ما و مکانیسم جبرانی معلولیت
علیرضا سپاهی لایین
درآستانهی روز جهانی معلولین، چند تن از دوستان برای دیدار با دختران مددجوی موسسهی «همدم»، به این خیریه آمدهاند؛ جایی که من هم افتخار خادمی فرزندان و همکاران و یاورانش را دارم. آنچه اینجا مینویسم در واقع فشردهی گفت وگوی خودمانی و درد دل دوستانهی من و این عزیزان با هم است که فکر کردم بد نیست به عنوان بخشی از دغدغههای جامعهی بهزیستی و معلولین کشور، با شما هم به اشتراک بگذارم:
معلول و معلولیت، دو واژهی آشنا و غریب اند؛ با گوشهای ما آشنا و با دلهای ما غریب. واژگانی که بهرغم لطافت ذاتی و الزام عمومی به توجه عاطفی و انسانی، ظاهری خشن و پسزننده دارند… و ما اساسا یادمان میرود که در پس این ظاهر نامطلوب و غمبار، سه حقیقت بزرگ و مهم نهفته است:
1- معلول، یک انسان است با تمامی حقوق الهی و انسانی و قانونی. یک انسان، مادام که نفس میکشد، میباید از تمامی مواهب حیات برخوردار باشد و هیچکس به هیچ دلیلی، نمیتواند این حق را از او سلب کند.
2- معلولیت انتخابی نیست و معلول، با هر کیفیت و شرایطی از معلولیت، غالبا مقصر وضعیت کنونی خود نیست. بنابراین، تفاوت آدم سالم با معلول، در میزان لیاقت و تیزهوشی آدمهای سالم نیست و شرایط موجود بیش از هرچیز محصول اتفاق و حادثه است، نه خطا و خامی فرد معلول. حتی، چنانچه بخواهیم مقصر و مسببی برای این شرایط قایل باشیم نیز، معلول آخرین کسی است که میتوان انگشت اتهام و اخطار به طرفش گرفت.
3- همچنان که هریک از ما برای خود لیاقت و قدرت انجام کاری قائلیم و چنانچه خود را به جهات جسمی و ذهنی سالم تصور میکنیم، این دریافت باید در وهلهی نخست، به ما احساس مسئولیت بدهد. در واقع، اگر زاویهی دید مناسبی داشته باشیم، ملاحظه خواهیم کرد که اعضای جامعه، به مثابه اندامهای یک پیکرند. اندامهای ما، برای خود نوعی مکانیسم جبرانی دارند. چنانچه عضوی دچار نقص عملکرد شود، تا جایی که مقدور است، از طریق و توان دیگر اندامها، برای محافظت از آن استفاده میکنیم. دراین مکانیسم جبرانی، برای حفظ آرامش و امکان ترمیم عضو ناقص، کار اندامهای دیگر بیشتر میشود… بار آن دستی که میشکند یا چشمی که بیناییاش محدود میشود، بر دوش دست و چشم دیگر خواهد افتاد و این امری طبیعی است. و میدانیم که چنانچه عضو ناقص را به حال خود رها کنیم، بهزودی حیات و حالت دیگر اندامها نیز متاثر و منقص خواهد شد. این، عین آن مسالهای است که در مورد ما و افراد معلول جامعه نیز صدق میکند. و تازه، این امر، جدای از وظایف اخلاقی و عاطفی و عقلی است که همهی آحاد جامعه در برابر یکدیگر دارند.
موسسهی همدم خانهی دلهای تپندهی مهرباوراست. سرپناه 400 فرشتهی خاکی؛ باغی برای 400 گل خوشبو که تمام چهارفصل سال، چشم بهراه باران محبت و نسیم نوازش ما و شماست. و ما که افتخار خدمت به این 400 دختر عزیزمان را داریم، نهایت آرزوی ما هواداری و حمایت مادی و توجه معنوی شما به این فرزندان عزیزی است که ناخواسته در ردیف معلولان این جامعه قرار گرفته اند. همانند شما، تلاش یکایک همکاران و همیاران موسسه، رسیدن به موهبتی است که نامش «توجه به نقصهای دیگران، به شکرانهی سلامتی خود» است… همان که گفته اند؛
شکرانهی بازوی توانا/ بگرفتن دست ناتوان است.
و این، وظیفهای است که مکانیسم جبرانی عقل و اخلاق و وجدان و خیرخواهی، ما را بدان ملزم میکند. و در مسیر خیر، شرط اول قدم عاشق بودن است و بالطبع آدم عاشق با سوز وسازهای معشوق هماهنگ و همراه است.