برای زندگی باید مبارزه کرد و جنگید
مهناز اصغری
لیلی گلستان نه نیازی به معرفی دارد و نه حتی اگر بخواهیم معرفیاش کنیم، پرداختن به همه جنبههای زندگیاش، در مجال این نوشتار میگنجد. در واقع هر مقدمهای برای گفتگو با او، به نوعی اضافهگویی است.
او خودش را مترجم و گالری دار میداند و در مدرسه هنرهای تزئینی پاریس، طراحی پارچه و ادبیات فرانسه و تاریخ هنر جهان را در کلاسهای آزاد دانشگاه سوربن خوانده است.
با نگاهی کوتاه به کارنامه کاری لیلی گلستان میتوان به جایزه شوالیه ادب و هنر فرانسه رسید. او، هم به واسطه حضور در کنار پدرش ابراهیم گلستان و هم حرفه خود، در طول زندگیاش با برجستهترین چهرههای هنری قرن اخیر ملاقات کرده و از صادق هدایت تا تارکوفسکی، کسی نیست که او ندیده و نشناخته باشد.
لیلی گلستان تألیف چند کتاب از جمله قصه عجیب اسپرماتو، دو نمایشنامه از چین قدیم، سهراب سپهری شاعر- نقاش و کتاب دوجلدی درباره علی حاتمی و آثارش و همچنین ترجمه آثار متعددی از جمله «مردی با کبوتر»رومن گاری، «قصهها و افسانهها» لئوناردو داوینچی، «بیگانه» آلبر کامو و «شش یادداشت برای هزاره بعدی» ایتالو کالوینو را در کارنامه کاری خود دارد. «آنچنان که بودیم» نیز عنوان کتابی ست که گزیدهای از نیم قرن یادداشتنویسی او درباره زندگی شخصیاش و همینطور فعالان بخشهای مختلف فرهنگ و هنرایران و جهان است.
اما اینها همه فعالیتهای حرفهای او است. در سوی دیگر، نام خانوادگی گلستان است که سنگینی میکند و ما را به یاد پدرش، برادرش، همسرش، فرزندانش و ماجراهایی از تاریخ ادبیات ایران میاندازد.
بهانه این گفتگو سالروز تولدش بود و در ابتدا که با او تماس گرفتم به گفته خودش “پشت رُل” بود و در نهایت در ساعت مشخص و با روی گشاده با ما به گفتگو نشست. باید به طور خلاصه این را به خوانندگان این مصاحبه بگویم که خانواده گلستان، در چهارراه تاریخ ایران ایستادهاند و لیلی، به عنوان دختر بزرگ این خانواده عجیب و غریب، تنها بازمانده ترک وطن نکرده است.
حرفی در روز تولدتان دارید؟
من حرفی ندارم. 76 سالم شد و به همین تعداد به دور خورشید چرخیدم. حرفی غیر از این ندارم (با خنده)
شما به عنوان تنها بازمانده از خانواده هستید که ترک وطن نکردهاید. هدفتان از این تصمیم چه بود و از آن راضی هستید؟
اینجا مملکت من است. برای چه بروم؟ ماندم و کار کردم. زحمت کشیدم و رضای خاطر پیدا کردم و از این تصمیم، هیچگاه پشیمان نبودم.
جنگیدن را در زندگی چگونه توصیف میکنید؟
من همه عمرم این کار را کردم. درواقع برای رسیدن به هدفی که داریم، باید تلاش کنیم. هیچ چیزی در این دنیا آسان به دست نمیآید. بنابراین باید مبارزه کرد، جنگید، گفتگو و بحث کرد و هزار ترفند را به کار گرفت تا در نهایت به آنچه میخواهیم برسیم.
