فرشتگانی در دل آتش
رائین امان الهی
او خودش را به دل شعلهها زد تا نجات دهد. صحبت از فرشتگانی است که بی مهابا جانشان را برای زندگی و اموال دیگران به انبوهی از گدازهها و شعلهها میزنند.
نمیدانم! شاید بخاطر آن گُر کشیدنهای پیاپی و رنگ زیبای نارنجی براق بود که از مرکز داغ شعلهها زبانه میکشید، شاید بخاطر آن جان یا مالی بود که در کسری از ثانیه تبدیل به درخششی جدید در دل شعلهها میشد. شاید بخاطر حس انسانیاش بود یا شاید بخاطر عشقش به شغلش. هرچه باشد او خودش را به دل شعلهها زد تا نجات دهد. صحبت از فرشتگانی است که بی مهابا جانشان را برای زندگی و اموال دیگران به انبوهی از گدازهها و شعلهها میزنند.
از آتشنشانانی صحبت میکنم که در پلاسکو جانشان را از دست دادند، از آنهایی که در یک عملیات مجروح شدند و قادر به رفتن مجدد عملیات نشدند. از غریبهترین آشنایی صحبت میکنم که در آخرین لحظهها دستش را به سمتمان دراز میکند و امید به خونمان تزریق میشود.
به مناسبت روز آتشنشان به سراغ چند نفر از آتشنشانان مشهدی رفتم که در سالهای گذشته در حین انجام ماموریت دچار حادثه شدند که شاید کمتر با نام آنها آشنا هستیم.
سقوط از ارتفاع هفت متری
جواد عادلیان، آتشنشان جوانی است در حال انجام یک عملیات دچار ضایعه نخاعی میشود. او حادثه را اینگونه تعریف میکند:
در اردیبهشت سال 97، از ایستگاه شماره 41 آتشنشانی مهدیآباد به ماموریت اطفاء حریق در یک انبار کالا اعزام شدیم. قرار بود یک ماموریت معمولی باشد، اما بعد از دوبار که برای خاموش کردن آتش بالای سقف رفتیم، در بار سوم سقف سوله ریزش کرد و من از ارتفاع هفت متری سقوط کردم که در این حادثه بخاطر خورد شدن مهرههای کمر دچار ضایعه نخاعی شدم. بعد از اولین عمل جراحی پزشک معالج 95 درصد قطع امید کرد و گفت شاید 5درصد امید برگشت باشد یا اینکه شاید در یکی از پاها حس یا حرکتی ایجاد شود، اما من هیچ حس و حرکتی از قفسه سینه به پایین و در اندامهای تحتانی نداشتم. بعد از گذشت حدود سه یا چهار ماه به لطف خدا حرکتهای کمی در اندامهای تحتانی بروز کرد که بعد از گذشت یک سال و نیم میتوانم مسافت کمی را با کمک واکر حرکت کنم و تمام اینها مدیون دعاهای خیر خانواده، مردم، و پشتیبانی آتشنشانی و شهرداری هستم. اما هنوز یکی از پاهایم حس لامسه را ندارد و احساس درد یا سردی و گرمی را حس نمیکنم.
انتخابی عاشقانه
از او در مورد حس حالش در هنگام حادثه و بعد از آن میپرسم، از اینکه آیا وقتی متوجه مصدومیت خودش شد از انتخاب شغل آتشنشانی پیشمان بوده یا خیر و او میگوید: وقتی به محل حادثه رسیدیم بخاطر ارتفاع کالاهای در حال سوختن که حدودا 5متر بود مجبور بودیم از بالاتر به اطفاء اقدام کنیم، زمانی که روی سقف قرار گرفتم در یک ثانیه سقف ریزش کرد و من سقوط کردم، بخاطر تجربه و آموزشهایی که دیده بودیم متوجه شدم که نخاع من آسیب دیده، در آن لحظه به هیچ چیز جز خانوادهام فکر نمیکردم، تمام آن لحظهها به خانوادهام فکر میکردم که بعد از شنیدن این اتفاق چه حالی به آنها دست میدهد؟ آیا میتوانند با این حادثه کنار بیایند؟ و تمام نگرانیام آنها بودند، اما حتی یک لحظه هم از شغلم پشیمان نشدم من عاشقانه این شغل را انتخاب کردم ، هنوز منتظرم بعد بهبودی به عملیات اعزام شوم.
