ما را کارگر انتخابات میدانند
در شماره قبلی بخش اول گفتوگوی مهدی عبایی رییس شورای هماهنگی اصلاحطلبان خراسان رضوی در روزنامه «صبحامروز» به چاپ رسید. در این شماره بخش دوم این گفتوگو را میخوانید.
فراز و فرود شورای اصلاحطلب شهر مشهد و شورای هماهنگی اصلاحطلبان
عبایی در رابطه با لیست اصلاحطلب شورای شهر گفت: ما برای بستن لیست آن زمان با اعتدالیون به توافق رسیدیم اما ابتدا به سراغ اصولگرایان عاقلی که از فشار ایجاد شده بخصوص در مشهد توسط برخی از اصولگرایان به جان آمده بودند، رفتیم. منتهی برای تنظیم لیست با آنها به توافق نرسیدیم. قرار بر این بود که شورای همانگی به صورت تقویت شده پشتیبان این شورای شهر باشد و شورای شهر قبل از مشورت با متخصصین، اساتید دانشگاهی، فرهنگیان و مردم، به سراغ شورای سیاستگذاری بیآید. شورای سیاستگذاری با حضور اشخاص حقیقی که حزبی نیستند ولی جایگاه اجتماعی دارند و اصلاحطلب هستند، در حقیقت همان شورای هماهنگی تقویت شده است. فرمول گذشته این بود که نصف تعداد احزاب، شخصیتهای حقیقی باشند و آن زمان هم شکل گرفت. بخشی از عناصر پشتیبان مالی و نیروهای ملی مذهبی از همان اشخاص حقیقی بودند، کسانی که در گذشته پایههای احزاب بودند ولی بعد به دلیل گرفتاریها یا مشکلات جسمی دیگر درون احزاب نبودند، ورود پیدا کردند و کار شکل گرفت. اما به محض اینکه پیروزی به ظهور رسید همه آن حرفها یا فراموش یا با مانع روبرو شد. شورای شهر مشهد استدلالهایی برای خودش داشت و میگفت ما در عمل با مشکلاتی روبرو شدهایم. یکی از مشکلات این بودکه میگفتند شورای شهر چرا با شورای هماهنگی مشورت میکند، کمتر با آنها مشورت کند. شورا نمیتوانست نیرو از درون اصلاحطلبها بگیرد و یا پاسخ استعلامها نمیآمد و مجبور بودند به همان نیروها بسنده کنند. اولین انتقادها و اختلافات جزیی از اینجا شروع شد. ما میگفتیم برای معاونت فرهنگی شهرداری کسی را بگذارید که هم چهره شاخص فرهنگی باشد وهم دستی در اجرا داشته باشد، به دلایل مختلف گفتند نشد. کم کم فاصله میان شورای هماهنگی و شورای شهر مشهد عمیق شد. بدنه و احزاب جوانتر هم میگفتند شورا با ما فاصله گرفته است و مشورتی با ما نمیشود. حداکثر این بود که شورای هماهنگی از اعضا شورای شهر دعوت میکرد تا پاسخ دهد و آنها هم در پاسخ به انتقادات میگفتند شما دست از دور بر آتش دارید، مثل ما نزدیک نیستید تا مشکلات ما را ببینید. البته بعضی از آن استدلالها را میپذیرفتیم و بسیاری را هم نمیپذیرفتیم. اینکه روند تصمیمات کمیسیون فرهنگی به چه صورت است و چرا این اتفاقات میافتد ربطی به آن موانع ندارد. چرا گروهی از اساتید دانشگاه، فرهنگیان و خبرگان فرهنگی برای مشورت دعوت نمیشوند. پاسخ این سؤالات قانع کننده نبود. شورای هماهنگی احساس کرد که با این وضعیت خرج خودش را از اجراییات شورای شهر جدا کند، یعنی گفتیم شورای کار خودش را انجام دهد و ما دیگر انتقاد نمیکنیم، منتهی اگر جایی از شورای هماهنگی انتقاد کردند، میگوییم کار شورای شهر به ما ربطی ندارد. آنها شورای شهر هستند و ما شورای هماهنگی اصلاحطلبان، اگر از ما مشورت بخواهند، مشورت میدهیم.
