شکیبایی و تساهل؛ نیاز جامعه امروز است
مهناز اصغری
استاد محمدکاظم کاظمی شاعر و نویسنده مطرح افغان و از مهاجران ساکن ایران است. او از فعّالین فرهنگی و اساتید برجسته حوزه ادبیات در مشهد به شمار می¬آید. همچنین وی کتاب¬های آموزشی متعدد و مجموعه شعرهایی را نیز در این زمینه به تالیف رسانده و در جهت ارتقای سطح ادبی بین دو کشور گامهای موفق و مناسبی را برداشته است. ساعتی را با او به گفتگو نشستیم که در ادامه بخشی از آن را میخوانید.
علت اصلی مهاجرت شما و انتخاب ایران به عنوان کشور مقصد چه چیزی بود؟
مهاجرت بخش عمده¬ای از مهاجرین افغانستان به علت ناامنی و وضعیت دشوار داخل آن کشور و طبیعتاً اوضاع نابسامان و جنگ بود. مسئله دیگر، عدم امکان تحصیل در دانشگاه قبل از سربازی برای پسران و خدمت به نفع حکومتی که مردم با آن مخالفند بود و در این راستا خانواده¬ها سه راهکار پیش رو داشتند. آنها ملزم بودند که یا پسرانشان را سربازی بفرستند، یا پنهان در خانه و یا راه را برای مهاجرت آنها هموار کنند. علت اصلی مهاجرت من در پایان دبیرستانم و سال 63 هم همین موضوع بود.
در آن زمان مردم سه گزینه برای مهاجرت داشتند یکی کشور های اروپایی بود که رژیم افغانستان برای جلوگیری از فرار مردم ویزای کشورهای خارجی را نمی¬داد. گزینه بعدی پاکستانی بود که در همسایگی کشور ما بود و می¬شد زمینی به آن سفر کرد. امّا گزینه سوم، ایران بود که در زمینه فرهنگی و زبانی اشتراکاتی داشتیم و برای من به علت وابستگیها و تعلقات خانوادگی و همچنین گرایش اسلامی انقلابی انتخاب بهتری بود.
با توجه به رشته تحصیلی شما که مهندسی عمران بوده¬است، چرا در ادبیات مشغول به فعالیت هستید؟
من به همه علوم علاقه داشتم، امّا طبیعتاً علاقه شخصی¬ام به ادبیات باعث این امر شد. به¬واسطه شعر و فعالیّت¬های ادبی، مشغول نوشتن در حوزه ادبیات، نقد، تالیف کتاب¬های آموزشی و برگزاری جلسات شعری شدم که مجموع این فعالیّت¬ها آنقدر برایم جاذبه¬آفرین شد که احساس کردم حتّی اگر تمام وقتم را در اختیار ادبیات بگذارم، هنوز هم کافی نیست.
مسئله دیگر نیاز جامعه ما به فعالیت¬های ادبی و متقابلاً فقر بسیار شدید حضور افرادی بود که جامعه و رنج مردم افغان را به تصویر بکشند، در این حوزه حرف و قلم بزنند و از لحاظ فرهنگی اثر گذار باشند.
شما در حال حاضر به چه شغلی مشغول هستید؟
طبق مقررات ایران، اشتغال رسمی ما در نهادها و فعالیّتهایی که نیاز به استخدام داشته¬باشد، امکان¬پذیر نبوده و نیست. مثلاً در یک روزنامه مشغول به کار بودم و زمان استخدام رسمی، اداره کار محدودیت قائل شد و اعلام کرد برای اتباع افغانستان امکان¬پذیر نمی¬باشد. قطعاً اگر آن موقع و در سال ۷۲ استخدام شده¬بودم، اکنون در آستانه بازنشستگی قرار داشتم. همچنین در جاهایی که مشغول همکاری بودم، از نظر مقرّرات پرداخت در تنگناهای اداری قرار داشتیم و بعضی از نهادهایی که با آنها کار میکردم در این رابطه مستأصل می ماندند.
البته به دلیل علاقه شخصی خودم، ترجیح میدادم در کارهای حوزه قلم فعالیّت داشته¬باشم. در حال حاضر مشغول ویرایش و صفحه¬آرایی کتاب هستم و در کنار آن با گرداندن جلسات شعر و برنامه¬هایی مثل داوری شعر در جشنواره¬های مختلف و یا کارشناسی در کارگاه¬های آموزشی مشغول به گذران زندگی هستم.
با توجه به حضور و شناخت شما، آیا جشنواره¬ها سطح ادبی جامعه را تقویّت می¬کند؟
در فعالیّت یک شاعر در تقویّت جریان¬های ادبی، چند چیز موثر است. یکی از این¬ها استعداد فردی و دیگری مطالعه است. قدم سوم حضور در جلسات و کارگاههای آموزشی است تا مولف در معرض نقد و آموزش قرار گیرد و اثر آماده ارزیابی شود. رکن چهارم جشنواره و یا محفلی است که شاعر باید اثر خود را در آن ارائه کند.
طبیعتاً هر کدام از این رکن ها در جای خود موثر هستند و به¬طور مثال، جای مطالعه را حضور در جشنواره نمی¬گیرد. در نهایت باید بگویم قطعاً جشنواره موثر است، امّا به تنهایی نمیتواند در رشد جریان شعری یک مملکت تاثیرگذار باشد.
آیا جشنواره¬ها بازدهی کافی را دارند و روال داوری آنها منصفانه است؟
این که ما الزاماً عقیده به برگزاری همه جشنواره¬ها در سطح کیفی بالا و یا برعکس معتقد به زدوبند و فعالیّتهای سوری باشیم، اغراق شده¬است . من شخصاً بارها در پشت صحنه و داوری آنها بودم و ندیدم که سایه پسندها و انتخاب¬های برگزارکنندگان روی داوران باشد.
امّا همیشه همه جشنواره¬ها، بازدهی کامل را ندارند و در نهایت، به نظر من جشنواره¬ها برای مثبت بودن باید تنوع در موضوع و شکل برگزاری داشته¬باشند .
سطح ادبیات مشهد را چطور ارزیابی می¬کنید؟
خطّه خراسان و علی¬الخصوص مشهد شاعران و اندیشمندان زیادی را در برهه¬های تاریخی مختلف به چشم دیده و پرورش داده¬است. سنّت¬های ادبی و برگزاری جلساتی که تداوم بعضی از آنها به نیم قرن هم می¬رسیده، در این آموزش بسیار موثر بوده و به همین دلیل، ادبیات مشهد حتّی در سطحی بالاتر از قابل قبول قرار دارد.
منتها واقعیت امر این است که با پیشرفت مطبوعات، ارتباطات و فضاهای مجازی انحصاری که مراکز در گذشته و نخبه¬پروری داشتند، درهم شکسته شده¬است. یعنی غالباً در قدیم شاعر موقعیّت دیگری به جز انجمنهای ادبی و یا مطبوعات برای رشد نداشت و طبیعتاً در شهرهای کوچک دسترسی کمتری به چنین امکاناتی وجود داشت و با کمبود منابع برای تغذیه ادبیات مواجه بودند. امّا اکنون، با توجه به تغییر شرایط این حصار شکسته شده¬است و تمام شاعران از هر نقطه¬ای می¬توانند به منابع آموزشی و کتاب¬ها دسترسی داشته¬باشند. درواقع نه اینکه شعر مشهد پیشرفت نکرده¬باشد، بلکه می¬توانیم بگوییم شعرهای شاید جاهای دورتر و کوچک¬تر، پیشرفت سریعی کرده¬است و تقریباً همه به یک سطح متوازن با هم رسیده¬اند.
اطلاعی از تخصیص بودجه¬ای که به حوزه هنری تعلق میگیرد و نحوه پرداخت آن در کارهای مختلف فرهنگی دارید؟
بنده به عنوان یک شاعر از جزئیات آن اطلاعی ندارم، امّا فکر میکنم دو موضوع در این قضیه بسیار موثر است. یکی اینکه در سال¬های اخیر به شکل محسوسی بودجههای فرهنگی تقلیل پیداکرده و یا لااقل اصلاً ترقی نداشته¬است. که البته این موضوع در دو سال اخیر و با مواجه¬شدن با جریانات تحریمها و رکود اقتصادی بسیار محسوس است. مسئله دیگر اختلاف تخصیص بودجه¬ها در بین مرکز با شهرهای دیگر است. به طور مثال بودجه تهران با توجه به جمعیّتش، نسبت به مشهد در نظر گرفته نشده¬است و مبلغی بسیار بالاتر و غیرقابل مقایسه و تصوّر است و این چرخه به همین شکل بین مراکز استان¬ها و شهرستان¬ها نیز ادامه دارد.