عادلیان در مورد پشتیبانی آتشنشانی از او بعد از حادثه اظهار میکند: در حال حاضر در قسمت اداری سازمان مشغول به کار هستم، و همزمان در حال انجام فیزیوتراپی و آب درمانی نیز هستم که شورای شهر و شهرداری، به ویژه سازمان آتشنشانی در تقبل هزینههای درمانی و کمک درمانی نقش بسزایی داشتند، و همچنین به لطف سازمان من میتوانم در ساعت اداری برای انجام امور درمانی مراجعه کنم.
فراهم کردن آسایش برای خانواده شهدا و جانبازان سازمان
از او خواستم حرف دلش را بگوید: چیزی که میخواهم برای تمام آتشنشانان کشور است، با تمام کمی و کاستیهایی که وجود دارد من شاهد هستم آنها با جان و دل مایه میگذارند، اما میخواهم برای شهدا و جانبازان آتشنشان مانند شهدا و جانبازان جنگ تحمیلی امکانات بهتری در نظر گرفته شود، میخواهم خیال آتشنشانان کشور راحت باشد که وقتی در یک حادثه دچار مصدومیت یا خدای نکرده مرگ میشوند بدانند خانوادههایشان در آسایش هستند.
حمله به دل آتش
سید سعید ویرانی نیز از آن فرشتگانی است که در حین انجام ماموریت که بر حسب اتفاق مصادف با روز تولدش بود، برای نجات یک جوان 16ساله دچار سوختگی در ناحیه صورت، دستها و پشت میشود. حادثه را اینگونه شرح میدهد:
در تیرماه سال 93 از ایستگاه شماره 1 آتشنشانی اعزام شدیم، البته همزمان دو دستگاه دیگر هم از ایستگاه 44 در مسیر قرار گرفتند، چون ما در خودروی پیشرو بودیم زودتر به محل حادثه رسیدیم، با مشاهده حجم آتش متوجه شدیم بیشتر از یک حریق معمولی در خانه است و به گفته مالک منزل مقدار زیادی پارچه در راهپله و پیلوت انبار کرده است که طعمه حریق شدند. ابتدا به ما گفتند تمام افراد خارج شدهاند و کسی در خانه نیست، اما پدر خانواده اعلام کرد یکی فرزندانش هنوز در خانه محبوس است، به علت اینکه خودروی پسرو بخاطر کوچکی کوچه امکان ورود به نزدیکی محل را نداشت، همکاران باید پیاده به محل میرسیدند، من به عنوان اولین نفری که در حال آبدادن به حریق بودم در مورد آخرین جایی که بچه را دیدند سوال کردم، با توجه به پروتکل یا دستور العمل کاری باید صبر میکردیم تا بقیه همکاران برسند و بعد از مهار آتش اقدام به نجات میکردیم، اما با در نظر گرفتن حجم آتش و جایی که بچه حضور داشت نمیتوانستیم صبر کنیم و ممکن بود تا آن موقع محبوس زنده نماند. با همان امکاناتی که در دست داشتیم مقداری از مسیر را اطفاء کردیم و به دل آتش زدم تا محبوس را نجات دهم که خدا را شکر هم جوان زنده ماند و هم من ، البته هردو نفر دچار سوختگی شدیم که بلافاصله مارا به بیمارستان اعزام کردند. من دچار سوختگی درجه 2 عمیق و درجه 3 در ناحیه صورت، دستها و پشت شدم که بخاطر این اتفاق 33روز در بیمارستان بستری بودم و از آن سال تا کنون تحت 30 عمل جراحی ترمیمی قرار گرفتم.
سوختگیای از جنس عشق
ویرانی در مورد شرایط و حس و حالش بعد از حادثه و اینکه شغلش راهنوز دوست دارد یا نه میگوید: بعد از اینکه این اتفاق برایم افتاد اصحاب رسانه این سوال را زیاد میپرسیدند، آن زمان با ترس و دلهره جواب میدادم چراکه هنوز توانایی انجام عملیات را نداشتم و نمیدانستم آیا بازهم ادامه خواهم داد یا نه! اما بعد از گذشت مدتی که در شرایط مشابه قرار گرفتم و دیدم دست و دلم نمیلرزد. واقعیت این است کاری که من کردم بر اساس حس انسانیام بود و شاید هرکس دیگری جای من بود اینکار را انجام میداد، من بر اساس دستور العمل پیش نرفتم، اما با این حال باید رسالتم را انجام میدادم. گاهی باید بجای قانون شغلی، قانون عشقبازی را اجرا کرد و سوختگی من تاوان عشقبازیای بود که با جان و دل انجام دادم، بنابراین نه تنها پشیمان نیستم بلکه خوشحال هم هستم.