بازسازی شورای هماهنگی خراسان رضوی
وی اذعان کرد: با این اتفاقات، دوستان شورای هماهنگی گفتند یا شورا درست میگوید و اجازه نمیدهند از ما مشورت بگیرند و یا نمیخواهند از ما مشورت بگیرند. ما بعد از این برای انتخابات آینده نوع ترکیب شورای سیاستگذاری را تغییرمیدهیم. نتیجه شورای سیاستگذاری قبل، شورای شهر فعلی بوده است. ما در آزمون انتخابات مجلس این کار را تکرار نکنیم، سراغ کسانی برویم که بدون شک ارتباطشان با ما در چهار سال نمایندگی قطع نمیشود و به همین دلیل شورای سیاستگذاری را به کسانی که مثل خود ما فکر می کنند و هدفشان مثل ما باشد محدود کنیم، که ما روی دو نماینده کار کنیم و انتخاب شوند و در این چهار سال با ما مشورت کنند، بهتر از این است که پنج نفر باشند از هم گسیخته و رها که ندانیم چه میکنند. کما اینکه بسیاری از نمایندگان مجلس لیست امید همینگونه هستند. این است که دوستان با وسواس بیشتری به سراغ شورای سیاستگذاری رفتهاند. من از زمان فروردین گذشته شروع میکنم که دوره جدید شورای هماهنگی بود. من رییس دورهای بودم و تغییراتی در شورای هماهنگی صورت گرفت. احزابی که پروانههاشان صادر نشده بود کنار گذاشته شدند و اینگونه تعداد احزاب کمتر و شورا محکمتر شد. تمام جلسات به صورت هفته در میان تشکیل و مسائل انضباطی به شدت رعایت و کار بین احزاب تقسیم شد. کمیتهها تشکیل شدند و با آمادگی سراغ انتخاب اشخاص حقیقی برای شورای سیاستگذاری رفتیم. اگر اتفاقاتی که با ندانمکاریهای دولت و مسئولین رخ نمیداد، اتفاقاتی که بسیار به دموکراسی، عدالت خواهی، انتخابات و مجلس لطمه زد، ما روی غلتک قرار داشتیم. چون اشخاص حقیقی را در دو مرحله، 4 نفر در یک مرحله و 2 نفر در مرحلهای دیگر، انتخاب کرده بودیم و قرار گذاشته بودیم که اتاق فکری تشکیل دهیم. جوانترها که بدنه فعال هستند، به هیأت رییسه و ستادها بیآیند و کار را دست بگیرند. به سمتی می رفتیم که اولین جلسه شورای سیاستگذاری را برگذار کنیم و سراغ افرادی که مدنظر داریم برای ثبتنام در انتخابات برویم و به صورت رسمی از آنها بخواهیم در انتخابات ثبتنام کنند. متأسفانه گرانی بنزین در روز میلاد پیامبر اکرم اتفاق افتاد و لطمه بسیار بدی به کشور زد.
مردم بیاعتماد شدهاند
رییس شورای هماهنگی اصلاحطلبان در ادامه اظهار کرد: اول که ذهن اصلاحطلبان رفت سراغ این مسئله که با این وضعیت انتخابات زیر سؤال رفت، از بین مردم چه کسی تمایل دارد در انتخابات شرکت کند که ما خواهش و توجیه کنیم که اگر شما نیایید فلانی رأی میآورد، اگر آنها رأی بیاورند مجلس از این که هست بدتر میشود. چه کسی این تحلیلها و توجیهها را قبول میکند. اولین حرفی که در جلسه بعد از حوادث زده شد، این بود که ما با چه رویی سراغ مردم برویم؟ وقتی سر جوانان کشور این مسائل آمده، ما چه بگوییم؟ گفتیم که ما به سراغ انتخابات میرویم ولی خواستهی اولیه مردم انتخابات نیست، انتخابات در درجه چهارم و پنجم است. اقتصاد، کرامت انسانی، اعتماد و حفظ سرمایههای اجتماعی خواستههای اولیه است. بین مسئولین و مردم اعتماد از بین رفته. یکسری از مسائل سادهای مثل آمارهای مربوط به بنزین از مردم پنهان نگه داشتهمیشود، آمار در کشور ما یک پدیده محرمانه است. به مردم میگویند ما میخواهیم به 60ملیون نفر یارانه بدهیم، بعد معلوم میشود اینگونه نیست، مسائل دیگری مطرح است. روحانی میگوید روز جمعه خبردار شدهاست، رییسی هم حرف دیگری داشته، چه کسی پس پای ماجرا بوده؟ اینها از مردم مخفی نگه داشته میشود. بنابراین چگونه میشود اعتماد مردم را جلب کرد و آنها را پای صندوق رأی آورد؟
رقابتی بودن انتخابات گامی به سوی تحقق دموکراسی