از تاثیر پدر و مادرتان روی شخصیت لیلی بگوئید؟
بالاخره آدمها ناخواسته تحت تاثیر پدر و مادر قرار میگیرد. یا خوبیها، یا بدیها و یا هر دو خصلت را جذب میکند. من سعی کردم همیشه خوبیها را دریافت کنم اما گاهی این اتفاق نیفتاده است. بدون تردید در این مواقع اگر بفهمیم رفتارمان اکتسابی بوده و اشتباه است، خودمان باید اصلاحگر باشیم.
تعریف شما از ابراهیم گلستان چیست؟
من فکر میکنم یکی از نادر روشن فکرهای مملکت ما است و شبیه به او را خیلی کم داریم. او آدمی است که نسبت به کاری که انجام میدهد خیلی متعهد و مسئول است. این را در مورد ابراهیم گلستان نویسنده و کارگردان میگویم! ابراهیم گلستان پدر، آدم بسیار متعهد و مسئولی بود. تمام دلواپسی او برای خانواده بود و همیشه میخواست که بهترینها برای ما فراهم باشد. اما با وجود این اخلاقش بسیار مستبد بود و این کمی اطرافیانش را اذیت میکرد. پدر من مشخصههای خوبی داست اما روحیه دیکتاتوری کارش را خراب کرد.
در جایی گفته بودید از جذابترین مردهایی بوده که در زندگیتان دیدهاید؟
درست گفتم. مگر جذاب نیست؟ عکسهای جوانیاش را دیدهاید؟ (با خنده)
تاثیر فروغ را در زندگی پدرتان چگونه میبینید؟
فروغ بر پدرم تاثیر نداشت، بلکه ابراهیم گلستان روی فروغ تاثیر گذاشت.
جایگاه امروزتان را نتیجه جنگیدن خودتان میدانید یا سختگیریهای ابراهیم گلستان؟
من اصلا فکر نمیکنم جایگاهی در جایی دارم. اصلا! من فقط یک مترجم و گالری دار هستم. بدون تواضع واقعا اینگونه فکر میکنم. اما مانند بقیه، من هم بخش بزرگی از شخصیتی که الان هستم را از پدر و مادرم گرفتم. نظم و انضباط، مسئولیت، تعهد، راستگویی، صراحت کلام و… را از فضای خانواده به دست آوردم.
شما هم به اندازه پدرتان، برای فرزندانتان سختگیری میکنید؟
نه به آن اندازه. وقتی آدم کاری را اشتباه میداند، خودش آن را تکرار نمیکند. من نسل آینده را نسل سالم و کاملی نمیبینم، چراکه رفتارهایی که در حال حاضر والدین با بچههایشان دارند و توقعات عجیب و غریب بچهها که به آسانی که برآورده میشود، نسل آینده را لوس و پرتوقع را میسازد. فراهم کردن همه چیز برای بچه ها کار درستی نیست. من بچههایم را اینطور عادت ندادم و خودم هم اینگونه بزرگ نشدم.
از همان ابتدا که به عرصه ترجمه ورود پیدا کردید، موفق بودید. این اتفاق را نتیجه چه چیزی میدانید؟
کتاب اولم را واقعا نتیجه شانس و بخت خودم میدانم که با توجه به اینکه در بحبوحه جنگ ویتنام بودیم، کتاب خوبی را انتخاب کردم و ناشر بسیار عالی نصیب من شد و آن کتاب هنوز هم پس از 50سال چاپ میشود. بنابراین راه را برای من باز کرد و تشویق شدم که راه را ادامه دهم. اینکه ادم بتواند مسیر را ادامه دهد دقت و وسواس زیادی میخواهد. بنابراین سعی کردم که انتخاب درستی داشته باشم و کتاب نامناسب و نامعتبر انتخاب نکنم تا توقع مردم را برآورده کنم.