شغلم من را انتخاب کرد
او در پاسخ به این سوال که نحوه ورودش به آتشنشانی چگونه بوده است میگوید: شاید جواب این سوال اینگونه قشنگتر باشد که بگویم من عاشق این کار بودم و بخاطر عشقم این شغل را انتخاب کردم، اما این واقعیت نیست، در سال89 دنبال کار بودم و در ارگانهای مختلف آزمون دادم و در نهایت در سازمان آتشنشانی استخدام شدم. در همین حال من در رشته مدیریت در حال تحصیل بودم و امکان استخدام من در جاهای دیگر نیز فراهم شد، اما در سال 91 متوجه شدم که این شغل من را انتخاب کرده و من هم عاشق این کار شدهام. بهرقم اینکه امکان کار در بخش اداری سازمان را هم داشتم اما باز هم دلم میخواست در قسمت عملیاتی شرکت کنم.
از ویرانی پرسیدم آیا بعد از حادثه سازمان پیشتیبانش بوده که جواب میدهد: در آن زمان مدیر عامل وقت آقای جعفری بسیار همراه بودند، البته من در مورد حقوق خودم آگاه نیستم، شاید کارهای دیگری میتوانستند انجام دهند و ندادند، اما به طور کل همیشه پشتیبان بودند و شعار جدید مدیر عامل جدید هم این است که «نیروی انسانی بزرگترین سرمایه ماست». و ما انتظار داریم بر اساس همین شعار به خانواده جانبازان و شهدای آتشنشانی اهمیت بیشتری بدهند که اگر پدر خانواده دچار آسیب شد یا در حین انجام عملیات جانش را از دست داد، خانوادهاش با مشکلات مالی دست و پنجه نرم نکنند و درگیر مشکلاتی مانند خرج مسکن، خوراک و پوشاک نباشند. به عنوان مثال یک مصدوم سازمان تنها دغدغهاش بهبودیاش باشد نه خرج درمان و زندگی.
گلایه ای از مردم
از اوخواستم اگر حرف آخری دارد با ما در میان بگذارد که اضافه میکند: در درجه اول همیشه صحبتم تقدیر و تشکر بوده از خانواده و همکاران که در این مدت بیشتر از خود من اذیت شدند، اما در درجه دوم از شما به عنوان اصحاب رسانه میخواهم این اطلاع رسانی را انجام دهید که مردم راه را برای ما باز کنند، فکر کنید یک ایستگاه با میلیاردها تومان هزینه تاسیس شده و اگر حتی چند ثانیه دیرتر به محل حادثه برسد و نتواند خسارات وارده را به حداقل برساند تمام این هزینهها هیچ میشوند، حالا شما تصور کنید وقتی این چند ثانیه با سد شدن راه توسط مردم به چند دقیقه افزایش پیدا کند چه اتفاق وحشتناکی رخ خواهد داد. فقط کافیست مردم با خودشان فکر کنند این اتفاق اگر برای خودشان میافتاد باز هم همینطور دوربین به دست جلوی راه سد میکردند؟
زنان خاموش مشهدی در دل حادثه
چند دهه از فعالیت زنان در مشاغل و در اجتماع میگذرد و زنان نیز همپای مردان پا در عرصههای مختلف گذاشته و چه بسا که در بسیاری از موارد پیشرفت قابل توجهی داشته و در همه زمینهها موفق عمل کردهاند.
شاید قبل تر دیدن بانویی که لباس نظامی بر تن دارد برای ما غیر قابل باور و یک شوخی به حساب آمده اما همانطور که شاهد هستیم شهر مشهد بنا به شرایط خاص محیطی، اکنون یک کلانتری مجزا و مستقل مختص بانوان همپای دیگر کلانتریها مشغول فعالیت هستند و انجام ماموریت میکنند.
