنج می برند ولی شاخصهای اقتصادی چند سال اخیر به خوبی نشان می داد که حتی قبل از شیوع کرونا، دو امیر نشین دبی و ابوظبی نیز بر خلاف سالهای درخشان و پررونق گذشته از مدتها قبل در شرایط اقتصادی ناخوشایندی قرار گرفته اند چنانکه سه بخش اصلی و قدرتمند اقتصادی در دبی یعنی املاک و مستغلات، گردشگری و بازار سرمایه مدتهاست دچار بحران شده است و گسترش ویروس کرونا طبیعتا اوضاع اقتصادی امارات را بدتر کرده است. اخیرا در امارات عربی متحده برای تصمیم گیران و افکار عمومی کاملا روشن شده بود که دخالتهای این امیر نشین در بحرانها و ماجراجویی هایی مثل یمن و لیبی و قرار گرفتن در صف دشمنی با ایران، ترکیه و قطر نه تنها هیچ سودی برای این کشور نداشته است بلکه مضرات آن برای اقتصاد، سیاست و امنیت امارات بیشتر بوده است. چنانکه برخی صاحبنظران انعطافهای اخیر امارات در مقابل ایران و سوریه را نشانه آگاهی حاکمان این کشور نسبت به بیهودگی ماجراجویی های منطقه ای از طرف ابوظبی تفسیر می کردند. امارات در کنار مشکلات ناشی از دخالتهای بیجای خود در بحرانهای منطقه ای نظیر جنگ یمن و جنگ داخلی در لیبی، چند سالی است که گرفتار تنش شدید در روابط خود با ایران، ترکیه، قطر، گروههای مقاومت اسلامی و تشکلهای اخوان المسلمین در جهان اسلام شده است. بدون تردید تداوم این تنش ها به هیچ وجه به نفع امارات نمی باشد. بنابراین قرار دادن فلسطینیان در صف دشمنی با امارات آن هم در چنین شرایطی حتما به زیان این کشور است. مخصوصا که رژیم اشغالگر قدس قطعا هیچ کاری به نفع امارات نخواهد کرد و عادی سازی روابط با اسرائیل طبق تجارب قبلی کشورهای عربی حتی به نفع بهبود اوضاع اقتصادی امارات نیز نخواهد بود. در حالیکه چند سالی است سفارت قطر در ابوظبی بخاطر قطع روابط دو کشور تعطیل شده است و امارات چند سالی است که حاضر به پذیرش سفیر ایران نشده و روابطش با کشور اسلامی ترکیه هم به شدت ملتهب می باشد، حالا چگونه می خواهد پذیرش سفیر رژیم اشغالگر قدس را توجیه نماید؟
حاکمان امارات عربی متحده باید بدانند که پاکسازی این کشور از هویت عربی و اسلامی قطعا بخشی از اهداف پنهان رژیم صهیونیستی و غرب برای این کشور در آینده است. تغییر هویت کشوری که هشتاد درصد ساکنین آن از میان اتباع کشورهای غیر عربی و حتی غیر اسلامی است، به مراتب راحت تر از پاکسازی سرزمینهای اشغالی فلسطین از هویت عربی و اسلامی خواهد بود و متاسفانه حاکمان ابوظبی متوجه دشمنی ذاتی اسرائیل با دو هویت عربی و اسلامی در منطقه نیستند
موضوع بسیار مهم در عادی سازی روابط رژیم صهیونیستی با امارات عربی متحده، واکنش متحد و یکپارچه فلسطینیان در محکوم ساختن این اقدام و تعبیر کردن از آن به عنوان خیانت علیه آرمان ملت مظلوم فلسطین و قدس شریف به ویژه در شرایط فعلی مسئله فلسطین است؛ از طرف دیگر دولتهای عربی دارای روابط دیپلماتیک با اسرائیل تاکنون از این اقدام امارات استقبال نکرده اند زیرا اقدام امارات بدون مشورت با دیگر دولتهای عربی و بر خلاف تمامی مصوبات اتحادیه عرب و سازمان همکاری اسلامی در مسئله فلسطین صورت گرفته است. چنانکه طبق مصوبات یاد شده عادی سازی روابط کشورهای عربی با اسرائیل به تشکیل دولت مستقل فلسطینی در سرزمینهای اشغالی 1967 