چرا همکاری شما در حوزه برون مرزی فرهنگستان زبان فارسی ادامه پیدا نکرد؟
من در فرهنگستان جزو اعضای وابسته بودم. یکی از دلایل اینکه این کار تداوم پیدا نکرد، بُعد مسافت بین مشهد و تهران بود. حتّی خود آقای حدادعادل از من خواست که به تهران بروم و در آنجا ساکن شوم، تا در بخش برون¬مرزی فعالیّت جدی و پیگیری داشته¬باشم، امّا شرایط شخصی به من این اجازه را نمی¬داد. که البته از همان موقع بخش برون مرزی فرهنگستان عملاً فعالیّت چشمگیری نداشته¬است.
البته مسئه بودجه و امکانات نیز بر همه فعالیّت¬های فرهنگستان تاثیر گذاشته¬است و خیلی وقت¬ها اتّفاق افتاده که کتاب¬ها و برنامه¬های جاری خود فرهنگستان نیز با توقف مواجه شده¬است.
به جز زبان، چه وجه تشابهی بین ادبیات ایران و افغانستان وجود دارد؟
زبان یک عامل موثر است اما قطعا ما اشتراکات زیاد دیگری نیز داریم. دین، به¬عنوان یکی از مولفه¬های فرهنگی این اشتراکات در زمینه وابستگی و تعصّبات دینی در این¬باره دخیل است. موضوع دیگر، تاریخ و مفاخر مشترک و همچنین فرهنگ عامّه و آداب و رسوم بسیار مشابه است. به¬علاوه هر دو کشور در عصر حاضر دغدغه¬های مشابه دارند و مجموع این موارد جنبه¬های اشتراکی ما را تقویّت کرده¬است.
شما وطن را محدود به مرزها می دانید؟
در یک نگاه وسیع همه ما مصائب و آرزوهای مشترکی برای کل جهان داریم. واقعیّت این است که تمام انسان¬ها را در تمام دنیا هم¬سرنوشت و هم-وطن میدانم و به¬نظرم وطن ما، با همه نژادها و مذاهب و قدرت¬ها، کره زمین است. ولی اگر آن را مقداری تقلیل دهیم و به خصوصیّت¬های فرهنگی محدود کنیم، با تمام جهان اسلام و در نگاه محدودتر تمامی اقلیم¬های زبان فارسی هم¬وطن هستیم. من تمایلی ندارم از این کوچک¬تر مرزی بکشم، چرا که مرزهای ناگزیری است که به¬خاطر مسائل مسلّط سیاسی به¬وجود آمده¬است که من شخصا برای آنها هیچ اعتباری قائل نیستم.
از دغدغه¬های این روزهایتان بگویید؟
یکی از دغدغه¬های شخصی¬ام، به فرجام¬ رساندن کارهایی در حوزه نگارش، نقد، تالیف و مقالات است که بسیاری از آن¬ها با صرف تنها چند ماه زمان می¬تواند تمام و تبدیل به کتاب شود.
ولی به عنوان فردی در قلمرو فرهنگی، دغدغه¬ام نگرانی¬هایی برای آینده این قلمرو است. من فکر می¬کنم که ما در منطقه، چندین خطر بزرگ مثل تعصّبات مذهبی در جهان اسلام و یا مسئله تفاهم و گفتگوی بهتر بین اهالی این سرزمین¬ها را در پیش¬رو داریم و اگر این خطرها کنترل و پیشگیری نشوند، ممکن است وضعیت شکننده¬ی دوقطبی یا چندقطبی شدن و تخاصم¬های اجتماعی را ایجاد کند.
و حرف آخر؟
دو چیز برای من خیلی مهم و رهاوردی از تجربه¬های قدیمی من است. اول این که به¬واسطه مطالعه هر چه بیشتر از وضعیت جهان، تاریخ و جغرافیا آگاه باشیم و مطلب دوم شکیبایی، تساهل و محبّت است که البته نیاز جامعه امروز است.