با رفتن بولتون چیزی عوض نمی شود
علی روغنگران
به نظر می رسد آنچه به عنوان عقب نشینی ترامپ در مورد ایران، پس از اخراج جان بولتون در افکار عمومی شکل گرفته، موقتی باشد و بعد از مهرماه و تعبیر نشدن رویای ترامپ در مورد ملاقات با روحانی، مجددا اختلافات ایران و آمریکا مضاعف شود. جان بولتون سومین مشاور امنیت ملی ترامپ از آغاز دولتش تاکنون بود. دو مشاور دیگر ترامپ یعنی مایکل فلین و اچ. آر. مک مستر هر دو خیلی زود از کابینه ترامپ خارج شدند اما کسی گمان نمیکرد بولتون هم به سرنوشت آنها دچار شود. اما به راستی چرا ارتباط وثیق جان و ترامپ به این زودی از هم پاشید؟ برای پاسخ به این پرسش ابتدا باید به تفکرات و دغدغه های ترامپ در عرصه بین المللی بپردازیم. نکته مهم این است که اصولا سه تفکر در تیم ترامپ جریان داشته و دارد که باعث سردرگمی خود او هم شد. تفکر اول مربوط به جمهوری خواهان کلاسیک است که نه تنها مخالف حضور آمریکا در عرصه بین المللی نیستند بلکه مانند دموکراتها آن را تشویق هم میکنند. تنها فرق آنها با دموکراتها این است که اولویت سیاست خارجیشان با آنها فرق دارد. در حالیکه دموکراتها تاکید دارند که علی رغم حمایت تمام قد از متحدین نباید یک طرفه به جانب آنها رفت و باید درب دیپلماسی را به روی مخالفان هم باز نمود، جمهوری خواهان نسبت به ارتباط با مخالفین آمریکا مثل ایران و کره شمالی سخت گیرتر هستند و اولویت آنها حمایت از اسرائیل و عربستان و تحریم کشورهایی مانند ونزوئلا و کره و ایران است. تفکر دوم مربوط به جمهوری خواهان جنگ طلب است که در راسشان بولتون قرار داشت. آنها مانند جمهوری خواهان کلاسیک اولویت آمریکا را اتحاد با متحدین سنتی مانند رژیم اشغالگر قدس و آل سعود میدانند اما تاکید دارند که برای مقابله با مخالفان باید حتما از نیروی نظامی استفاده کرد. تفکر سوم اما مربوط به انزوا گرایان است که شخص ترامپ هم به همین تفکر علاقه دارد. ریشههای این تفکر به دوران ابتدایی ایجاد ایالات متحده و عصر استعمار باز می گردد که افرادی مانند توماس پین و جرج واشنگتن از آن حمایت میکردند. طبق این تئوری، آمریکا به جای ارتباط با اروپا بهتر است به داخل آمریکا توجه کرده و فرهنگ و سیاست بومی خود را اجرایی کند. این تفکر با حمله ژاپنی ها به پرل هاربر و آغاز جنگ دوم جهانی و قدرت گیری روزولت کمرنگ شد و با آغاز جنگ سرد عملا از بین رفت. با این حال، دونالد ترامپ یکی از افرادی است که در سطح بالا این شعار را مجددا زنده کرد. ترامپ با شعار “دوباره آمریکا را بزرگ میکنیم” به قدرت رسید. این شعار مورد توجه طبقه سنتی و سفید پوست آمریکا قرار گرفت. طبقه ای که وارث شعارهای پین و واشنگتن بوده و اولویت آنها سود و اقتصاد داخل آمریکا و نه مسائل بین المللی است. مشخص است که این سه نوع تفکر همواره در دولت ترامپ میگردد و چون خود رئیس جمهور از آن آگاه نیست، دائما یکی را جایگزین دیگری میکند. در کنار این سه تفکر، دو اولویت هم در سیاست خارجی ترامپ وجود دارد. با نگاه به سیاستهای ترامپ به این نتیجه میرسیم که او از ابتدا در سطح بین المللی به دنبال دو هدف بوده است. یکی اینکه سطح تنش و دخالت آمریکا را در خارج از ایالات متحده و به خصوص خاورمیانه کم کند و به قول خودش آمریکاییها را به آمریکا بازگرداند. دوم هم این بود که عمده اقدامات دیپلماتیک باراک اوباما را که بسیار به آنها افتخار میکرد نقض نماید. این دو سیاست به نوعی با هم در تناقض هستند. در حالیکه اولی به دنبال تنش زدایی در سطح بین المللی است، دومی منجر به تنش زایی میشود. این تناقض باعث سردرگمی ترامپ در انتخاب مشاور امنیت ملی و همچنین وزیر امور خارجهاش از ابتدا تا کنون شد. وقتی این دو هدف به ظاهر متناقض با سه تفکر فوق جمع میشوند، نتیجه چیزی جز سردرگمی ترامپ در سیاست خارجی نیست. ترامپ در پیشبرد اهدافش نمیداند دقیقا به کدام تفکر و سمت و سو برود. تفکر انزواگریانه او با شعارهایش در مورد برجام نمیخواند. به همین علت هم دائما با متحدانش درگیر است. رسانههای جهان و آمریکا بارها به این سردرگمی اشاره کرده اند. عرب نیوز در گزارشی که چند ماه پیش نوشت تاکید کرد که آمریکا با خروج نیروهای