تغییری در نگرش فعالین ارشاد و ممیزیهای کتابها در سالهای اخیر ایجاد شده است؟
این مسیر بالا و پائین دارد و بستگی به شخصی دارد که پشت میز مینشیند. خیلی از کتابهای من که اصلاحیه داشته یا توقیف شدهاند، شش ماه بعد به واسطه نگرش مسئول جدید، مجوز گرفته است. بنابراین با توجه به اینکه قانون و معیار تعریف شدهای وجود ندارد، باید مسیر خودت را ادامه دهی و برای مجوز اقدام کنی. آنها خود دانند که مجوز بدهند یا خیر!
اگر زندگی یک تابلو نقاشی باشد، آن را چه شکلی میبینید؟
اگر بخواهم آرزوها و آرمانهایم را بگویم، زندگی را یک تابلوی بی نظیر و سرسبز میبینم. اما اگر بخواهیم تصویر زندگی کنونی را بکشیم، یک زبالهدانی مطلق است. چراکه هیچ چیز خوبی وجود ندارد. سختی، بدبختی، نابلدی، اوضاع اقتصادی نابسامان مردم… همه چیز غیر حرفهای و غیرتخصصی است و ما به زور ادامه میدهیم. واقعیت این است که شرایط خیلی بد است.
از کدام قسمت پستی و بلندیهای مسیر زندگیتان راضیتر بودهاید؟
وقتی به عقب نگاه میکنم، راضی هستم و همه مسیر برایم خوب بوده است. چراکه زحماتی که کشیدم، بدون قدردانی نمانده و این خیلی مهم است. گاهی کارهایمان آن نتیجهای که میخواهیم را ندارد. اما من وقتی گذشتهام را مرور میکنم، میبینم همانطور که دلم میخواسته، شده است. همه راهی که رفتم، فکرها و چارههایی که اندیشیدهام، منجر به این اتفاق شده است و دلیل برای ناراضی بودن نمیبینم.
حضور هنرمندان موفق معاصر، در برهههای مختلف زندگی شما، تا چه اندازه در الگوی رفتاری و ساختن زندگی شما تاثیر داشته است؟
قطعا تاثیر زیادی داشته است. آنها به منزل ما میآمدند و با هم حرف میزدیم. قشر تحصیل کرده، فهمیده و باشعوری بودند و بالاخره این معاشرتها، در جایی تاثیر خود را میگذارد.
هنر را تا چه اندازه نیاز جامعه میدانید؟
خیلی زیاد. آنها که با هنر آشنا نیستند، عقب ماندهاند. هنر زندگی را زیبا میکند و زندگی بدون هنر معنایی ندارد. به نظر من، هنر ابزار اولیه زندگی است.
چه شد که تصمیم به انتشار کتاب «آنچنان که بودیم» گرفتید؟
«آنچنان که بودیم» بخشی از نوشتههای من در روزنامهها و مجلات است. ناشر به من گفت دلم میخواهد نوشتههای تو در مطبوعات را چاپ کنم و من گفتم همه را از همان روز اول جمعآوری کردهام و تعدادی از آنها را برای جلد اول انتخاب کردم. در روزهای قرنطینه نیز بخش دیگری از آنها را انتخاب کردم تا درکتاب دیگری که در دست تالیف دارم، منتشر کنم. البته قصد ندارم این بار نیز کتاب را با همان نام قبلی منتشر کنم، اما به نوعی جلد دوم و ادامه همان کتاب است که طی چند ماه آینده منتشر میشود.
از دغدغه این روزهایتان برایم بگوئید؟
هر ساله نمایشگاه «صد اثر، صد هنرمند» در تابستانها برقرار میشد و امسال چون امکان حضور جمعیت در گالری نیست، از صبح تا شب تلاش میکنم که به صورت آنلاین نمایشگاه را برای برگزاری آماده کنم.
و حرف آخر؟
هیچ اشکالی ندارد که کسی ۷۶ ساله و یا حتی بیشتر شود. اشکال آنجا است که در این ۷۶ سال از زندگیاش راضی نباشد، من راضی هستم و این برایم کافی است. در نهایت ممنونم از شما که به حرفهای من گوش کردید و دغدغه هنرمندان را دارید.