ما کجای جهان ایستادهایم؟
صادق شیخی
ما ایرانیها اصولا چیزهای زیادی برای بالیدن به آن برای خود متصوریم که در مواقع لزوم به واسطه آنها بادی در غبغب میاندازیم و میگوییم بله دیگر ما چنینیم و چنانیم. از تاریخ چندهزار ساله باستانی گرفته تا مهربانی و مهمان نوازی و خیلی چیزهای دیگر. درباره تاریخ سرزمینی نکته جالب اینجاست اگر از اکثر ما یک سوال درباره ادوار گذشته ایران بپرسند به زحمت میتوانیم دانستههای خاک خورده گوشه ذهنمان را جمع کنیم و یک جواب دست و پا شکسته تحویل طرف مقابل بدهیم.
اما داستان شعر و ادبیات کمی متفاوت است و چون رودی روان از گذشته تاکنون ادامه داشته است. از ابراز ارادت یکی از ارکان چهارگانه ادبیات جهان یعنی گوته(شاعر آلمانی) به مقام حافظ و رباعیات خیام که به واسطه ترجمه خوب ادوارد فیتزجرالد، طرفداران زیادی دارد تا جوایز جهانی که محمود دولت آبادی بدست آورده است، همه و همه نشاندهنده جایگاه بلند ایران در جهان است.
ادبیات کلاسیک ایران بدون شک از جایگاهی دست نیافتنی برخوردار است اما آیا ادبیات معاصر توانسته میراثدار خوبی باشد و پرچمی که بزرگانی چون حافظ و سعدی و خیام برافراشتهاند بالا نگه دارد؟. چرا شاعران و نویسندگان معاصر کمتر در سطح جهانی شناخته شدهاند؟.
ادبیات کلاسیک قابلیت بیشتری برای جهانی شدن دارد
دکتر سید مهدی زرقانی معتقد است مترجمین و شرق شناسان بیشتر از اینکه به سراغ ادبیات معاصر ما بروند، آثار کلاسیک را معرفی کردهاند.
او که عضو هيات علمي گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی و از اساتید برجسته این حوزه است میگوید: شاعران معاصر ما کمتر شناخته شده هستند و جهان با ادبیات معاصر ما بیشتر از طریق آثار چهرههایی مانند سهراب سپهری، فروغ فرخزاد، شاملو، محمود دولت آبادی و هوشنگ مرادی کرمانی آشناست.
زرقانی تصریح میکند: ادبای عصر گذشته قابلیتهای بیشتری برای جهانی شدن دارند و معرف فرهنگ شرقی هستند. اما ادبیان معاصر، تحت تاثیر فرهنگ غرب هستند و در نهایت حرف غربیها را به خودشان برمیگردانند و حرف تازهای ارائه نمیدهند.
همچنین فرهنگ ما در دوره گذشته بسیار غنی بود و فرهنگهای مهاجم را تحت تاثیر خود قرار داد اما در دوره معاصر، مواجهه فرهنگی ما با فرهنگ غرب زمانی اتفاق افتاد که آنها از سرمایه فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و نظامی بیشتری برخوردار بودند و طبیعتا ما به رنگ آنها در آمدیم.
او در عین حال از ادبیات معاصر نیز دفاع میکند و میگوید: ادبیات کلاسیک و معاصر ما هرکدام فرزند زمان خود هستند و قیاس این دو با یکدیگر درست نیست. اگر حافظ در عصر حاضر ظهور میکرد بدون شک با حافظی که ما میشناسیم تفاوت داشت.
زبان فارسی لاغر شدهاست
دکتر مرتضایی استاد دانشگاه فردوسی میگوید: علاقه جهان به تحقیق در خصوص ادبیات کلاسیک به اندازه ادبیات معاصر نیست و مستشرقین بزرگی بر روی متون گذشته پژوهش انجام دادهاند. البته باید شاخص زمان را نیز درنظر گرفت و ممکن است که چندصد سال آینده روی ادبیات حال حاضر ما تحقیق و پژوهش انجام شود. با اینحال هنوزهم چهرههای سرشناس معاصر ما مورد توجه بخش علاقهمند به ادبیات جهان هستند.
او که راه پدر را ادامه میدهد، اظهار میکند: در گذشته، آثار برای بررسی به خارج برده میشد و یا مستشرقین به ایران میآمدند و درباره ادبیات بررسی میکردند اما امروزه شاعران و نویسندگان برای معرفی آثار خود به کشورهای مختلف سفر میکنند و حتی در محافل مختلف جهانی حضور دارند. درواقع امروزه خود ادبیان، سفیر ادبیات ایران هستند و چهرههایی مانند استاد شفیعی کدکنی، گروس عبدالملکیان و یا شمس لنگرودی از اعتبار جهانی برخوردارند.
مرتضایی ادامه میدهد: البته در جهان ادبیات، قلههای دست نیافتی و قابل اتکا، غالبا مربوط به ادبیات کلاسیک هستند و این فقط شامل حال ادبیات فارسی نمیشود. برای مثال، مخاطب غربی آنقدر که شکسپیر را میشناسد درباره شاعران معاصر خود مطالعه نمیکند.
او در پاسخ به این سوال که چرا آثار فارسی ترجمه شده به زبانهای دیگر نسبت به آثار ترجمه شده از زبانهای دیگر به فارسی، درصد پایینتری د ارد اضافه میکند: زبان فارسی جزو زبانهای اصلی نیست و حتی ممکن است در چندصد سال آینده زبان ما دچار تغییرات اساسی شود. باید بپذیریم که زبان انگلیسی سیطره وسیعی دارد و طبیعتا جذابیت آن بیشتر است. در مقابل گستره زبان فارسی کاهش یافته و در کشورهای فارسی زبان دیگر هم که زبان تولید علم در آنها، انگلیسی شدهاست، زبان اصلی آسیب جدی دیده است.
از طرفی در نگاه ما جوامع غربی، آرمانیتر هستند و علاقه مخاطب به مطالعه آثار ادبی آن بیشتر است اگرچه ممکن است اثر ترجمه شده، فاخر نباشد.
استاد دانشگاه فردوسی خاطرنشان میکند: شاعران ماهم آشنایی لازم با روشهای معرفی آثار خود در سطح جهانی را ندارند، درصورتیکه غربیها به مطالعه ادبیات ما همچنان مشتاق هستند. مترجمین ما نیز باید آثار داخلی را به زبانهای دیگر ترجمه کنند و مجامع بینالمللی، بدون غرض ورزی آثار فاخر را منتشر میکنند.
از نظر علمی، هنوز ادبیات آکادمیک ایران در جهان حرف اول را میزند و اولین انتخاب علاقهمندان به یادگیری زبان فارسی ایران است.
ظاهرا تهاجم فرهنگی طبق برنامه در حال اجراست و روی ادبیات فارسی هم تاثیر خودش را گذاشته. کشورهای فارسی زبان دیگر که هیچ، حتی ما هم که خودمان را نفر اول ادبیات و زبان فارسی میدانیم از اینکه در جملاتمان دو تا کلمه فرهنگی هم بگنجانیم احساس بافرهنگ بودن میکنیم و سعی میکنیم در صفحات مجازی هم تا میتوانیم از چهرههای مشهور خارجی نقل قول کنیم. با اینحال زبان فارسی، لاغر و نحیف، هنوز هم در جهان سرش را بالا نگاه داشته و به این زودیها قرار نیست فراموش شود اگرچه لازم است تلاش کنیم تا چراغش روشن بماند.