اصلاح طلبان چگونه«تکرار» می کنند؟
علی روغنگران
در فاصلهای قریب به 6 ماه تا برگزاری انتخابات مجلس، شرایط برای جبهه اصلاحات متفاوتتر از همیشه است. در وضعیت کنونی، در یک سو به نظر میرسد مسئله شهروندان بیش از آنکه انتخاب میان دو جریان اصلاحطلب و اصولگرا باشد، بحث بر سر امکان حضور پای صندوقهای رای است و در سوی دیگر، اصلاحطلبان نیز افق آینده را تاریکتر از هر زمان دیگری میبینند و ناامیدی از «تکرار» به عنوان رمز پیروزی میان آنها به شکلی فراگیر موج میزند. اصلاحطلبان در جایگاه و موضع اصلاح نه به عنوان نیروی سیاسی مشخص و دارای سازماندهی حزبی، طی تمامی سالهای بعد از 1376 تا کنون، هر چهار سال یا دو سال یک بار در فضای سیاسی کشور ظاهر میشوند و با انتقال و تکرار دیدگاههای مترقیانه همزمان بر خاصبودن خود، تلاش میکنند بر نمایندگی خواستههای ویژه مردم صحه بگذارند. طی تمامی انتخابات گذشته، اصلاحطلبان با ایجاد دوگانهای با عنوان «حرکت رو به جلو» یا «بازگشت به عقب» خود را در مقام جریانی تحولخواه و متفاوت از دیگری خود (اصولگرایان) معرفی کرده است. هر چند شعار «خاصبودن» اصلاحطلبان از ابتدای ورود رسمی به کارزار انتخاباتی در کشور، تاکید بر ضرورت «گذار به توسعه سیاسی» بوده اما به مرور زمان سه طیف در میان این جبهه سیاسی قابل بازشناخت است. در یک سو، طیف راست اصلاحطلبی پدیدار شده که تجلی اصلاحات را صرفا در قالب امور مدیریتی و در مواردی اقتصادی برمیشمارد و هیچگاه وجود مسائل سیاسی و فرهنگی را برنمیتابد. این طیف را میتوان نیروهای همیشه حاضر در صحنه و وابسته به جریان قدرت ارزیابی کرد که حتی در مقاطعی حاضر به سازش با تندروها نیز هستند، به این شرط که سهمی در قدرت داشته باشند. در سوی دیگر طیف معتدل اصلاحطلبان بر عرصه فرهنگ تاکید میکند و تلاش دارد با تکیه بر تنوع و تکثر رسانهای و فعالیت مدنی بستری را برای مشارکت مردم فراهم نموده و از این طریق شکافها و بدبینیها را سروسامان دهد. این گروه بیشتر طیف افرادی هستند که حداقلی از شرایط را برای مشارکت در انتخابات لازم میدانند و بر حضور مشروط برای حفظ جایگاه جریان خود در مقاطع حساس تاکید دارند. در مقابل این دو دسته در میان اصلاحطلبان طیفی چپ ایجاد شده که اصولا بر عرصه سیاسی انگشت گذاشته و مسئله مردم را به عنوان مسئلهای سیاسی تعریف میکنند که مشارکت را مشارکت در قدرت و همچنین تقسیم قدرت در نظر میگیرند. آنها همچنان بر ضرورت ایجاد توسعه سیاسی در قالب فضای سیاسی باز، آزادی بیان و رسانهای حداکثری، ضرورت تغییر در عرصه عمومی و… تاکید دارند. این طیف از اصلاحطلبان حاضر به حضور در عرصه سیاسی کشور تحت هر شرایطی نیستند و حداقلی از فضا را برای حضور ضروری میدانند. بنابراین حتی در مقاطعی شاهد هستیم برخی از آنها بحث را به مشارکت یا عدم مشارکت در انتخابات 98 ارجاع میدهند. با وجود این سه گروه آنچه در وضعیت کنونی بیش از هر مسئله دیگری اصلاحطلبان را در تنگنا قرار داده، خلاء راهبرد و نداشتن ابزار لازم برای تکرار بر ادعای «خاصبودن» خود است. اگر در گذشته آنها طرحی از «امید به آینده»، «تغییر وضعیت» و «جلوگیری از به قدرت رسیدن تندروها» را تبلیغ میکردند، در سالهای بعد از 1392 به نظر میرسد تمامی این ابزارها را از دست دادهاند. هر چند در ابتدای ائتلاف با میانهروها و حمایت از دولت روحانی، امضای برجام و بهبود نسبی اوضاع اقتصادی کشور، زمینه را برای پیروزی آنها در