این فعال اصلاحطلب گفت: در زمینههای فکری، ما اصلاحطلبان میگوییم مشارکت تنها راه رسیدن به دموکراسی نیست، رقابتی بودن انتخابات است که دموکراسی را ایجاد میکند، وگرنه مشارکت در بسیاری از کشورهایی که نظام استبدادی دارند هم اتفاق میافتد اما رقابتی نیست. بنابراین این صندوقی که رقابتی نباشد ما را به سمت توسعه اجتماعی و دموکراسی نمیبرد. بعضی از دوستان اصلاحطلب ما میگویند مسیر ما از صندوق رأی میگذرد، درست میگویند اما صندوقی به دموکراسی و مردمسالاری میرسد که انتخاباتش رقابتی باشد نه اینکه فقط مشارکتی باشد. حالا بهانه میآورند که دو فضا را دو قطبی نکنید درحالی که کشور ما از اول انقلاب دو قطبی بودهاست. بعد از پیروزی انقلاب در اسفند ماه اولین موضعگیریها در مقابل کابینه آقای بازرگان شروع شد و فضای کشور دوقطبی شد، یک عده طرفدار کابینه نهضت آزادی و بازرگان شدند مثل اصلاحطلبان که میگفتند دولت مهندس بازرگان لیبرال است و یک عده هم مخالف آن کابینه بودند و میگفتند دولت باید انقلابی باشد. این دوقطبی بودن شروع شد و ادامه پیدا کرد. در دوم خرداد هم انتخابات دوقطبی بود. دوقطبی بودن ایرادی ندارد به شرطی که تبدیل به منازعات اجتماعی نشود، دولت و احزاب بیآیند فضا را تلطیف کنند. دوقطبی بودن انتخابات را رقابتی میکند. این اتفاق نیفتاد و ما ماندیم با میراثی از این حوادث خیابانی که با دموکراسی ضدیت دارند. هرکدام از این اتفاقات، کشور را از توسعه دور و فضایی که باید به سمت تلطیف برود به فضای خشونت و بیاعتمادی تبدیل میکند.
پنج انتقادی که بر مسئولین وارد است
عبایی ادامه داد: انتقاداتی وجود دارد، اول اینکه در کشور اندکسالاری وجود دارد، یعنی دولت به تعدادی خاص از نخبگان متکی است. برای مثال صدا و سیما این روزها یک صدای مخالف را هم نمیآورد. دوم، کشور دارای اقتصاد نفتی است. سوم، اقتصاد نفتی تبعاتی مثل فساد، ارتشاء و ناکارآمدی دارد. چهارم، در کشور عدم شفافیت و پنهانکاری وجود دارد، بسیاری از حقایق با عنوان جلوگیری از خبردار شدن بیگانگان از مسائل، پنهان میشود. بیگانگان که این روزها با کمک ماهواره و شبکههایی که دارند، از مردم ایران زودتر مطلع میشوند. مردم ما هستند که به اطلاعات و تحلیل نیاز دارند و درب اطلاعات به روی آنها بسته است. پنجم اینکه مسئولین در کشور ما آیندهنگری و آژیر خطر ندارند برای مثال یک دانشجو متوجه میشود که پدیدههایی همچون اعتراضات طبیعی است و به هر بهانهای ممکن است اتفاق بیافتند، آن بهانه ممکن است تقسیم استان باشد، تخریب خانههای خارج از محدوده شهری یا اعلام یک مسئله همچون گرانی بنزین باشد و حتی بدون بهانه مثل دی ماه 96 که از یک تجمع 50 نفره یک ابتدایش اصولگراها بودند و در یک آن دیدند کنترل تظاهرات از دستشان خارج و جمعیت بیشتر شدهاست که شعار دیگری میدهند. گوشهای مسئولین و حتی ما اصلاحطلبها سنگین شدهاست. من به دوستان اصلاحطلبمان، از بزرگان اصلاحات تا جوانان گفتهام که ما واقعیتها را نمیشنویم، بدنه اجتماعی از ما فاصله گرفته و به ما عنوان کارگر انتخاباتی را دادهاست. هروقت که به انتخابات پرشور احتیاج داشته باشند به سراغ اصلاحطلبها میآیند که با شعارهای خیلی خوب تبلیغ و مردم را برای شرکت در انتخابات ترغیب میکنند. ما شدهایم کارگر انتخاباتی، کار دیگری با ما ندارند، مشورت که از ما نمیگیرند. اگر از احزاب و لیست امید در مجلس برای بالا بردن قیمت بنزین مشورت میگرفتند، به مسئولین گفته میشد این کار را باید از اردیبهشت به صورت پلکانی آغاز کنند تا در آذر ماه برای حقوق کارمندان به مشکل نخورند، قیمتش را 1200 و بنزین آزاد را 2000 تومان کنند و نیمهشب عید اعلام نکنید که عید مردم تلخ شود.
