کیمیایی بزرگترین فیلمساز مولف سینمای ایران است
صادق شیخی
سیدجواد طوسی متولد 1334 در تهران، دانش آموخته رشته حقوق قضایی و منتقد شناختهشده سینما است. او فعالیت خود در زمینه نقد را از سال 1363 با نگارش نقدهای متفاوت برای مجلات فیلم آغاز کرد و تجربه داخلی در بخش مسابق داخلی سینمای ایران در دوره نوزده و بیست و پنج را داراست. او همچنین در فیلمهای “هزار زن مثل من” و “روایت عشق” به ایفای نقش پرداخته است و در حال حاضر به عنوان یکی از منتقدان مطرح سینما در حال فعالیت است. در ادامه گفتگوی اختصاصی ما را با این منتقد سینما میخوانید.
سینمای کیمیایی با سینمای کدام یک از کارگردانهای بزرگ دنیا قابل قیاس است؟
لفظ موضوع مقایسه مناسب نیست و حتی با یک تمهید یا قاعده ژورنالیستی هم نمیتواند چندان خوشایند باشد، چرا که هرکدام از فیلممسازهای بومی و اقلیمی سرزمین ما شناسنامه و هویت مستقل خود را دارند. کیمیایی ممکن است مبتنی بر یک سری عاشقانهها و شرایطی که بزرگ شده، تعلق خاطری به شماری از فیلم های کلاسیکی که با آنها دورانهایی از زندگی خودش را گذرانده، داشتهباشد. اما قیاس یک فیلمساز ایرانی با یک فیلمساز جهانی بهخصوص سینمای آمریکا، به هر بهانهای هم که باشد به سو تفاهماتی منجر میشود، مگر اینکه جاذبههای ژورنالیستی را رعایت کنیم. به همین خاطر من ترجیح میدم از این قیاس معالفارق هم پرهیز کنم و کیمیایی را در جایگاه تاریخی خودش در این سرزمین مورد ارزیابی قرار دهم.
کیمیایی تعلق خاطر زیادی به سینمای وسترن و فیلمهای جنایی گنگستری یا ژانر نوآر دارد و اگر بخواهم سوال شما را به یک نقطه انتخاب داخلی و یبرونی تبدیل کنم، ترجیح میدهم بر اساس تعلق خاطر خود او به این قیاس برسم. به نوعی فیلمهای وسترن دلمر دیوز، پوتیچر و بعضی از فیلمهای پکینپا و… میتواند نقاط مشترکی را با فیلمهای کیمیایی، از طریق وجوه قهرانگرایانه و آدمهای قهرمانی که وجودشان به هر علتی به پایان رسیده است، داشته و با دغدغههای کیمیایی نقاط مشترکی ایجاد کردهباشد. درواقع اینها همان عاشقانههایی است که در دوران جوانی تجربه کرده و در فیلمهایش به یک نقطه انتخاب تبدیل شدهاست مثل بعضی از فیلمهای نوآری که یک زمینه انطباقی یا تبدیلگرایی را به نمایش میگذارد. این موضوع میتواند یک زن اغواگر یا یک موقعیت برای رسیدن به یک شرایط بهتر اقتصادی در یک وضعیت کاملا مقطعی و زودگر باشد. مثل فیلم غرامت مضاعف و از این دست فیلمهایی که ضد قهرمان دارد تا برای فیلمساز بتواند جاذبههای مضمونی، روایی و در عین حال نمایشی داشته باشد.
