انفجار خاموش
عادی سازی روابط امارات و رژیم صهیونیستی، موضوعی که نباید کم اهمیت جلوه داده شود
علی روغنگران
با اعلام خبر عادی سازی روابط امارات متحده عربی با رژیم صهیونیستی، این کشور پس از مصر و اردن سومین کشور جهان عرب محسوب میشود که اسرائیل را به رسمیت میشناسد و به موازاتش هم اولین کشور حوزه خلیج فارس، در همسایگی ایران است که با صهیونیست ها به توافقِ به اصطلاح صلح رسیده است. دونالد ترامپ، رئیسجمهور ایالات متحده، پنجشنبه گذشته در یک بیانیه رسمی خبر از توافق میان امارات متحده عربی و اسرائیل برای عادی سازی روابط سیاسی و دیپلماتیک داد و آن را «صلحی تاریخی» نامید؛ البته چنان که شواهد حکایت دارد گویا طی هفتههای آتی مراسم رسمی امضای توافق سران رژیم صهیونیستی و امارات در واشنگتن برگزار خواهد شد. ساعاتی پس از بیانیه مذکور بود که جارد کوشنر، مشاور ارشد دونالد ترامپ خبر داد که یک کشور عربی دیگر نیز «در روزهای آینده» عادیسازی کامل روابط خود با اسرائیل را اعلام خواهد کرد. خبر توافق امارات و رژیم اشغالگر قدس دست کم برای کشورهای مسلمان،فاجعه ای در حد انفجار بیروت بود و واکنشهای زیادی در پی داشت. اما شاید جالبترین قسمت این واکنشها در داخل کشور ما نسبت به این اتفاق و اتفاقات مشابه، کم اهمیت جلوه دادن تصمیمات و سیاست های کشورهای عربی همسایه باشد. هنوز در ذهن خیلی از مردم ما، کشوری مثل امارات یک شیخنشین ضعیف با بافتی قبیلهای و اقتصادی نفتی است که چند سال دیگر منابع طبیعیاش تمام و حیات سیاسیاش خاتمه مییابد. این مسئلهای بسیار مهم است که به این نتیجه برسیم برای ارتباط سازنده و تعامل همه جانبه در منطقه، نیازمند درک و شناختی واقعبینانه از موقعیت کشورهای همسایه هستیم. انگارههای ذهنی نادرست در خصوص کشورهای عربی حوزه خلیج فارس در نزد عامه مردم، آنقدر ثابت و قویاند که ناخودآگاه بر ذهنیت سیاستمداران و راهبردهای منطقهای کشور ما هم تاثیر منفی میگذارند. بدیهی است که وقتی ما وزن، اهمیت و اعتبار کشوری در منطقه را از حد واقعیش پایینتر بیاوریم، نسبت به نقشها و تواناییهای آن دچار اشتباه شده و به ناگاه با مسائل تاسف برانگیزی مثل همین پیشامد عادی سازی روابط امارات با اسرائیل مواجه خواهیم شد. امارات کشوری کوچک با مساحت و جمعیت محدود، به لحاظ توان نظامی ضعیف و البته درگیر خسارات حاصل از جنگ یمن است؛ اما این تصویر کامل امارات نیست. امارات متحده عربی با محیط قدرتمند اقتصادی و طرحهای سودمند خود، و همچنین زیرساختهای فناوری اطلاعات و ارتباطات، سالهاست موفق شده به بخشهای بینالمللی اقتصادی متصل شود. امارات به مدد محیط نظارتی اقتصادی کارآی خود، توانسته اقتصادی امن را به وجود آورد؛ به طوری که کشورهای سرمایهگذار و شرکتهای معتبر جهان در بخش مولد اقتصادی این کشور فعال و سهیمند. اقتصاد امارات در چندین شاخص جهانی از جمله: رقابت، شادی و نوآوری جهانی هم حائز ردههای برتری شده است. حالا در شرایطی که شیخنشین دبی، پنجمین مقصد جهانگردی در جهان است و صنعت گردشگری (صرف نظر از دوران کرونا) به تنهایی نیمی از درآمد آن را تامین میکند، بسیار سطحینگرانه خواهد بود اگر تصورمان از وابستگی کامل امارات به نفت را تغییر ندهیم. علیرغم وجود برخی ضعفهای نسبی در ابعاد و موضوعات مختلف قدرت کشورهای عربی، اما همگی در حقوق بینالملل به عنوان یک کشور دارای حقوق یکسانند.
