ژست های اغفال کننده
مریم اصغری
با گذری هرچند ساده در خیابان با صحنههایی مواجه می شویم که شاید برای نسل من ناشناخته باشد. شاید متولدین دهه پنجاه و شصت با قبح اجتماعی بیشتری رشد پیدا کرده بودند و کمتر شاهد سیگار کشیدن آن ها در جوامع عمومی بودیم و حالا هم که تبدیل به زنان و مردان سرپرست خانواده شده اند، بازهم در پستو سیگار می کشند. اما نمی دانم مشکل از چه زمانی شروع شد که حالا در خیابان دخترکان تازه به بلوغ رسیده و پسرهایی که هنوز پشت لبشان سبز هم نشده، از تو سراغ فندک را می گیرند و بدون هیچ ابایی و با چنان ژست پیروزمندانه ای از سیگار کام می گیرند که باورپذیر نیست. با همین تفکر به جمع چند پسر نوجوان که روی چمن های پارک نشسته و غالبا در رده سنی بین سیزده تا هفده سال بودند رفتم. با وجود اینکه خیلی از حضور مهمان ناخوانده در جمع شان راضی نبودند، مثل یک میزگرد دوستانه در رابطه با علل گرایش آن ها به سیگار و بعضا مواد مخدری چون گل به گفتگو پرداختیم. جواب هایی می شنیدم که برایم مجاب کننده نبود. پاسخ هایی مثل «بزرگ شدیم دیگه چرا نکشیم؟ بالاخره آدم یه راهی برای فرار از غم و غصه هاش باید پیدا کنه دیگه، الان من یکی نکشم بهم نمی گن چقد بچه ای؟ برای امتحانا لازمه، مخمون رو راه می ندازه! تو خونه که سیگار نمی کشیم اینجا برا تفریحه، الآن فرق سیگار و گل با قلیون چیه که این بده و اون خوبه؟»
به تک تک سوال هایشان جواب می دادم و در جواب تمام جمله هایم چیزی برای گفتن داشتند. روبروی سوپر مارکت نزدیک دبیرستان دخترانه روی صندلی پارک نشستم و بعد از تعطیلی مدرسه، خیابان از ادحام دختران شاد و جوان پر شده بود. نیاز خبرنگاری نگاه منتقدانه است و به همین جهت ریزبینانه حرکات را زیر نظر گرفتم. حدسم درست بود و سه دختری که وارد سوپر مارکت شدند سه نخ سیگار و یک بسته کبریت را در کوله یکی از آن ها پنهان کردند. از فاصله دور دنبال شان کردم و یک چهارراه دورتر از مدرسه و در حین قدم زدن، سیگارها را روشن و …
شروع مشکل
زنگ خطری جدی به صدا در آمده که گوش های زیادی را مشغول به نشنیدن کرده است. دیدن افول جامعه به چشم ریزبین نیاز ندارد و این سوال بزرگ مطرح است که چه بر سر نسل های آینده خواهدآمد؟ در مسیر پیاده روی به تابلوی دبیرستان پسرانه رسیدم و به سراغ مدیر مدرسه رفتم. حسین قنبر مدیر دبیرستان، با روی گشاده از من استقبال کرد و با توجه به اینکه وی برای این موضوع بسیار اهمیت قائل بود به توضیح مفصلی در اینباره پرداخت.
ضرورت بررسی همه جانبه این آسیب اجتماعی
قنبر در ارتباط با نقش مدرسه ها در آگاه سازی نوجوانان از عواقب مصرف سیگار و موادی چون گل گفت: در مرکز مشاوره آموزش و پرورش بخشنامه هایی برای شناسایی این دانش آموزان صادر شده است و این نوع آسیب های اجتماعی مورد بررسی قرار می گیرد و البته این موضوع بستگی به برنامه مدون مدرسه در برخورد با این شرایط دارد. در مدارس جلساتی در ارتباط با آگاه سازی برگزار می شود اما خیلی پیش گیرنده نیست. به این دلیل که معمولا بچه ای که پدر یا مادرش مقید به پاک نگه داشتن حریم خانه نیستند و در خانه سیگار می کشند و یا در جامعه می بیند که خیلی از افراد جامعه از راننده تاکسی گرفته تا پزشک، در ملا عام سیگار می کشند، بستر مناسبی را فراهم می بیند و به خودش اجازه کشیدن سیگار و در مراحل بعد، موادی چون گل را می دهد.
وی ادامه داد: در مدارس دولتی با توجه به جمعیت بیشتر دانش آموزان، ناهمگونی فرهنگی و خانوادگی بچه ها و تاثیرپذیری بچه ها از هم، متاسفانه امکان ابتلا بیشتر است. در مدارس غیردولتی که جمعیت کمتر و خانواده ها از نظر فرهنگی و مالی در سطحی نزدیک به هم هستند، این اتفاقات کمتر می افتد و البته قابل کنترل تر است.