به نظر شما امضای سینمایی خاص کیمیایی و شاخصه تفاوت سینمای او با سایر سینماگران در چه چیزی است و درواقع چه ویژگی خاصی، یک اثر را مختص به سینمای کیمیایی میکند؟
اساسا بحث پایان ناپذیر نگرش مولف، نقش، جایگاه و اهمیت کارگردان در خلق یک اثر، انطباق عینی با شخصیت فیلمسازی مسعود کیمیایی دارد. هرچند که هنوز هم به اعتقاد بسیاری از مردم پایان دوران مولف و راوی مولف رسیدهاست. شاید به جرات بتوانم بگویم کیمیایی تنها فیلمسازی است که به خوبی و درستی و تنها با زبان سینما این وجه تالیفی را به اجرا درآورده و در سیر تاریخی حضور هنرمندانش بدون تظاهر و نگاه از پیش تعیینشده و تحمیلی به این روند استمرار بخشیده و در یک شرایط کاملا حسی و درونی این روال را ادامه دادهاست. این نقطه اطلاق از جنبههای مختلف، همخوانی لازم را با شناسنامه، جهانبینی و هویتمندی مسعود کیمیایی دارد. اگر مفصلتر بگویم این عناصر تکرارشونده و حلقههای بهم پیوسته از چند مورد در کارهای او نشات میگیرد. یک مورد از اهمیت کیمیایی به فرد در قالب یک قهرمان یا قهرمانی که رفته رفته در یک موقعیت ضد قهرمانگرایانه تاریخی قرار میگیرد و در نهایت این کنتراست، شمایلی را از خود بروز میدهد که به قامت قهرمانگرایانه به درستی پهلو میزند. البته نمونههای آن به وفور در فیلمهای دوران موج نو و یا حتی فیلمهای قبل انقلاب او مثل قیصر، داش آکل، رضاموتوری که اساسا اصراری بر قهرمان بودن ندارد و … میبینید. یکی از شاخصترین نمونههای دوران موج نو منتسب به کارنامه فیلمسازی مسعود کیمیایی فیلم گوزنها است که آنقدر میتواند در یک وضعیت متفاوت و دگرگون شده این شمایل یا الگوی قهرمانی را از راه دوگانگی، نقطه وصل و یا درهم آمیختهشدن دو انسان به اجرا درمیآورد که به گونهای یکدیگر را در شرایط حساس شخصیتی، فردی و اجتماعی کامل میکنند. نگاه و سمتوسوی کیمیایی در گوزنها مسیر این دو آدم را در نقطه به وحدت رساندن طی میکند و یک حرکت انقلابی اجتماعی را که میتواند باز هم از جنبه های مضمونی همخوانی لازم را با شرایط ملتهب زمانه خودش داشته باشد را میسازد، حتی اگر در این مسیر، خوشبینی تاریخی را به یک وضعیت تلخنده تبدیل کند.
فیلمسازی با دغدغهمندیهای کیمیایی و شوروحالی که از دنیای پیرامونش اخذ میکند این ضرورت تاریخی را ایجاد میکند، که در همان موقع نگاه کنشمند داشتهباشد و از طریق آدمهای خودش نسبت به جامعه پیرامون معاصر عکسالعملی را نشاندهد. این موضوع محدود به یک بیان و لحن و وجه اجتماعی نمیشود و ابزاری که باید این قالب مضمونی و کلیت محتوایی را به نمایش بگذارد، المانها و زبان سینما است که او به خوبی از انها استفاده میکند. به همین خاطر من معتقدم که از این جنبه مسعود کیمیایی یکی از نمونهترین فیلمسازان ما است که از دو جنبه میشود کارنامه آثار و شناسنامهاش را مورد ارزیابی فرهنگی و اجتماعی قرار داد. یک بخش مقوله ذات و زبان سینما و تسلط و اشراف انکارناپذیر این فیلمساز به اصول و قواعد و مبانی است که میتواند شامل روایتپردازی خاص خودش شود که عمدتا از مبانی کلاسیک تبعیت میکند و به نوعی فردگرایی است که در قامت یک قهرمان تجلی پیدا میکند. بخش دیگرجنبههای تکنیکی مثل ریتم، ضرب آهنگ ، اهمیت تدوین و بخصوص میزانسن است.
اساسا نظریه پردازان تئوری مولف، بر این عقیدهاند که در گستره نگرش یک مولف از طریق میزانسن میتوانیم امضای یک فیلمساز را شناسایی کنیم و این کاملا درمورد مسعود کیمیایی عینیت دارد. اساسا حتی اگر عنوان بندی فیلم را ندیده باشیم با توجه به نوع قاببندی و میزانسن مختص کیمیایی متوجه سازنده این فیلم خواهیمشد و این همان امضای شخصی او برای اثارش است.
