مسئولان شاد
قاسم شمسایی
چند ماهی میشود که خانهی ما، یعنی زمین درگیر موجود کوچکی به نام کرونا ویروس شدهاست. ویروسی منحوس که تمام معادلات جهانی را بهم ریخته و قدرت و مدیریت جهانی را به چالش کشیدهاست. کوئید 19 تبدیل به بحرانی گشته تا مدیریت سردمداران قدرت را به آزمایش بگذارد و ضعفهای مارا به رخمان بکشد. بیشک کشور ماهم ازین جریان مستثنا نبوده و تمام مردم و مدیران را درگیرخودش کردهاست. وقتی صحبت از ویروس و بیماری میشود، خط مقدم رویارویی با آن نظام سلامت است. قبل از طرح مسئله باید اذعان داشت که کادر درمانی کشور به عنوان خط مقدم مقابله بااین بحران باتمام کمبودها روسفید بودند. این را میشود به راحتی با توجه به اعداد و ارقام آمارهای جهانی فهمید. اما این ویروس تنها بحرانی برای نظام سلامت جامعه نبود و به سرعت تاثیر خودش را بر روی بخشهای دیگر هم نمایان کرد. اقتصاد شاید نمایانترین روی این ویروس کوچک بود که تکتک افراد جامعه به خصوص دهکهای ضعیف را هدف قرار داد تا آزمون سختی برای اداره کنندگان جامعه باشد. تا جایی که برخی از افراد باید بین معیشت و سلامت یک کدام را انتخاب میکردند، موضوعی که به کرات در روزهای اخیر به آن پرداخته شد اما راهکارهای پیشنهادی به ظن کارشناسان هیچ درمانی برای این بحران همهگیر نبود. و تازه مشکلات اصلی را باید در دوران پسا کرونا نظارهگر باشیم. اما هدف از نگارش این متن وجه دیگر این پاندومیست؛ وجهی که با پیدایش این بحران مارا متوجه بیماری سابقهداری در نظام آموزش کشور کرد. با همهگیر شدن ویروس کرونا مدارس در نیمههای سال تحصیلی تعطیل شد. و با دنبالهدار شدن این بیماری و با هدف پیشگیری و تامین سلامت محصلین مدارس و دانشگاهها تا اکنون نیز از ادامه فعالیت باز ماندند. اما مگر میشود آموزش را تعطیل کرد، اولین و تنها راهکار پیش رو استفاده از آموزش به واسطه فضای مجازی بود. فضایی که تا قبل این استفادهای صرفا فان برای عموم و تا حدی با بروز رسانی چرخهی فروش، کاربردی اقتصادی داشت. و بارها در محافل سیاسی باعث بروز مناقشات زیادی نیز شده بود و بعضا متهم ردیف اول بسیاری از مشکلات هم بود و راهکاری جز برخورد قهری و سلبی همچون فیلترینگ نداشت.
اما به یکباره و همچون تصمیمات خلقالساعه دیگر در نظام آموزشی تبدیل به راهکاری برای از سرگیری فعالیت آموزشی کشور در شرایط بحران گردید و شاید غلو نباشد که خودش تبدیل به بحرانی جدید شد. آموزش مجازی در بستر ناآماده نظام آموزشی کشور چه از لحاظ ساختاری و سختافزاری و چه از لحاظ نرمافزاری با مشکلات عدیدهای همراه شد. بحران جدیدی که ابتدا تنها خودش را در سرعت پایین اینترنت و در دسترس نبودن آن برای تمام مناطق کشور نشان داد و با گذشت اندک زمانی فاصله کیلومتری مسئولین تصمیم گیر را با جامعه هدفشان که حتی توانایی خرید یک گوشی هوشمند را نداشتند به رخ کشید. اما این تمام ماجرا نیست و شاید وجه کوچکی از بیماری نظام معلول آموزش ما باشد. چندی بیشتر ازاین اتفاق نگذشته بود که کلیپی مایه به سخرهگرفتن معلم عزیزی شد. کلیپی کوتاهی که در آن یک معلم باسابقه کلمه آنلاین را درست ادا نکرده بود، بعد از تا وزیر آموزش و پرورش به این اتفاق واکنش نشان داد و خواستار دلجویی از معلم شد اتفاقی که از سوی مردم هم در فضای مجازی به وقوع پیوست اما براستی این کلیپ تنها نشاندهنده ضعف یک معلم با سابقه در عدم تلفظ یک کلمه بود و مقصرین هم پخش کنندههای این کلیپ بودند. به جرات میتوان گفت نه؛ مقصر مسئولان تصمیمگیر و سیاستگذار نظام آموزش هستند که تا این اندازه حتی از دانشآموزان در بروز رسانی نظام آموزشی کشور عقب ماندهاند.