انتخابات مجلس 94 و انتخابات ریاست جمهوری و شوراهای اسلامی شهرها در 96 فراهم کرد اما از اقبال بد آنها ظهور «ترامپیسم» آه از نهاد اصلاحطلبان بلند کرد و هر آنچه که برای نابودی «خاصبودن» آنها لازم بود را ایجاد کرد. وضعیت اقتصادی کشور در نتیجه تحریمها، عدم توانایی و اقناع دولت روحانی در پاسخگویی به خواستههای شهروندان، ناکارآمدی لیست «امید» و نمایندگان اصلاحطلب در مجلس و بیشتر از همه بیبرنامگی و ضعف شورای شهر تهران و چند کلان شهر دیگر در مقام نماد اعتماد شهروندان به اصلاحطلبان، همگی مزید بر علت شدند تا شهروندان دیگر نه تنها اعتماد به «تفاوت» را باور نداشته باشند، بلکه شعار «تکرار میکنم» را همچون طنزی تلخ قلمداد کنند. با توجه به وضعیت اقتصادی و سیاسی کشور تمامی طیفهای اصلاحطلب اعم از راست تا چپ، دیگر نمیتوانند همانند گذشته با شعارهایی مانند انتخاب میان «بد و بدتر» شهروندان را مجاب به رای دادن به نامزدهای مورد حمایت خود کنند، بنابراین شاهد طیفبندی محسوس میان رهبران و چهرههای سرشناس این جبهه سیاسی، نسبت به انتخابات آتی هستیم. در یک سو، طیفی از رهبران قرار دارند که بر حضور حداکثری و مشارکت در انتخابات اسفند 1398 تاکید دارند. در این میان، رئیس دولت اصلاحات که بسیاری او را رمز پیروزی اصلاحطلبان در انتخابات گذشته میدانند، در چندین نوبت از شهروندان برای حضور حداکثری در انتخابات دعوت کرده است. در حقیقت، خاتمی معتقد است که اصلاحطلبان و مردم ناراضی، باید فداکاری و از خودگذشتگی کنند و به خاطر ایران پای صندوقها بیایند. علاوه بر رئیس دولت اصلاحات، اشخاص سیاسی دیگری همچون بهزاد نبوی و رسول منتجبنیا، با هشدار نسبت به احتمال تکرار سناریوی به قدرت رسیدن محمود احمدینژاد در سال 1384 بر حضور پای صندوقهای رای به هر قیمتی تاکید دارند. در مقابل این طیف، برخی دیگر از لیدرهای جبهه اصلاحات مسئله را اندکی پیچیدهتر ارزیابی و محتاطانهتر اوضاع را رصد میکنند. این گروه بر این باور هستند که با توجه به وضعیت فعلی کشور، نباید جریان اصلاحات تمامی سرمایه اجتماعی خود را صرف انتخابات 98 کند و مشارکت باید مشروط باشد. از جمله این چهرهها میتوان به سعید حجاریان، عباس عبدی و مصطفی تاجزاده اشاره کرد که از یک سو، نگران نظارات استصوابی و رد صلاحیت چهرههای اصلاحطلب هستند و از سوی دیگر، اوضاع کشور را برای حضور همهجانبه مساعد نمیبینند. نکته قابل تامل دیگری که باید به آن توجه کرد این است که بسیاری از افرادی که امروز به عنوان مسئول در صندلی های مختلف دولتی و نیز نمایندگی حضور دارند، همه جریان اصلاحات به شمار نمی روند. جریان اصلاحات بسیار فراتر از مسئولین فعلی است و حتی بسیاری از مسئولین فعلی، به دلیل دور ماندن اعضای اصلی جریان اصلاح طلب، با نام این جریان به مناصب فعلی رسیده اند؛ البته این موضوع از مسئولیت جریان اصلاح طلب در اوضاع کنونی نمی کاهد. واقعیت دیگر اینکه احزابی که در جریان اصلاح طلبی تعریف می شوند، مانند سایر احزاب کشور، به معنای واقعی و متدوال آن در ادبیات سیاسی دنیا، «حزب» به شمار نمی روند از این رو، نمی توانند کارکردهای یک حزب را داشته باشند. در نتیجه این وضعیت، جریان اصلاح طلب خود جریانی متشکل از برخی نام ها و افراد موثر و نیز برخی تشکل های شبه حزب خواهد بود که باید جای خالی احزاب را نیز پر کنند؛ آن هم در شرایطی که راضی کردن مردم بسیار دشوارتر از دوره انتخابات 92، 94 و 96 خواهد بود.