نظامیش از خاورمیانه و سوریه نشان داد که یک نگاه منسجم درباره دیپلماسی ندارد. یو اس آ تودی نیز در گزارشی که ماه قبل نوشت، آمریکای ترامپ را متهم به نداشتن ثبات اندیشه و سیاست در مورد ایران و منطقه کرد. همچنین متفکران بسیاری این شکاف را پاشنه آشیل ترامپ و دولتش نامیده و حتی اظهار کردند اکنون در بخش بین الملل دولت، جنگی بین دو اندیشه درگرفته؛ اندیشه انزواگرایانه ترامپ و اندیشه جنگ طلبانه بولتون. این اختلاف بنیادی باعث شد ارتباط بولتون و ترامپ به بن بست برسد. اختلاف ترامپ و بولتون در 4 سطح خلاصه میشود. چهار سطحی که به ترتیب بحرانیتر و حل نشدنیتر مینماید. اختلاف ترامپ و بولتون ابتدا از ملاقات رئیس جمهور آمریکا با کیم جونگ اون شروع شد. بولتون از ابتدا و حتی زمانی که در دولت بوش مشغول فعالیت بود، به شدت با کره شمالی اختلاف داشت. با این حال، ترامپ طی یک اقدام تاریخی با کیم جونگ اون ملاقات کرد و سعی کرد روابط خود را با کره شمالی بهبود بخشد. بولتون در پشت صحنه کارشکنیهای بسیاری کرد و به خصوص با استفان بیگون (فرستاده مخصوص آمریکا به پیونگ یانگ) اختلاف زیادی پیدا کرد. مرحله دوم اختلاف در مورد ونزوئلا اتفاق افتاد. در این مورد، بولتون طرح حذف مادورو از ریاست جمهوری ونزوئلا را مطرح کرد. ترامپ با حمایت از گوایدو(رقیب مادورو) حمایت خود را از طرح بولتون نشان داد. اما به زودی به سیاستهای او پشت کرد و حمایتهای نظامی خود را از گوایدو به این بهانه که هزینه بسیاری برای آمریکا دارد ادامه نداد. سطح سوم اختلاف، در مورد مذاکرات آمریکا با طالبان رخ نمود. بولتون مخالف شدید مذاکره با طالبان و خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان بود. او مخالفت خود را با ملاقات سران دو گروه در کمپ دیوید اعلام کرد. مخالفت او در این مورد، به سطح جدیدی رسید چرا که در این مورد حتی با دوست و هم نظرش در کابینه یعنی مایک پومپئو(وزیر امور خارجه آمریکا) دچار اختلاف و تنش شد. اما سطح چهارم و بالاترین سطح اختلاف ترامپ و بولتون در مورد ایران به وجود آمد. ترامپ و بولتون در مورد ایران تا حد زیادی یک نظر را داشتند؛ کمپین فشار حداکثری. اما نحوه اجرایی کردن این سیاست مورد اختلاف این دو بود. در حالیکه بولتون معتقد بود آمریکا باید به ایران حمله نظامی کند، ترامپ به هیچ وجه از این نظریه دفاع نمیکرد. هدف ترامپ انعقاد توافقی جدید با ایران بود که جایگزین برجام اوباما شود اما بولتون مخالف هرگونه توافق با ایران بوده و هست. این اتفاق و خروج بولتون از تیم ترامپ نشان داد که نهایتا یک حرف در دولت آمریکا وجود دارد و آن حرف شخص ترامپ است. با این حال، نباید گمان کرد که سیاست انزوا گرایانه ترامپ او را به سمت مذاکره با ایران پیش میبرد. مذاکره با ایران سختیهایی دارد که نمیتوان آن را نادیده گرفت. همانطور که نیویورک تایمز میگوید: ” در راه دیدار مقامات ارشد ایران و آمریکا مشکلی وجود دارد. آمریکا تاکید دارد لغو تحریمهای نفتی و حمایت مالی از برجام و ایران باید بعد از دیدار مقامات و رسیدن به یک توافق صورت بگیرد اما ایران تاکید دارد که قبل از ملاقات و هر گونه توافقی آمریکا باید به برجام بازگردد.”
به جز این، ترامپ علاقه دارد در مرکز همه چیز باشد و اگر مذاکراتی با ایران صورت بگیرد این اتفاق را به شویی تبلیغاتی برای انتخابات خود بدل میکند. مشخص است که ایران به هیچ وجه در این شو قرار نمیگیرد. شرایط و تاریخ نشان میدهد که ایران احتمالا مذاکرات جدیدی را با آمریکای ترامپ، تا بازگشت به برجام آغاز نمی کند. همانطور که بیان شد ترامپ دچار یک تناقض در سیاست خارجی است: از طرفی علاقه به تنش زدایی و بازگشت به آمریکا دارد از طرف دیگر، میخواهد در مقابل اوباما و دموکرات ها خودی نشان دهد. ایران گلوگاه این دوراهی است. ترامپ هم میخواهد در آستانه انتخابات خیالش از خاورمیانه و ایران راحت شود و هم نمیخواهد به توافقی که اوباما منعقد کرده بازگردد. این ابهام باعث میشود او همچنان در سیاست خارجی خود سردرگم باشد و بعید نیست بعد از انتخابات یا قبل از آن، به یک چهره تندرو دیگر شبیه بولتون یا از نوع جمهوری خواه کلاسیک مثل مایک پنس روی بیاورد.