بیاییم کمی به عقب برگردیم و از زاویهای دیگر به این موضوع نگاه کنیم. با حضور گوشیهای هوشمند در کشور و همهگیر شدن آن، فضای مجازی از حالت تخصصی و محدود خود خارج شد و خودش را به شکلهای متعدد و جذاب عرضه کرد، امروزه با یک سرچ کوتاه در گوشیهایمان به راحتی میتوانیم این واقعیت را دریابیم که شبکههای مجازی با تمام محدودیتایی که برایشان ایجاد کردیم بخش عمدهای از زندگی ما را به خودشان اختصاص دادهاند و با توجه به جذابیت روز افزونشان تعداد قابل توجهی از مخاطبانشان همین قشر محصل جامعهاست. اگر وجه التزام را کنار بگذاربم، بیتعارف نظام و شیوه آموزش منقرض شده ما در کجای این رقابت بیرحمانه جذب مخاطب قرار گرفته است. جالب اینجاست که با تمام این محدودیتهایی که ما برای فضای مجازی قراردادهایمیم بخش اقتصادی آموزش که بارها از آن به مافیای آموزش یا مافیای کنکور یادکردیم راهش را پیدا کرده و حتی در همین بحران پیش آمده بسیار راحتتر و سریعتر از نظام آمورش به اصطلاح رایگان خودش را با شرایط روز تطبیق داده و با محصولات جذاب به درآمد زایی خود مشغول است.
اما تاریکترین نقطه این معلولیت شاید اتفاقیست که این روزها در راس تمام خبرها به آن پرداخته میشود جریانی که زیر پوست یکی از همین شبکههای مجازی در جریانست. در روزهایی که قرنطینه خود خواسته خیلیهارا خانهنشین کردهاست بازار داغ لایوهای اینستگرامیست که مبتذلترین موضوعات را به خورد مخاطبین خود میدهد. مخاطبینی که بازهم بیشترشان همان نسل محصل ماست. فضایی که در آن امثال تتلوها در یک روز یک میلیون مخاطب جذب میکنند. آنهم در روزهایی که تیراژ کتابهای ما به اعداد وحشتناکی نظیر صد عدد رسیدهاست. در روزهایی که مجموع تیراژ روزنامههای ما حتی نزدیک به مخاطبین این افراد نیست. شاید بپرسید اینها چه ربطی به نظام آموزشی کشور دارد. نیاز سنجی و جذابیت و بروز بودن اولین مرحله بازاریابی در فروش محصول است. اتفاقی که با وجود هزینههای هنگفتی که در بحث آموزش و فرهنگ در نهادهای متعدد و موازی میشود خروجی مطلوبی ندارد و باید بپذیریم که در این مسیر شکست خوردهایم. و بیلانهای کاری که میدهیم تنها به درد ارائه در کارتابلهای مسئولین میخورد. شاید کرونا و زنگ خطری که برایمان روشن کرد بهترین زمان برای بیدار شدن و تغییر مسیر معلولی باشد که این سالها در نظام آموزشی_فرهنگی طی کردهایم. شاید این شرایط مارا مجاب کند که یکبار و تنها یکبار بدون نگاه قهری به این بستر که بیشترین مخاطبش نسل محصل ماست نگاه تازهای بیندازیم و بپذیریم در بازار عرضه و تقاضا محصولی برندهاست که خودش را با شرایط روز وفق میدهد و شاید آن زمان بتوانیم تعاریف و ارزشهای خودمان را بازیابی کنیم. مخاطب جوان ما توانایی تمیز دادن و انتخاب درست را در بین تمام موضوعاتی که در طول روز در گوشی چند اینچیش به خوردش داده میشود را دارد به شرطی که ما در بین محصولاتی که به آن عرضه میشود باشیم.