غریب وطن
قاسم شمسایی
همه ما برای یک بارهم که شده چمدان را بستهایم و چند روز از خانه و شهرمان به قصد سفر، تحصیل و یا کار، روانه شهر و دیار دیگری شدهایم؛ جایی که نه آدمهایش برایمان آشناست نه کوچه و بازارش. کافیست لذت و عطش دیدن ناشناختهها کمی فروکش کند تا دلمان برای خانه تنگ شود و غم غربت به سراغمان بیاید. آنجاست که یاد جمله معروف «هیچ جا خونه خود آدم نمیشه» میافتیم و عزم بازگشت میکنیم. اما داستان همیشه به این سادگی نیست؛ جنگ، شرایط بد اقتصادی، نبود بازار کار و … گاهی چنان عرصه را تنگ میکند که مطمئن میشوی اینبار چمدانت را برای همیشه بستهای و قرار است باقی عمرت برچسب مهاجر همراهت باشد.
بارها و بارها تصاویر و اخبار مهاجران را دیده و شنیدهایم؛ چه آنهایی که روزها روی آب ماندهاند و آرزوهایشان غرق شد، چه آنهایی که در اردوگاهها شرایط وحشتناکی را سپری میکنند، ولی راهی برای بازگشت نداشتند. اما در بین تمام آنها افرادی بودهاند که پیشرفت کردند و به آرزوهایشان نزدیک شدند پزشک مهاجر، مهندس مهاجر، تاجر مهاجر و … اما همیشه پسوند مهاجر کنار نامهایشان خودنمایی میکند.
برای یک مهاجر همیشه غمی تازه میماند: «غربت»؛ زندگی خارج از مرزهای وطن، دوری از خانه…
اما داستان ما کمی متفاوت است. شروع ماجرا برمیگردد به سه هفته پیش و یک پیام در اینستاگرام: « تعداد زیادی از مهاجرانی که با مجوز خروج و بازگشت از ایران به افغانستان رفته بودند با بسته شدن مرز در شهرهای مختلف گرفتار شدند و علاوه بر نگرانی خانواده هایشان، مهلت مجوز خروج و بازگشتشان به ایران یا به پایان رسیده و یا درحال اتمام هست.
باید توجه داشت که برای این افراد مشکلات زیادی پیش آمده ازجمله این که به دلیل قرنطینه بودن شهرها در افغانستان، امکان رفت و آمد از یک شهر به شهر دیگر را ندارند، هتل ها و مسافرخانه ها تعطیل هستند و جایی برای اقامت ندارند، پولشان تمام شده و از لحاظ اقتصادی دچار مشکل شده اند، مجوز خروج و بازگشتشان به ایران به پایان رسیده و برای بازگشت با مشکلاتی چون جریمه و گرفتن ویزا روبه رو هستند و فشارهای روانی و عصبی دیگر.
بسته بودن مرز، کسانی که اینجا گرفتار شدند را واقعا دیوانه کرده؛ همه کسانی که پشت مرز ماندهاند و خانه و خانواده هایشان در ایران هستند. شما میتوانید از طریق رسانه کاری انجام بدهید؟ حداقل چند روزی مرز باز شود تا این افراد بتوانند به خانوادههایشان در ایران ملحق شوند”.
بعد از این پیام بود که قول پیگیری دادیم، اما متاسفانه با وجود پیگیریهای خبرنگار “صبحامروز” نتیجهای به همراه نداشت و همه مجبور به انتظار کشیدن برای اعلام خبر ستاد مقابله با کرونا ماندیم. زمان گذشت تا دیروز که برای بار دوم به صفحه اینستاگرام روزنامه پیامی فرستاده شد. دوباره پیام از افغانستان بود: «چی شد برادر؟ 50 روز میشه که ما پشت مرز انتظار میکشیم».
حدود 200 نفر از مهاجران افغانستانی که بیشتر آنها در ایران بدنیا آمدهاند و سالها کنار ما زندگی کردند روزهاست که در شرایطی سخت منتظر بازگشت به ایران هستند، اما شرایط پیش آمده و شیوع ویروس کرونا آنها را در پشت مرزها مستاصل کرده است. موضوع زمانی تلختر میشود که وضعیتی که به آن دچار شدند را شرح میدهند:
الهام؛ پرستاری که در جستو جوی کار به کابل رفت
فارغالتحصیل رشته پرستاری هستم و متولد ایران. مردادماه سال گذشته برای پیدا کردن شرایط کاری بهتر به کابل رفتم. دوستانم که همرشته من بودند چند ماه پیش از من با انجام یکسری هماهنگیها برای کار در بیمارستانی خصوصی به کابل رفته بودند. از آنجا که متولد ایران هستم و اقوامی در افغانستان ندارم با دوستانم همخانه شدم و چند ماهی دنبال کار گشتم.
تازه کار مورد نظرم را در یک بیمارستان خصوصی پیدا کرده بودم که بخاطر شیوع کرونا در کابل، بیمارستان تعطیل شد. این تعطیلی منجر به بیکار شدن من و دوستانم شد. از آنجا که پدر و مادرم را از دست دادم حامی ندارم که از لحاظ مالی حمایتم کند و در این شرایط، پولی برایم بفرستد.
