1

قلم و آنچه می‌نویسد

حسن گوهرپور

روزنامه‌نگار

آنچه روز قلم را مستوجب تحسین می‌کند دو کنش والاست، کنش نخست رویکرد «الهیاتی» به «قلم» و کنش دوم رویکرد «تاریخی» به آن است و آنچه از او برون می‌تراود.

رویکرد الهیاتی، ناظر بر شریفۀ «ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ» است، که درون خود به دو مهم اشاره دارد. در این شریفه، نخست سوگند می‌خورد به «قلم» (من حیث هو) و سپس آنچه «او می‌نویسد». بنابراین و با پیش‌فرض قراردادن یک الگوی استقرایی، «قلم» به عنوان یک جزء، و «آنچه می‌نویسد» به عنوان یک جزء دیگر، کلیاتی را می‌سازند که نقشۀ راه بشر است، استراتژی آیندگان است، این مقدمه‌ای است بر تکریمِ اندیشیدن و خردورزی در نگارش از طرفی، و شهودگرایی و اشراقی‌گری در تقریر از سمت دیگر.

رویکرد الهیاتی به قلم

اما رویکرد الهیاتی به قلم، به عنوان یک پارادایم یا الگوواره، مؤانست، معاشرت، همراهی و مجاورت دیرپای و دائم با موضوعات و رویکردهای «مشایی» و «اشراقی» اعم از اخلاق (عملی و نظری)، مباحث هستی‌شناختی و معرفت‌شناختی، وحی، عقل و …  دارد.

این الگوواره از روزگار حادث و از دیرباز با بشر همراه بوده، اما کدگذاری تاریخی آن به زمانی بر می‌گردد که انسان توانست با «هیروگلیف» آنچه را می‌اندیشد ثبت کند، تعمیم دهد و اطلاع‌رسانی کند، از همان زمان، شکلی از روایتِ کلانِ الهیاتی هم، در باب قلم و نوشتن، قوام یافت، حتی اگر تحریر به معنای نوین و دین به معنای امروزینش به وجود نیامده بود.

اینکه انسان‌های متعقل، جانوری را بر دیوار غار نقش‌اندازی کنند و به تسخیر آن همت بگمارند چیزی جز نگاه «ماورالطبیعی» به جهان‌زیستِ «طبیعی» یا همان جهان محسوسات و واقع نیست، و این خود مقدمه‌ای است بر شکل‌گیری نوعی نگاه الهیاتی به هستی. نوعی نگاه الهیاتی به نوشتن، ثبت کردن؛ و برجای گذارن، و با این پیش‌فرض و بر پایۀ نظریۀ معرفت‌شناسی تکاملی، امروز انسان معاصر قلم را به شکل‌های دیگر می‌بیند و می‌پندارد؛ گاه با همان کارکردهای پیشین، گاه با کارکردهای جدیدتر.