سرزمینهایی که با ما نیستند، روزی علیه ما تجهیز میشوند؛ بدتر اینکه هر چقدر همسایگان ما ضعیفتر باشند، خطرناکترند. این گزاره نمیتواند دور از ذهن باشد که شاید دلیل رفتن کشوری مثل امارات به آغوش اسرائیل، تلاش این کشور برای نمایش قدرت و ایفای نقشی در مسائل منطقهای باشد که اساسا از توان آن خارج است
اهمیت این کشورها – فارغ از میزان قدرت واقعی – را میتوان در معاهدات، ائتلافهای نظامی، قراردادهای خرید تسلیحات، حق رای در سازمانهای بینالمللی و… به وضوح مشاهده کرد. به همین خاطر است که برای دولت ایالات متحده آمریکا، حتی به رسمیت شناختن اسرائیل توسط امارات هم میتواند یک راهبرد انتخاباتی موثر باشد. یقینا یکی از دلایل توجهات آمریکا و رژیم صهیونیستی به کشورهای عربی منطقه همین امکانات حقوقی است؛ امکاناتی که سعی میکنند رقبای ایران را با آنها تقویت کنند. نگاههای تقلیلگرایانه و غیرواقعبینانه ما نسبت به سرزمینهای منطقه از قدیم تا کنون فقط هزینه دفاعمان را بالا برده و امکان سازش را دورتر کرده است. تلقی امروزی اکثریت جامعه ما از موقعیت همسایگان، بیشباهت به برخوردمان با جدایی بحرین نیست؛ آن زمان که خیلیها فکر میکردند بحرین جزیرهای پر دردسر با منابع طبیعی روبه پایان است! در صورتی که موقعیت جغرافیایی بحرین در خلیج فارس به گونهای است که اکنون بر حرکت همه کشتیهای عازم به سوی عراق و عربستان و کویت مسلط است؛ چه بسا اگر وابستگی بیشازحد شیوخ منامه به آلسعود نبود، امروز بحرین موقعیتی شبیه لوکزامبورگ پیدا میکرد. همانطور که آن زمان قدرت بالقوه این دولت را درک نکردیم، اکنون نیز میتوانیم با درکی نادرست از سایر همسایگانمان منافع دیگری را در بلندمدت از دست بدهیم. سرزمینهایی که با ما نیستند، روزی علیه ما تجهیز میشوند؛ بدتر اینکه هر چقدر همسایگان ما ضعیفتر باشند، خطرناکترند. این گزاره نمیتواند دور از ذهن باشد که شاید دلیل رفتن کشوری مثل امارات به آغوش اسرائیل، تلاش این کشور برای نمایش قدرت و ایفای نقشی در مسائل منطقهای باشد که اساسا از توان آن خارج است. به این ترتیب محمد بن زاید با تصمیمات عجولانه، دومینویی از اشتباهات را برای کشورش رقم زده است؛ هر گاه مصر و اردن از شناسایی رسمی اسرائیل سود بردند، امارات هم خواهد برد! فارغ از مباحث ایدئولوژیک و ارزشی این اقدامِ دولت امارات، هیچ توجیه عقلانی برای این شناسایی وجود ندارد؛ از نظر سیاسی کانالهای تماس برای حل مسئله فلسطین از قبل هم وجود داشت، به لحاظ اقتصادی امارات به گردشگر اسرائیلی هیچ نیازی ندارد و سایر توجیهات همینقدر واهیاند..! حتی نمیتوان برای این توافق دلایل امنیتی متصور شد؛ چرا که خود اسرائیل در موقعیتی ناامن و از بسیاری جهات، به صورت بالقوه ضربهپذیر است. از سوی دیگر ممکن است امارات با این توافق، کویت و عمان را در تقابل با خود قرار دهد و شکافهای عمیقتری در جهان عرب را باعث شود که مردم از قِبَل آنها کم رنج نبردهاند. پیشزمینه تصمیمات امنیتمحور، محاسبات منطقی بازیگران است؛ اما سالهاست عقلانیت و منطقی در ورای رویهها و سیاستهای این چند کشور نمیبینیم؛ چه بسا شیوخ عربی با بازتعریفهای جدیدشان از هویتهای قومی و زبانی، و همچنین زیادهخواهیهای خطرناک، منطقه را تا مرز یک درگیری بزرگ پیش ببرند. اما شاید بُعد نادیده گرفته شده قدرت ما، آن توان تاثیرگذاری غیرمستقیم بر این کشورها و تعدیل مواضعشان باشد که به آن بها ندادیم. بدون شک اگر این اتفاق آنچنان که جرارد کوشنر وعده داده؛ به کشورهای عربی و اسلامی دیگر سرایت کند، می توان از آن به عنوان انفجاری خاموش در منطقه یاد کرد که آثار مخرب آن مدت ها گریبان گیر جهان عرب خواهد بود.