نگران وضعیت خواهر و برادرم در ایران هستم
سرپرست خانواده من هستم و به اینجا آمدم تا بتوانم هزینههای زندگی خواهر و برادرم در ایران را تامین کنم. وضعیت مالی نامناسب من در اینجا باعث شده نتوانم کمکی به خواهر و بردارم که چشم انتظار من هستند، کنم و این موضوع نگرانیام را زیاد کرده. در شرایط فعلی هیچ درآمدی برای گذران زندگی در کابل ندارم. تنها خرجیمان پولی است که خانواده دوستانم برایشان از ایران میفرستند که کفاف خودشان را هم نمیدهد.
زمستان را در خانه ای بدون بخاری گذراندم
بیپولی موجب شده که زندگی دشواری داشته باشیم، زمستان را در خانهای گذراندیم که حتی بخاری نداشت. حالا هم مهلت ویزا و اقامتم تمام شده و نمیدانم چه پیش خواهد آمد. این روزها بیشتر، شبیه کابوسی بیپایان است و تنها امیدم این است که مسئولان هرچه زودتر راه حلی پیدا کنند تا مرز باز شود.
بانو؛ زنی که در وطنش غریب است
ما دو خواهریم و پاسپورت اقامتی داریم. حدود ۵۰ روز است که در کشور افغانستان و شهر هرات برای گرفتن تذکره(شناسنامه) گیر کردیم. از هفته اول شیوع کرونا پیگیر برگشتن به ایران شدیم، اما متاسفانه همه جا تعطیل بود. قوم و خویش زیادی اینجا نداریم آنها هم که هستند در روستا زندگی میکنند.
برای اینکه بتوانیم به شهر دسترسی داشته باشیم و از وضعیت باز شدن مرز جویا شویم از طریق مراجعه به دفتر ارتباط خارجه(کنسولگری) اتاقی اجاره کرده و داخل شهر ماندیم که روز به روز هزینه های اقامت در اینجا بالاتر میرود و شرایط سختی را برایمان ایجاد کرده است.
دوری خانواده و بیپولی امانمان را بریده
افغانستان، وطن ما است، اما افرادی مثل ما که در ایران به دنیا آمدیم و بزرگ شدیم اینجا احساس غریبی میکنیم و فشار دوری از خانواده و بی پولی امانمان را بریده است. بعد از پیگیری های خانواده از ایران بخاطر اینکه راهی برای بازگشت نبود پدرم مجبور شد به هرات بیاید تا کنار ما باشد. هرجایی هم میرویم که تکلیفمان روشن شود تنها وعده امروز و فردا میدهند. چند باری هم مرز رفتیم اما بی فایده بود. پدرم ۶۴ سال سن دارد و یک کارگر ساده در ایران است؛ بنابراین فشار مالی و هزینههای زیاد توانش را از بین برده.
اگر فرزندم اینجا متولد شود…
نامم علی است حدود سه ماه پیش همراه خانواده برای چند روز اقامت به هرات آمدیم، اما مرز بسته شد. چندین بار برای برگشتن به ایران تا مرز هم رفتین، ولی اجازه ورود ندادند و گفتند مرز بستهاست. مهلت اعتبار پاسپورت پدرم رو به پایان است اینجا هم که پاسپورت تمدید نمیشود؛ بنابراین مجبوریم پاسپورت جدید و ویزا بگیریم. از طرفی همسرم، ماههای آخر بارداریاش را میگذراند اگر فرزندم اینجا بدنیا بیاید، مدت خروج و بازگشتمان به ایران تمام میشود.
برای انجام پایاننامهام به هرات آمدم
نامم عبدالخالق است، دانشجوی ارشد میکروب پزشکی دانشگاه علومپزشکی شهیدصدوقی یزد هستم که برای انجام موضوع پایان نامه خود به افغانستان آمدم تا در مورد عفونتهای بیمارستانی افغانستان -هرات تحقیق کنم، اما بهدلیل بسته شدن مرز بیش از سه ماه است که اینجا ماندگار شدم با اینکه اقامت ایران را دارم، اما مرزبانی اجازه ورود به ایران را نمیدهد.
اینجا مشکلات زیادی را برایم به همراه داشته از مشکلات مالی گرفته تا دغدغه و نگرانی خانوادهام.
این پیامها تنها بخش کوچکی از مشکلات افرادی بود که پشت مرز افغانستان گرفتار شدهاند و هیچ حامی و یاریکنندهای در آنجا ندارند. اغلب این افراد از لحاظ مالی در تنگنا هستند و فشارهای مالی و بلاتکلیفی میتواند آنها را درگیر بیماریهای عصبی کرده و فشار روانی زیادی را به ایشان وارد کند. از سویی دیگر در بیشتر موارد خانواده آنها که ساکن ایران هستند در انتظار کمک مالی بوده و از این طریق فشارهای زیادی را متحمل میشوند. هر چند که در چند روز گذشته نخستین پرواز از ایران به افغانستان و افغانستان به ایران پس از سه ماه تعطیلی_ به دلیل شیوع کرونا_ انجام شد، اما گفتوگوی ما با این افراد نشان میدهد که همچنان مرزهای زمینی باز نشده است. گفتنی است که پیگیریهای صبحامروز در این رابطه را در شمارههای آینده روزنامه، منتشر خواهیم کرد.