منوط شده است. برای افراد آشنا به حوزه های عربی کاملا مشخص است که پیش قراولان عادی سازی روابط با اسرائیل در جهان عرب از جمله حکومتهای مصر، اردن و دولت خودگردان فلسطینی علاقه ای ندارند که دیگر دولتهای عربی و اسلامی بدون جلب رضایت آنان پای در وادی عادی سازی روابط با اسرائیل بگذارند. چون در نهایت تحقق چنین مسئله ای را از نظر سیاسی، امنیتی و اقتصادی به ضرر خودشان ارزیابی می کنند. اینک ابومازن به عنوان رئیس سازمان آزادی بخش فلسطین و رئیس دولت فلسطین با سابقه طولانی سازش با آمریکا و اسرائیل همان موضعی را نسبت به اقدام امارات اتخاذ کرده است که گروههای مقاومت فلسطینی نظیر حماس و جهاد اسلامی فلسطین! تعجب مردم فلسطین بیشتر از آن جهت است که این عادی سازی در روابط ، زمانی صورت می گیرد که رژیم اشغالگر قدس رسما پیوستن کرانه باختری، قدس شریف و بلندی های جولان به اسرائیل را اعلام کرده است و حتی پایتخت خود را قدس قرار داده است. در چنین شرایطی توجیه حاکمان ابوظبی برای عادی سازی روابط با اسرائیل برای تمامی مردم فلسطین که در خط مقدم مقاومت در برابر اشغالگری اسرائیل قرار گرفته اند بسیار مضحک و خنده آور به نظر می رسد! رژیم اشغالگر قدس از سال 1967 تاکنون هر گاه می توانسته است کرانه باختری را به صورت کامل ضمیمه خود سازد حتما این کار را می کرده است و اگر تاکنون چنین انضمامی به صورت کامل صورت نگرفته است دلیلش فقط این بوده است که عملا چنین امکانی وجود نداشته است چنانکه رژیم اشغالگر برای هرگونه ظلم علیه مردم فلسطین تنها عاملی را که هیچگاه در نظر نگرفته است واکنش دولتهای عربی منطقه به اقدامات اسرائیل بوده است. اگر بخواهیم نگاهی به سابقه روند سازش و گفت وگوهای عربی با اسرائیل بیاندازیم بهتر است به 3 مورد بسیار مهم یعنی کمپ دیوید، صلح اردن با اسرائیل(توافقنامه وادی عربه) و گفتگوهای فلسطینیان با اسرائیل اشاره کنیم. قرارداد صلح کمپ دیوید و وادی عربه به هیچ وجه نه باعث توسعه و پیشرفت مصر و اردن و رفع فقر اقتصادی در این دو کشور شد و نه کمکی به مشکلات فراوان موجود بر سر راه روابط رژیم صهیونیستی با مصر و اردن نمود. در ماجرای صلح کمپ دیوید هم مصر حاکمیت کامل خود بر بخشی از صحرای سینا را از دست داده است. علاوه بر آن بحران غزه در کنار زیر ساخت گسترده و عمیق دشمنی با اسرائیل در میان مردم مصر به عنوان استخوانهای لای زخم توافقنامه کمپ دیوید میان مصر و اسرائیل باقی مانده است. نه تنها انتظارات اردن از توافقنامه صلح با اسرائیل به هیچ وجه برآورده نشده است بلکه رفتارهای اخیر اسرائیل در شهرک سازی در دره رود اردن و اعلام انضمام کرانه باختری و قدس شریف به اسرائیل کاملا بر خلاف مفاد توافقنامه مزبور صورت گرفته است. فلسطینیان هم از مذاکره با اسرائیل از دهه 80 میلادی تاکنون هیچ نتیجه ای به جز تحمل اشغالگری و تجاوزات بیشتر از ناحیه اسرائیل عایدشان نشده است بنابراین معلوم نیست که انتظار امارات عربی متحده از عادی سازی روابطش با اسرائیل چیست. حاکمان امارات عربی متحده باید بفهمند که پاکسازی این کشور از هویت عربی و اسلامی قطعا بخشی از اهداف پنهان اسرائیل و غرب برای این کشور در آینده است. تغییر هویت کشوری که هشتاد درصد ساکنین آن از