او تاکید کرد: ما باید ریشه ها را اصلاح کنیم. مثلا همانطور که در مدرسه ممنوعیت سیگار کشیدن برای کلیه عوامل را داریم، در همه محیط های کاری و اجتماعی این موضوع اعمال شده و جدی گرفته شود. رسانه چشمگیری مثل صداسیما باید فرهنگ-سازی کند اما در همین رسانه بازیگر برای نشان دادن ناراحتی و عصبانیت سیگار روشن می کند. متاسفانه در هزاره سوم آموزش های کلاسیک خیلی تاثیرگذار نیست و آموزش های اجتماعی و غیرمستقیم بسیار تاثیرگذارتر است و این مساله هم به نوعی ریشه در جامعه شناسی و روانشناسی اجتماعی دارد.
شخصیت سازی ناآگاهانه
پس از گفتگو با مدیر مدرسه به سراغ محمد رضا ایمانی دکترای روانشناسی اجتماعی و مدرس مهارت های ارتباط اجتماعی رفتیم و با او به مشورت نشستیم. وی توضیح داد: یکی از جنبه های انتزاعی که در ذهن عموم مردم در ارتباط با مصرف دخانیات شکل می گیرد این است که با دخانیات حال و احساس بهتری پیدا می کنند و همچنین یکی ازعلل گرایش شدید که بخصوص در نوجوانان و محصلین پیدا شده، این است که معتقدند موادی مانند گل، تمرکز و یادگیری را بالا می برد. در ظاهر، فرد در ابتدا احساس خوبی پیدا می کند و یادگیری بهتری دارد، اما دیگر بعد از این قضیه معتاد شده است و رفتارها و هیجان ها و نوع نگاهی که نسبت به دنیای اطراف پیدا می کند، کاملا متفاوت است و اگر این مواد به او نرسد احساس کمبود می کند. در ارتباط با مواردی مثل مصرف گل می توان کمی به نظام آموزشی خرده گرفت. چراکه اگر نظام آموزشی و نظام تحصیلی جامعه ما به سمتی حرکت می کرد که مهارت ها و الگوهای دیگری را جایگزین حفظ دروس می کرد، شاید اتفاق های بهتری می افتاد.
دکتر ایمانی ادامه داد: گرایش به سیگار و سایر مواد افیونی دو جنبه تقلیدی و انتزاعی دارد که در گروه نوجوانان جنبه تقلیدی بسیار پررنگ تر است. افراد تحت تاثیر گروه دوستان یا همان گروه مرجع و بعضا تحت تاثیر فرهنگ خانوادگی قرار می-گیرند. به مرور این نگاه های انفعالی گسترش پیدا کرده و به نوعی تبدیل به پرستیژ و شخصیت سازی شده و عملا یک موضوع ناهنجار، تبدیل به هنجار شده است. ما باید فرزندان خود را نسبت به موضوعات و آسیب هایی که در معرض آن قرار دارند آگاه کنیم و با نگاه بی طرف و صرفا آموزشی این موضوع را برای آن ها باز کنیم. اما اینکه این مساله را چگونه باید بیان کنیم که تحت تاثیر قرار بگیرند، برمی گردد به نگاهی که درون خانواده و نظام آموزشی وجود دارد. متاسفانه در حال حاضر خانواده ها وقت کمتری برای بچه ها می گذارند و جنبه آموزشی و تربیتی در آن گم شده است. هرچند یادگیری های قبلی که درون خانواده رشد پیدا کرده، می توانند تاثیر بازدارنده داشته باشد، اما گاهی خانواده ها به این دلیل که شناخت لازمی از شرایط نوجوانان ندارند و نمی دانند چطور باید واکنش نشان دهند و ارتباط برقرارکنند و یا چطور بازدارنده باشند، با سردرگمی مواجه هستند
جنگ نرم و هجوم داده های نادرست
در ادامه تحقیقات، به سراغ دکتر هادی وضیعی کارشناس و استاد جامعه شناسی رفتیم و توضیحات او را شنیدیم. هادی وضیعی در پاسخ به سوالات ما گفت: از دو بُعد جامعه، به عنوان یک نهاد اجتماعی کلان و خانواده، به عنوان نهاد اجتماعی کوچک تر می توان به این مساله نگاه کرد که هر کدام مکمل دیگری است. ما در جامعه شناسی اصلی به عنو ان جامعه پذیری داریم. جامعه پذیری باید از خانواده شروع شود و در اجتماع به تکامل برسد. متاسفانه در رابطه با مقوله ای مثل اعتیاد، در تمام زمینه های آن جامعه پذیری مناسبی نه از جانب خانواده و نه از جانب جامعه و نظام آموزشی به عنوان مکمل صورت نمی-گیرد. نهاد آموزشی می تواند بینهایت در آگاه سازی از طریق نشان دادن فیلم ها و کلیپ هایی که عفونت دستگاه گوارش، کبد و ریه را نشان دهد، موثر باشد تا هر وقت نوجوان به دخانیات و علی الخصوص فراتر از آن موادی مثل گل فکر کرد، یاد همان صحنه ها بیفتد. همچنین بخشی از این معضل به ناآگاهی خانواده ها و اعتماد بیش از حد آنان به فرزندان برمی گردد و بخش دیگری به جامعه اشاره دارد که قوانین سختی را پیرامون این معضل اجتماعی مطرح نکرده است. تصور من این است که اگر فراتر از سطح خانواده، نظام اجتماع و نظام حکومتی در قالب بحث کنترل اجتماعی وارد عمل شود و پیرامون مصرف سیگار و مشتقات منصوب به آن مثل ماری جوانا، قوانینی را در قالب مجازات های کوچک یا بزرگی که می توان برای آن متصور شد اجرا کند، کنترل اجتماعی کامل تر می شود. من معتقدم فرهنگ سازی در این زمینه جواب نمی دهد. چراکه ما ضعف فرهنگ-سازی در تمام بخش ها را داریم. بنابراین کنترل اجتماعی برای این مسئله بیشتر جوابگو است. کما اینکه این کنترل اجتماعی در کشورهای دیگر که منع فروش دخانیات به افراد زیر 18 سال دارند، موثر واقع شده است. منع فروش سیگار در واقع همان بخش مهم کنترل اجتماعی است و تنها راهکار کنترل گسترش دخانیات محسوب می شود.
وی تاکید کرد: باید قدرت نظارتی خاص روی فروش مواد افیونی باشد. نسل نوجوان ما نسل نوجوان چهل سال پیش نیست، چراکه در معرض رسانه های مختلف و به عبارتی بمباران رسانه ای قرار دارد. این نسل با هجوم داده های نادرست و جنگ نرم روبرو است.
همیشه با ضعف کنترل اجتماعی و نظارتی روبرو هستیم
به طور قطع برخوردهای تند و خشن در مواجه با نوجوانان جواب عکس می دهد و یقینا نمی توان انگشت اتهام را به سمت یک فرد نشانه گرفت. خانواده به عنوان اولین نهاد اجتماعی نقش به سزایی در این قبیل اتفاقات دارد. اما موضوع گسترده تر از آن است که به تنهایی و با نظارت خانواده هم قابل کنترل باشد. برای کنترل این مسئله باید زیرساخت های آموزشی و جامعه را التیام بخشید.
نمی توان از این موضوع چشم پوشی کرد که رسانه های فراگیری از جمله صداوسیما چه نقش موثری در آگاه سازی جامعه ایفا می کند. اما ما در این مورد با ضعف مدیریتی مواجه هستیم. به طور مثال چرا فیلم های اکران شده رده پخش سنی مناسبی ندارد؟ چرا فیلمی که نقش اول آن می تواند بدآموزی داشته باشد و نوجوانان را به سمت سیگار سوق دهد، پخش عمومی دارد؟ نوجوانان الگوپذیر هستند و به طور یقین سلبریتی ها در بخشی از زندگی همه ما الگو قرار می گرفتند. از این موضوع هم که بگذریم، با مسئله عدم کنترل بر فروش سیگار، هم به لحاظ قیمت پایین و در دسترس بودن و هم به لحاظ عدم وجود منع سن قانونی فروش سیگار مواجه هستیم. باز هم این سوال تکراری وجود دارد که چرا همیشه و در هر مسئله ای با ضعف نظارتی روبرو هستیم؟ در ادامه حتی می توان به نظام فرهنگی جامعه خرده گرفت که چرا در کشورهای پیشرفته و یا حتی در حال پیشرفت، منع استعمال دخانیات در مکان های عمومی اعمال می شود و یا حداقل مکان مشخصی برای این کار در خیابان ها تعبیه شده است؟ قاعدتا استعمال دخانیات در مکان های عمومی قبح وقاحت این موضوع را برای نسل بی تجربه امروز از بین برده است.
به طور قطع اگر با همین منوال به این رویه ادامه دهیم، در آینده با نسلی روبرو هستیم که قدرت تصمیم گیری ندارد و جامعه را به زوال سوق می دهد. در نهایت امیدواریم که این موضوع به عنوان یک آسیب اجتماعی جدی که در آینده سازی کشور نقش به سزایی دارد و می تواند ضربه مهلک و جبران ناپذیری را به بدنه جامعه وارد کند، خیلی جدی تر مورد بحث و بررسی قرارگیرد.
صبح امروز در ارتباط با سوال های مطرح شده پیگیر این معضل خواهد بود و به دنبال پاسخ از مسئولین ذی ربط، در گام اول به سراغ اصناف خواهد رفت.