اصلاحطلبها چه باید بکنند؟
وی در پایان مانیفست اصلاحطلبی را اینگونه تشریح کرد: واقعیت این است که مانیفست اصلاحطلبی هنوز نوشته نشده. آقای خاتمی مسائلی را بیان کرد که بیشتر مربوط به سیاست اجرایی کشور بود و بخشی هم مربوط به اندیشه اصلاحطلبی. آقای ملکیان هم با بخشی از اصلاحطلبان در نشست تقدیر ما تدبیر ما که به صورت جزوه کوچکی درآمد، اندیشه اصلاحطلبی را تدبین کردند. اما احزاب منشوری به نام منشور اصلاحطلبی را ننوشتند که هر اقدام ملی یا جزیی بر اساس آن منشور انجام شود، برای مثال اگر خواستند ائتلاف کنند یا اگر به دنبال راهکار و دیدگاههای اقتصادی هستند، به سراغ منشور بروند. کتاب «چرا ملتها شکست میخورند»، نوشته آقایان عجم اوقلو و جیمز رابینسون و ترجمه آقایان میردامادی و نعیمیپور، بسیار کتاب مفیدی است. این کتاب اگر خلاصه شود در حقیقت مانیفست اصلاحطلبی را شرح میدهد. در این کتاب گفته میشود اقتصادهای بزرگ به کشورهای در حال توسعه، توصیههایی می کنند، آنها تنها مسیری که برای بهبود اقتصاد و ثروت مردم معرفی میکنند، پرهیز از اندکسالاری و رسیدن به مردمسالاری است، یعنی تقویت تمام سازمانهای مردمی. اصلاحطلبان این کتاب را بخوانند و خلاصهای از کتاب را در جوامع و قطعنامهها بگویند و این را به یک منشور تبدیل کنند. نظام وقتی ببیند احزاب نه سر مسئله قدرت، سر مسئله بهبود وضعیت مردم که به نفع اصلاحطلبها، اصولگراها و دولت است، دغدغه دارند و راهکار ارائه میکنند، دولت ممکن است نگوید ما توصیه شما را قبول کردیم اما میپذیرد و سراغ راهکارها میرود، کما اینکه بسیاری از توصیهها عملی شده، اما بد اجرا شدهاست. دومین مسئلهای که باید انجام دهیم این است که پنبهها را از گوشمان در بیاوریم، جامعه تغییر کرده. یک بار جامعه در دوم خرداد نشان داد تغییر کرده و اصولگراها این تغییر را بعد از دوم خرداد 76 متوجه شدند. حالا ما اصلاحطلبها این پنبهها را در گوشمان فرو کردهایم و فکر میکنیم مردم به حرفهای ما عمل میکنند در حالی که جامعه نگاه میکند چه کسی به او بها میدهد. سوم اینکه باید برنامه داشته باشیم. برای مثال ما باید به روحانی برنامه میدادیم، اگر قبول میکرد از ایشان حمایت میکردیم. یا در سال 94 لیست امید را بدون برنامه بستیم. ما اگر 20 نفر در مجلس داشته باشیم که یک برنامه تدوین شده ارائه بدهند، از 100 نفر آدم پراکنده بهتر است. بنابراین اصل قضیه که فراموش شدهاست، برنامهنویسی برای اداره کشور است. اگر این کارها را انجام دادیم، حجت ما برای رفتن سراغ مردم تأمین میشود. باید به مردم بگوییم ما در گذشته اشتباهاتی داشتیم و نمیخواهیم آن اشتباهات را تکرار کنیم، میخواهیم برنامه بدهیم و آدمهای پاکدست بیآوریم نه آدم دروغگو و دزد. گرچه به این شورای شهر انتقاد داریم اما شورای پاکدستی است. هرچه گشتند چه در کابینه خاتمی و چه شورای شهر مشهد نتوانستند، فساد پیدا کنند. ممکن است در سیستم اجرایی تخلفاتی داشته باشند، کارهایی کرده باشند که محتاج بررسی باشد ولی آدمهای پاکدستی هستند. به مردم بگویم که ما سراغ آدمهای پاکدست میرویم. اگر این کارها را انجام دهیم و پیروز انتخابات نباشیم، به اهدافمان نزدیک میشویم. باید خانوادههای خودمان را متقاعد کنیم که شرکت در همین انتخابات هم تقویت دموکراسی است.