رویکرد تاریخی و اسطوره‌ای به قلم

اما رویکرد دوم رویکردی تاریخی و اسطوره‌ای است. در این رویکرد هم اگرچه قلم به عنوان یک مصداق عینی (شکل قلم به معنای تاریخی‌اش)، حضوری فیزیکی و محسوس ندارد اما ستایش‌ و تکریم‌شده است. در جایی خواندم که به نقل از «آثارالباقیه» ابوریحان بیرونی، فصل 9 عید تیرگان نوشته بود: «آرش‌ کمانگیر در همین روز (سیزدهم تیرماه) بود که به قلۀ دماوند رفت، تیر در چلۀ کمان گذاشت و به سمت توران پرتاب کرد. تیری که یک شبانه‌روز در راه بود تا در نهایت بر درخت گردویی نشست و مرز ایران و توران را مشخص کرد. یا اینکه گفته می‌شود در همین روز بود که هوشنگ، از پادشاهان پیشدادی، «کاتبان» را به رسمیت شناخت و به مردم دنیا دستور داد تا در روز جشن، لباس کاتبان را بپوشند و مقام آنان را عزیز دارند.» رویکرد دیگر تکریم قلم و آنچه او می‌نگارد اما پای در اجرام داشت و افلاک؛ آنجایی که روایت می‌شود: «عُطارِد معروف است به کاتب ستارگان. در اشعار فارسی هم اگر کمی جست‌وجو کنید با مثال‌های فراوانی روبرو می‌شوید که عطارد را کاتب، انشاکننده یا نویسندۀ سیارات دانسته‌اند. اینکه چرا عطارد را کاتب ستارگان می‌دانسته‌اند، در ظاهر برمی‌گردد به نام دیگر این سیاره؛ عطارد را در گذشته به نام «تیر» نیز می‌شناخته‌اند و به همین خاطر روز تیرگان، یعنی همان شب سیزدهم تیرماه را روز مخصوص سیارۀ تیر (همان عطارد) می‌نامیدند. احتمالاً این نام‌گذاری بی‌ارتباط با جشن تیرگان و به رسمیت شناختن کاتبان به وسیلۀ هوشنگ هم نبوده است.»

در این رویکرد، اصحاب قلم از سویی، و تکریم سیاره‌ای که کاتب سیارات است از سوی دیگر تکریم می‌شوند. می‌دانیم که در معرفت‌شناسی کهن، ستارگان نقش ویژه‌ای بر سرنوشت آدمیان داشتند، هم از این روست که انسان هم با الگو گرفتن از سیاره‌ها، در جهان خود قلم را محترم می‌شمردند.

رجعت جاودانۀ قلم به صادر نخستین

در فرهنگ ما؛ هر دو رویکرد «الهیاتی – اسلامی» و «ایرانی – اسطوره‌ای» رجعت جاودانۀ قلم و آنچه را او می‌نویسد به یک «صادرِ اول» دارد، پس هم قلم و هم محصولات آن، شأن و شوکتی دارند که باید آن را تعقل و شهود کرد.

در واقع سه گانۀ «قلم»، «آنکه با قلم می‌نویسد» و «آنچه تقریر شده است»، یک کارخانۀ تولیدی اندیشه است، این اندیشه دست‌کم در فرهنگ ما ریشه در دو رویکردِ وجودیِ عمیق دارد. قلم‌به دست‌ها فقط نمی‌نویسند، آن‌ها روی دوش تاریخی ایستاده‌اند که هماره در آرزوی کمال بوده است، تاریخ را بازنگری کنیم، یکبار دیگر فارغ از جایگاه ایدئولوژیک آن‌ها به این نام‌ها بیاندیشیم: ابن سینا، سعدی، ابوحامد محمد غزالی، خواجه عبدالله انصاری، حافظ شیرازی، فردوسی، صائب تبریزی، خیام، ابوالوفا محمد بوزجانی، محمدباقر مجلسی، خواجه نصیرالدین طوسی، حکیم ناصرخسرو، شیخ بهایی، سیبویه، قطب‌الدین شیرازی، خواجه نصیرالدین طوسی، مولانا عبدالعلی بیرجندی، ابوسعید ابوالخیر، ابن رسته، ابن‌سینا، میرسیدعلی همدانی، عبدالقادر مراغه‌ای، فخرالدین عراقی، نجم‌الدین کبری، غیاث‌الدین جمشید کاشانی،

ذکریای رازی، عطار، نظامی، و … برخی از این نام‌ها و برخی دیگر که در این مزجات نیامده در فهرست مشاهیر و رویدادهای ثبت شده ایران در برنامه مشاهیر یونسکو چه می‌کنند؟ این‌ها چه کرده‌اند در تاریخ قلم این سرزمین؟ ما در کجای این تاریخ ایستاده‌ایم و باید امروز برای این کارخانۀ تولید اندیشه چه کنیم؟