اختلال روانی یا مهربانی؟
شاید در اطراف خود بسیاری از مادرها را دیدهایم که به شدت به فرزندان خود وابسته هستند یا کودکانی که هرگز دامن مادر خود را رها نکرده و از او فاصله نمیگیرند؛و میزان این وابستگی به حدی است که مادر یا کودک در خلا حضور یکدیگر نمیتوانند به امور روزمره خود بپردازند.
همیشه کودک نیست که به مادر میچسبد و وابستگی بیش از حد دارد بلکه مادرانی هم هستند که حاضر نیستند برای لحظهای از فرزندشان جدا شوند!
یعنی اگر حتی کودک بخواهد جدا شود، آنها مانع میشوند و در واقع یک الگوی رفتاری غلط را به او منتقل می کنند!
دلبستگی نیاز کودک برای رشد سالم است؛ اما وابستگی و چسبندگی، مانع رشد و عزت نفس فرزند شماست.
مادر چسبنده همیشه نگران است که اگر فرزندش کنارش نباشد، خطری او را تهدید می کند.
مادر چسبنده به فرزندش اجازه رشد و پختگی نمی دهد چون همیشه حضور مستقیم دارد و به جای فرزندش مشکلات را حل می کند.
چسبندگی یک اختلال ارتباطی ست و نه مهربانی.
کودک در ارتباط با مادر سه بند ناف دارد، بند نافی که پس از “زایمان” پاره می شود؛ بند ناف ” چسبندگی کودک به مادر ” که تا دو سالگی بین مادر و کودک وجود دارد؛ بند “عاطفی” که از دوازده سالگی مادر و کودک را به هم متصل نگه می دارد.
اتصال بندناف چسبندگی بین مادر و کودک تا حدود دو سالگی برای “ایجاد دلبستگی ایمن” در کودک لازم است ولی بعد از دو سال باید پاره شود.
تکنیک های پاره کردن بند ناف چسبندگی کودک به مادر
گرفتن از شیر مادر یا شیشه پستانک از 18ماهگی.
جدا کردن کودک از اتاق خواب والدین حداکثر از دو سالگی.
فرستادن به مهد کودک از دو نیم-سه سالگی در حد روزی یک ساعت و افزایش ساعات ماندن در مهد به طور تدریجی.
ایجاد رابطه ی نزدیک پدر با کودک به این معنا که پدر در حمام کردن، لباس پوشیدن، غذا دادن و یاری کردن با کودک مشارکت فعال داشته باشد، تا مادر بتواند نقش همسری خود را دوباره از سر گیرد.
محول کردن کارهایی که کودک قادر به انجام آنهاست.
آموزش توالت از دو یا دو نیم سالگی(در صورتی که کودک آمادگی لازم داشته باشد).
والدین باید به کودک فرصت دهند تا مراحل رشد خود را به تدریج طی کند، یعنی یاد بگیرد؛ غذا بخورد،ادرار و مدفوعش را کنترل کند و لباسش را بپوشد. اضطراب والدین و ترس از واگذاری مسئولیت ها متناسب با سن کودک می تواند؛ هر یک از این مراحل را به تعویق بیندازید و آنها را به بحرانی برای خانواده مبدل سازد.
همچنین اگر کودک متوجه شود، با برآورده نکردن خواسته ها و انتظارات والدین قادر است توجه آنها را به خود جلب کند، به شدت از انجام کارها امتناع می کند. در نتیجه اضطراب مادر افزایش می یابد و با بالا رفتن اضطراب افکار و احساسات منفی جای خود را در ذهن باز می کنند.
مثلا احساس گناه در مورد اینکه؛”شاید من مادر خوب و لایقی نیستم”.
مکانی را به او اختصاص دهید تا صرفا برای او باشد.
خانه را برای آنها آماده کنید. اجازه دهید کودکتان محیط پیرامونش را با شجاعت فزاینده کشف کند.
هیچ گاه بدون خداحافظی، کودک را ترک نکنید. عادلانه نیست که ناگهان ناپدید بشوید، زیرا برای کودک ناراحت کننده است.
هنگامی کودک را ترک کنید که مشغول کاری است و به اصطلاح”سرش گرم” است؛ برای هر دو شما آسانتر است که وقتی کودک مشغول کاری است، او را ترک کنید. اگر کودک، وسط بازی با یک دوست جدید و یا خوردن شامش در روی یک صندلی مخصوص باشد، نبودن و رفتن شما را کمتر احساس خواهد کرد.
برنامه های خود را به او بگویید. به کودک خود بگویید که چه موقع او را ترک می کنید، کجا می روید و چه موقع باز خواهید گشت.
پیامد ناشی از چسبندگی کودک به مادر
تصور کنید به یک کشور خارجی سفر کرده ایم و زبان آنجا را نمی دانیم. برای رفع این ناتوانی ناگزیر به فردی به عنوان مترجم نیاز خواهیم داشت.
اگر به مترجم وابسته شویم، بدون حضور او احساس ناامنی می کنیم چرا که به تنهایی قادر به اداره امور نخواهیم بود.
در عین حال از خود خشمی در دل داریم که”چرا من نباید خودم بتوانم نیازهای زبانی ام را برآورده سازم؟”. به واسطه این ناتوانی، اعتماد به نفس ما سقوط کرده و حس ناخشنودی نسبت به خود پیدا میکنیم و در تمام طول سفر، ترس از این داریم که،
” اگر مترجم مرا رها کند! چه خواهد شد؟”
بواسطه اینکه احساس خشم به خود احساس مطلوبی برای روان به حساب نمی آید، طی یک مکانیسم درون روانی نوک پیکان خشم از خود، به سمت وابستگی تغییر جهت میدهد. و در عمل با کوچکترین تاخیر مترجم برآشفته شده و خشم خود را نثار مترجم خواهیم کرد.
کوتاه سخن اینکه به میزانی که کودک به والدین خود وابسته باشد، درجه ترس و ناامنی در او بالا خواهد رفت و این ناامنی بواسطه ناتوانی هایی است که کودک در خود احساس می کند. این ناامنی و ناتوانی درجه خشم کودک را بالا برده و او را به سمت رفتارهای پرخاشگرانه سوق خواهد داد. بنابراین والدین نه تنها باید متناسب رشد و توان کودک مسئولیتهای او را به خودش واگذار کنند بلکه باید اقتدار لازم نیز در تربیت کودک داشته باشند ،