میان اتباع کشورهای غیر عربی و حتی غیر اسلامی است به مراتب راحت تر از پاکسازی سرزمینهای اشغالی فلسطین از هویت عربی و اسلامی خواهد بود و متاسفانه حاکمان ابوظبی متوجه دشمنی ذاتی اسرائیل با دو هویت عربی و اسلامی در منطقه نیستند. در حالیکه برایان هوک عادی سازی روابط امارات با اسرائیل را ضربه ای بزرگ به ایران توصیف کرده است ولی اولا انتشار این خبر به صورت مقطعی سبب کاهش فشارها بر دولت لبنان بخاطر فاجعه اخیر انفجار بندر بیروت شد. دوم اینکه عادی سازی مزبور سبب نزدیکی بیشتر سرنوشت فلسطین و ایران به یکدیگر شده است؛ به عبارت بهتر زین پس جهان متوجه خواهد شد که حل مسئله فلسطین بدون حضور ایران میسر نخواهد بود سوم اعلام روابط آشکار دیپلماتیک میان اسرائیل و امارات به زیان حضور امنیتی و اطلاعاتی دراز مدت صهیونیستها در منطقه خلیج فارس و به ویژه امارات خواهد بود و این موضوعی است که حتما مسئولین سیاسی و امنیتی اسرائیل متوجه آن هستند و نتانیاهو و ترامپ را بخاطر اعلام بی هنگام عادی سازی روابط اسرائیل و امارات و بهره برداری های شخصی و انتخاباتی این دو نفر از همکاری های امنیتی امارات با اسرائیل سرزنش خواهند کرد. هر گونه نمایندگی آشکار اسرائیل در کشورهای عربی حوزه خلیج فارس حتما به زیان مناسبات آن کشور با رژیم صهیونیستی بلکه به زیان دولت پذیرنده نمایندگی دیپلماتیک اسرائیل خواهد بود چنانکه طی سالهای طولانی گذشته همین ملاحظات مانع از اعلام روابط دیپلماتیک و همکاریهای امنیتی اعضای شورای همکاری خلیج فارس با اسرائیل بوده است. در همین راستا دیپلماتهای اماراتی در اسرائیل درست مانند دیگر دیپلماتهای عرب در سرزمین های اشغالی بخاطر محدودیتهای شدیدی که بر فعالیت ایشان حاکم است قادر به انجام هیچ فعالیتی به نفع فلسطینیان و قدس شریف نخواهند بود. چهارم اینکه نتیجه طبیعی مجبور ساختن امارات به ورود به پرونده فلسطین این خواهد شد که دولت امارات از طرف آمریکا و اروپا مجبور خواهد شد تا هزینه های مالی و سیاسی فلسطینیان را به جای کشورهای غربی و اسرائیل تامین کند بنابراین طبق طرح معامله قرن احتمالا تامین بخشی از هزینه های جاری دولت خودگردان فلسطینی در آینده بر عهده دولت ابوظبی قرار خواهد گرفت. پنجم اینکه تمامی شواهد حاکی از کاهش اعتبار امارات عربی متحده در جهان عرب، بخاطر عادی سازی روابطش با اسرائیل است. در نتیجه دولت ابوظبی مجبور به تحمل هزینه های اقتصادی بیشتری برای احیای اعتبار خود در جهان عرب و نزد فلسطینیان آن هم در شرایط بد و نامطلوب اقتصادی خواهد شد. پیش بینی می شود بخاطر عادی سازی مزبور از قدرت مانور امارات در یمن و لیبی کاسته شود همچنین انتظار می رود موضع امارات در دشمنی با ایران ، قطر و ترکیه تضعیف شود. عادی سازی روابط با اسرائیل می تواند زمینه ساز کاشته شدن بذر اختلاف میان برخی دیگر از امیر نشین های این کشور با ابوظبی به سبب اتخاذ سیاست خارجی یکجانبه از ناحیه ابوظبی بشود. فقدان توزیع مناسب پیشرفت و رفاه اقتصادی در میان امیر نشین های امارات عربی متحده در کنار فقدان چشم انداز بهبود وضع اقتصادی این کشور همچنین مخالفت بخشی از مردم عرب امارات با عادی سازی روابط با اسرائیل، این کشور را در شرایط بغرنجی قرار خواهد داد.