مخاطب نداشتن، هزینه عدم شفافیت
قاسم شمسایی
جنگ نرم، فضای مجازی و فیلترینگ سه کلیدواژهای هستند که این روزها بسیار شنیده میشوند و مورد بحث قرارگرفتهاند. و با توجه به تاکیدات مقام معظم رهبری مورد توجه هم قرار گرفتهاند، اما اگر کمی بیطرفانه به مسئله نگاه کنیم نمودارها نشان میدهند که با تمام هزینههای سنگین فیلترینگ و برگزاری همایشها و تبلیغات، در جنگ نرم و فضای مجازی حداقل در بعد داخلی توفیقات قابل توجهی نداشتیم. نه تنها توفیقات قابل توجهی نداشتیم بلکه روزانه مخاطبمان را به راحتی از دست دادهایم. چرایی این اتفاق شاید دلایل متفاوت و زیادی داشته باشد. اما کم بیراه نیست اگر بگوییم که داریم هزینه شفاف نبودمان را میدهیم.
مسئله بسیار سادهاست، عدم شفافیت در هر زمینهای باعث بوجود آمدن شائبه میشود. و این شائبه بهترین خوراک برای ایجاد شایعه توسط افراد و رسانههای غیر رسمی است. بههیچ وجه مقصود این نیست که تمام اخباری که این چنین منتشر میشوند شایعه هستند اما باید پذیرفت که براحتی میتوان در انفعال شبکههای اطلاع رسان رسمی و داخلی، در کنار پنج خبر صحیح چند خبر مغرضانه و بدون سند را به مخاطب تشنه اطلاعات خوراند.
مخاطبی که هیچ آموزشی برای شنا کردن در امواج سهمگین دریای اطلاعات رسانه مجازی ندیدهاست. مخاطبی که این روزها خود را در سیل انتشار اخبار میبند و تنها راه حل ما در این شرایط فقط محدودیت و فیلترینگ است. مخاطبی که در شرایط بداقتصادی به واسطه تحریمها و البته مدیریت ناصحیح گرفتار میبیند و هر روز اخباری از اختلاس، ژن خوب و غیره میشنود. به صورت عادی اعتمادش خدشهدار شده و وقتی رسانههای داخلی و رسمی را در انفعال کامل یا درگیر جنگ سیاسی و حزبی میبیند براحتی خود را به رسانههای بیهویتی میسپارد که هر روز از اعتمادش که بزرگترین سرمایه این نظام هست، میکاهند.
رسانههای منفعل
اما چرا رسانههای منفعل؛ اگر کمی به کارکرد رسانههای رسمی و داخلی بپردازیم جواب این سوال زیاد سخت نیست. در شرایط امروز دو دسته رسانه بیشتر نداریم یا رسانههای حزبی هستند که به هر اتفاقی را از دریچه مصلحت حزبی و گروهی نگاه میکنند. و رضایت جریان موافق را ارجح به مخاطب میدانند و یا مخاطب را همان جریان موافق فکری خود میپندارند. برای مثال کافیست تیترهای این رسانهها در موضوع برجام را مرور کنید. ولی متاسفانه نمیخواهند این واقعیت را بپذیرند که مخاطب امروز دغدغهای فراتر از سیاسیبازیهای چپ و راست دارد و یا به گفته دیگری مخاطب امروز از دعوای داخلی اصولگرا و اصلاحطلب خسته شده و واژههایی چون نواصولگرایی و نواصلاحطلبی دیگر مخاطب را جذب نمیکند.
و اما دسته دیگر که خود را رسانههای مستقل و وابسطه به مردم میدانند. یا آنقدر لاغرند که ترس از تعطیلی و شکایت و دادگاه آنها را دچار خودسانسوری ساخته و یا مسائل اقتصادی و حیاتی رسانه آنها را وامدار منابع مالی وابسطه به قدرت کردهاست. که در نهایت کارکردشان میشود انتشار اخبار بیات و دسته چندم.
اما دردناکتر آنجاست که برخی معدود رسانههای موفق در این امر هم دچار مقاوت در جذب مخاطب شدهاند و به راحتی آنرا پس میزنند. برای مثال بد نیست جریان فردوسیپور و برنامه نود را مرور کنیم. برنامهای که بخاطر شفافسازی در فوتبال شاید پرمخاطبترین برنامه رسانه ملی بود که به راحتی تعطیل شد و نتیجهاش هم شد جریان مزدک میرزایی و شبکههای آنور آبی.
افشاگری و جذب مخاطب
در شرایطی که برخی از کانالها چه معاند آنور آبی چه کانالهای بیهویتی که داخل مرزها مشغول به فعالیتند و تنها به واسطه چند ادمین اداره میشوند، با استفاده از انفعال رسانههای رسمی و عدم شفافیت در خبررسانی مخاطبشان از رسانههای داخلی که گاها با هزینههای بالا اداره میشوند به مراتب بیشتر است، وقت آن رسیده که نگاه دوبارهای در سیاستگذاریهایمان داشته باشیم. وقتی یک خبر از تخلفی در اداره و سازمانی منتشر میشود و رسانههای داخلی به واسطه عواملی که در بالا ذکر شد یا اصلا آن خبر را نمیبینند یا همسو با برخی از رسانههای معاند و فقط با نگاه حزبی به آن میپردازند. نتیجهاش میشود از دست دادن مخاطب و یا با نگاه وسیعتر نتیجهاش میشود از دست دادن بزرگترین سرمایه نظام. تا زمانی که رسانه ما متوجه نشود بزرگترین و تنها منبع اقتصادی پایدارش مخاطباست، این روال ادامه خواهد داشت. تا زمانی که ما حتی قبول نکنیم که روشهای جذب مخاطب و تبلیغات تغییر کردهاست. و رپرتاژ و اخبار دست چندم دیگری جذابیتی برای مخاطب ندارد نتیجهاش میشود. روزنامههای برگشتی، تیراژ پایین و سایتهای روابط عمومی که تنها مخاطبینشان خودشان هستند.
البته این روزها صداهایی از «خبرنگاری تحقیقی» به گوش میرسد که نوک پیکانش به سمت افشاگری و شفافسازی است، درواقع این سبک خبرنگاری اگر درگیر همان معضلاتی که در بالا گفته شد نشود میتواند راه نجاتی از وضعیت امروز باشد. امیدوارم مدیران رسانهای و مدیران دواتی ما به این نتیجه رسیده باشند که روشهای قدیمی دیگر جذابیتی برای جذب مخاطب ندارد و متوجه شده باشند هزینه شفافسازی بسیار کمتر از هزینهای است که باید برای نبود شفافیت بپردازیم.