زنان ظریف در حرفه با صلابت مردانه
شغل آتشنشانی یکی دیگر از مشاغل سختی بوده که همیشه آن را حرفهای مردانه دانسته اما طی دهههای اخیر با توجه به گستردگی فعالیت آتشنشانان در حوزههای مختلف حضور بانوان برای انجام ماموریتهایی زنانه نیاز شد و طی فراخوانی این سازمان نیروهایی را به صورت داوطلب تحت آموزش قرار داد.
اولین زنان آتشنشان
اولین بار در دهه فجر سال ۸۱،بنا به درخواست سازمان آتشنشانی حدود ۸۵ زن زن تحت آموزش داوطلبانه درآمده و پس از گذران دورههای آموزشی ۶ ماهه و انجام آزمونهای مختلف در صورت نیاز به ماموریت اعزام میشوند.
جو بد حاکم بر مشهد
در مشهد نیز اگر چه بانوان در این عرصه حضور مفیدی داشته اما بنا به شرایط خاص محیطی و جو مذهبی که بر این شهر غالب است همچنان این افراد تحت عنوان کارمند رسمی این سازمان محسوب نشده و اگرچه به صورت مستمر پیج شده و فعالیت میکنند اما هنوز اجازه حضور به صورت مستقل به بانوان مشهدی در این عرصه داده نشده و تحت عنوان نیروهای داوطلب به ماموریت ارسال میشوند.
ترس از مصاحبه
شاید رسمی نبودن این بانوان یکی از مهمترین دلایلی باشد که آنها به انجام مصاحبه جواب منفی داده و تنها در زمانی حاضر به صحبت پیرامون شغل خود شدند که به آنها قول دادیم تحت هیچ عنوانی اسمی از آنها در گزارش نیامده و به ناچار مجبوریم این رشادتها را بدون آوردن نام به تصویر بکشیم.
گذران دورههای سخت
یکی از زنان آتشنشانی که پس از ۸ سال فعالیت داوطلبانه در این سازمان همچنان نیروی رسمی نبوده در خصوص دورههای آموزشی پیش از خدمت میگوید: دورههای طی شده، شامل شش ماه دوره تخصصی، دوره کمکهای اولیه، نجات و امداد، نجات کوهستان و دورههای برق، گاز، ایمنی و تئوری حریق است. البته در حال حاضر نیز تمامی همکاران مشغول گذراندن دورههای خاص هستند. در ابتدای ورود همین شش ماه آموزش است، اما پس از آن دورههای تخصصیتر زمانهای متفاوتی میطلبد.
از او در خصوص نحوه پوشش بانوان در این عرصه و حرفه سوال کرده که او چنین پاسخ میدهد: ما در آتشنشانی سه دست لباس داریم؛ لباس فرمی که داخل ایستگاه آن را میپوشیم، یک لباس مخصوص رسمی داریم که در مراسم خاص از آن استفاده میکنیم که رنگ آن مشکی است و لباس عملیات که شامل اورکت، شلوار، چکمه و یک لباس کامل ایمنی که برای هر فرد مورد استفاده قرار میگیرد، دقیقا همانند لباس آقایان است تا ایمنی آتشنشان حفظ شود.
از او میپرسیم آیا ماموریتهای شما با کمک آقایان انجام میگیرد یا آتشنشانان زن مستقل عمل میکنند؟
هر دو نوع انجام میشود. هم به صورت ترکیبی با آقایان اعزام شده و هم به صورت گروههای انفرادی و جدا از آقایان به ماموریت میرویم.
به طور حتم بدن آتشنشانان باید از آمادگی کامل برخوردار بوده که این زن جسور مشهدی در این زمینه نیز توضیح میدهد: ما صبحها حدود 30 تا 45 دقیقه ورزش صبحگاهی داریم و دو ساعت هم مشغول فعالیت ورزشی هستیم. جدا از آنکه تمامی همکاران ورزشکار هستند. یکی از ویژگیهای این شغل آن است که باید آمادگی جسمانی فوقالعادهای داشته باشیم چرا که حادثه خبر نمیکند و هر آن ممکن است اتفاقی بیفتد. از این رو باید شرایط آرمانی جسمانیمان را حفظ کنیم.
شغلی شبهنظامی
از آنجا که ما شبهنظامی هستیم، از بدو ورود، درجه ما آتشنشان دوم بود و به مراتب درجات تغییر میکند؛ آتشنشان، سرآتشنشان و به بالا.