جنبه بعدی که تشخص اجتماعی تاریخی به این فیلمساز میدهد زمانه شناسی، منفعل نبودن، عقیم و سترون نبودن فکری است وبه نوعی کیمیایی فرزند زمانه خودش است و قاعدتا در سینمای قبل از انقلاب و موج نو حضور پررنگتری به لحاظ پل ارتباطی خودجوش و توام بین تماشاچی عامی و طیف روشنفکر جامعه داشتهاست . در سینمای بعد از انقلاب اتفاقات دیگری موجب شد که این کارنامه و ظرفیت انبوه این تولیدات اینچنینی نوسانی داشته باشد که در مخاطبشناسی ایدهآل و مطلوب دوران نو قرار نگیرد که البته از حوصله این بحث خارج است و زمان جداگانه ای را برای توضیح میطلبد. اما در این مسیر هم مسعود کیمیایی نگرش دغدغهمند اجتماعی خودش را حفظ کرده و استمرار بخشیدهاست. مثل فیلم خط قرمز که در یک فاصله زمانی کوتاه بعد از خوشبینی تاریخی سفرسنگ ساخته میشود که آیندهنگری هوشمندانه را به تصویر میکشد و اگر این فیلم به نمایش عمومی در میامد نشان میداد که چقدر مسعود کیمیایی جامعهشناسی را بدون برخورداری از لایه های آکادمیک میداند و به راحتی به اثر سینمایی تبدیل میکند.
در فیلم دندان مار، شخص یا سرپناه تعریف کاملا تعبیرگونه پیدا میکند و گویی نوعی پیشنهاد تاریخی را مطرح میکند. فیلم گروهبان نیز جدال یک نظامی از جنگ برگشته و الزام و اصرار او برای حفظ خانه خود، به تصویر میکشد که در بیان تعبیر گونه، نشانههای عینیاش در صحنههای فیلم مشخص است. به طور مثال گروهبان درختی تنومند را در بغل گرفته که این درخت میتواند ریشههای سرزمینی داشتهباشد. در فیلم سرب به نوع دیگری و یا فیلم تیغ و ابریشم هرکدام به نوعی نگاه به ادبیات را مطرح میکند. مواردی از این دست چندوجهی بودن سینمای کیمیایی را به اثبات میرساند.
همچنین در فیلم ردپای گرگ که از نمونهترین فیلمهای مسعود کیمیایی است و چقدر در یک دنیای استریلیزه شده، تنهایی و حضور مهجور مانده قهرمان کلاسیک رادر یک وضعیت خاکستری که قرار گرفته را به خوبی به نمایش میگذارد.
کیمیایی در فیلم اعتراض هم که به زعم بنده بسیار فیلم مهمی است و فیلم ساز درعین حالی که اصول و قواعد کلاسیک را حفظ میکند، واقع بینانه مطرح میکند که دوره آن شخصیتها به سر رسیده است. چرا که ناکارامدی ان زمانه باعث میشود مورد استفاده ابزاری قرار بگیرد و به همین خاطر به پیشواز مرگ آگاهانه میرود و نگاه کنایهآمیز فیلمساز مبتنی بر یک بیان خیلی ژورنالیستی صرفا شفاهی است و اگر بخواهیم ذوق زده میزانسن شویم با پیامدی مثل وضعیت انقطاع تلخاندیشانه مواجه میشویم که به عینه در دوران اقای خاتمی هم نمونههای آن را میبینیم.
حسی که سینمای کیمیایی به مخاطب القا میکند چیست؟
کیمیایی در لایه پنهان اثر و با زبان تصویر در وجه روایی به جامعه تلنگر میزند که میتوانید از یک جا به بعد، آدم دیگری شوید و هویتمندی تاریخی را برای خود پایهریزی کنید. به هرحال اصولگرایی و نگاه آرمانخواهانه و توام با عدالتخواهی اجتماعی که میبینید هم حرف همین زمانه است و بحران اقتصادی و انحطاط اخلاقی از زاویه دید مسعود کیمیایی لزوما و عامدانه مثل فیلم سفر سنگ در یک بیان غالبا شعارگونه در میزانسنهای مورد نظر مطرح میشود و در یک تکگویی طولانی ادامه پیدا میکند.
اینها به عقیده من فرم هایی است ک اقتضا خود را از زمانه و دوران خود اخذ کرده و به اجرا در میآورد و ما نمیتوانیم آن را یک نقطه ضعف تلقی کنیم چرا که مسعود کیمیایی در فیلمی مثل سفر سنگ یا جرم یا خط قرمز آنقدر به شعارگرایی رو میآورد و بیان او منفرد میشود که مخاطب را متوجه تک گوییهای خود میکند و اینها به عقیده من تعمّدیست برای یک سری توصیه به طیف وآحاد ناهمگون یک جامعه، که باید گوش شنوایی برای جدی گرفتن حرفهایی که انگار اگر مقداری وقفه میان آن بیفتد، ما یک فرصت تاریخی را از دست دادهایم، داشته باشند.