در ادامه از این بانوی مشهدی در خصوص ماموریتهایی که طی این چند سال انجام داده و نحوه برخورد مردم توصیحاتی خواسته و او ابراز میکند: اکنون که حدود یک دهه از فعالیت زنان در این عرصه میگذرد و مردم کمابیش با این حرفه و حضور ما آشنا شده اما در سالهای ابتدایی که به ماموریت میرفتیم، زیاد خوشایند نبود و برای مردم جای تعجب داشت چون با پدیدهای برخورد میکردند که قبلا وجود نداشت اما در حال حاضر با ما همیارو همکار میشوند.
چگونگی فعالیت
از او میپرسیم اعزام به ماموریت به چه شکل بوده و او تصریح میکند:در حیطه ما، کار مشخص شده است. از نظر رانندگی تمامی خانمها میتوانند هدایت یک خودرو را برعهده بگیرند، چه خودروهای سبک و چه سنگین، چون که دورههای آن را دیدهاند، اما برای هر ماموریتی که اعزام میشویم، کار هر فردی تقسیم میشود، نمیتوانم بگویم به طور خاص حتما هر فردی کار خاصی انجام میدهد. بنا بر نوع ماموریت، نوع فعالیت نیز تغییر میکند اما باید این نکته را در نظرگرفت که همچنان در شهر مشهد با اینکه سرآمد در خیلی حوزهها هستیم اما اجازه رانندگی و بسیاری دیگر از فعالیتها را نداشته و ماموریتهای ما بیشتر با همکاری اقایان صورت میگیرد.
حضور معلق و بلاتکلیف
او از فعالیت بلاتکلیف و معلق در هوای زنان در این عرصه گلایهمند است و تبیین میکند: اگرچه حدود ۹سال است در این عرصه فعالیت کرده اما هنوز کارمند رسمی این سازمان نبوده و تنها بیمهای که صامن امنیت ما بوده بیمه حوادث است و چه خوب میشود اگر امنیت آینده ما با بیمه خدمات اجتماعی تامین شده و از این طریق ضمانتی برای آینده خود داشته باشیم.
عدم تضمین آینده شغلی
بانوی دیگری از چگونگی ورود به آتشنشانی میگوید: از همان کودکی عاشق کمک کردن به مردم بودم و با بالا رفتن سن خود آرزوی آتشنشان شدن و کمک به دیگران را در سر میپروانم و اکنون حدود یک دهه است که با انجام هر ماموریت و نجات افراد به زندگی دلگرم شده و احساس بهتری نسبت به خود پیدا کرده و برای لحظاتی شاید ناملایمات مسئولان به بانوان آتشنشان را از ذهن دور شده و فراموش میکنم.
او میگوید: نحوه فعالیت ما بدین گونه بوده که در ایستگاهی مستقر نشده و به صورت ۲۴ ساعت در خانه آماده فعالیت و اعزام به ماموریت هستیم و پس از گذران ۲۴ ساعته حدود ۷۲ساعت نیز استراحت یا به اصطلاح آف هستیم.
به رسمیت شناخته نشدن این بانوان سبب شده است به محض شنیدن کلمه آتشنشان، تعدادی مرد را با لباسهای ضدحریق و کپسولهای اکسیژن تصور کنیم، بدون آنکه تصویری از یک بانوی آتشنشان در ذهنمان بنشیند، درحالیکه بانوان آتشنشان نقش مهمی در مأموریتها دارند.
استخدام نشدن بانوان آتشنشان،نبود ایستگاه آتشنشانی ویژه بانوان،نداشتن حقوق و مزایا،آشنا نبودن جامعه با بانوان آتشنشان مهمترین دغدغه بانوان این عرصه است.
یکی دیگر از گلایههای این زنان عدم صحبت در مورد آنها در جامعه بوده و همین عدم گفتمان سبب شده که خیلی از افراد با حضور زنان در این عرصه آشنا نبوده و آنهارا به رسمیت نشناسند.
واقعا تاکنون کدام سازمان و نهاد به دفاع از حقوق این شیرزنان در دل آتش برخاسته امید است به زودی این بانوان در سطح شهر مشهد به رسمیت شناخته شده و بنا به وعده و وعیدهای مسؤولان آتشنشانی برای ایجاد ایستگاه مستقل برای بانوان کمی تا حدودی از دغدغههای آنان رفع شود.